![]() ![]() |
|
Tuesday, December 30, 2003
● آسيب شناسي يک فاجعه بزرگ انساني-۱
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *اينروزها همه در جريان فاجعه انساني بزرگي که در منطقه بم اتفاق افتاده هستن و کم وبيش از طريق رسانه ها در جريان وقايع اونجا قرار ميگيرن ، اما چيزي که مهمه نگاه دقيق به اين مسئله هست که چرا يک زمين لرزه با شدت نه چندان زياد اين چنين کشتار ميکنه؟ فکر ميکنم پرداختن به اين سوال زمان زيادي رو بگيره ولي اگه درست باهاش برخورد کنيم شايد نتايجي داشته باشه که بدرد همه ميخوره. پس بيايد همراهم يک بار از اول به اين اتفاق نگاه کنيم.... زمين لرزه در ساعت ۵:۲۸ صبح جمعه به وقوع مي پيوندد ،اخبار ساعت هشت صبح راديو اعلام ميکند که زمين لرزه با قدرت ۵.۸ در مقياس ريشتر در بم به وقوع پيوسته است ودر ادامه اضافه ميکند اخبار تکميلي در مورد تلفات وخسارات وارده را در بخشهاي بعدي خبر به اطلاع خواهد رسانيد. درست در همان موقع خبرگزاريهاي خارجي به نقل از ايستگاههاي زمين شناسي آمريکا اعلام کردند که زمين لرزه با قدرت ۶.۷ در مقياس ريشتر که کانون آن در نزديکي شهر بم واقع در جنوب شرقي ايران بوده به وقوع پيوسته است. تا نزديک ظهر هيچ خبر خاصي گزارش نميشود و هر چه گفته ميشود به صورت مبهم وخلاصه است . در اخبار ظهر قدرت زمين لرزه از ۵.۸ به ۶.۳ افزايش پيدا ميکند وتازه از بعد ظهر به بعد است که ابعاد فاجعه مشخص ميشود!!! جلسات هيئت دولت بعد از ظهر تشکيل ميشود و در مورد نوع برخورد با اين فاجعه تصميم ميگيرد. اولين گروههاي امدادي ، مردمي هستند از شهرها و روستاهاي دور و نزديک و با هر وسيله ممکن به سمت شهر بم مي شتابند تا بلکه بتوانند به هموطنان و عزيزان خود کمک کنند. اولين گروه امدادي که توسط نهادهاي رسمي به شهر مي رسد ساعت از سه بعد از ظهر هم گذشته است. بيش از هفتاد درصد مردم شهر زير آوار هستند و از همه جا صداي ناله و فرياد به گوش ميرسد. تقريبا هفتاد درصد ساختمانهاي شهر به طور کامل تخريب شده است و گفته پاساژ سه طبقه که به تازگي در مرکز شهر ساخته شده است به طور کامل ويران شده است.... ادامه در قسمت بعد Saturday, December 27, 2003
●
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *![]() شهر تاريخي بم با خاک يکسان شد!!! بار ديگر دست قهار و ستمگر طبيعت با خشم و کين بسيار فاجعه ديگر آفريد. روز جمعه حدود ساعت پنج صبح زلزله با قدرت ۶.۷ در مقياس ريشتر بوقوع پيوست. زلزله حدود دوازده ثانيه طول کشيده است وطبق آخرين گزارشات رسيده به علت عدم استحکام ساختمانها وبافت قديمي، شهر تقريبا با خاک يکسان شده است. آمارهاي اوليه حاکي از هزاران کشته و دهها هزار زخمي ميباشد.به علت عدم وجود امکانات براي کمک رساني در ساعات اوليه بروز فاجعه و همچنين قطع شدن تمام امکانات شهري موجود از قبيل آب و برق واز بين رفتن بيمارستانها و هواي بسيار سرد و خشک کويري آمار تلفات احتمالا به چندين برابر افزايش خواهد يافت و اين يعني فاجعه به معناي مطلق کلمه. گفته ميشود هنوز هزاران نفر زير آوار هستند که بايد به سرعت به کمکشان شتافته شود.تمامي راههاي ارتباطي از ميان رفته است و تمامي کمکها و انتقال مجروحان بايد از طريق هوايي صورت گيرد.به گزارش شاهدان عيني بقدري تلفات بالاست و به علت اينکه هنوز براي دفن کشته شدگان حادثه اقدامي صورت نگرفته است هزاران جسد در سطح شهر رها شده است واين احتمالا باعث بروز انواع بيماريهاي مختلف خواهد بود.هشتاد درصد ساختمانهاي شهر بکلي ويران و بيست درصد بقيه آسيب هاي جدي و در حد هفتاد درصد به بالا ديده اند. همچنين متاسفانه ارگ تاريخي بم با خاک يکسان شده است و اين ميراث فرهنگي بزرگ که در دل خود هزاران داستان و گزارش از گذشته تاريخي ما داشت از ميان رفته است محلي که داستانها در مورد دلاوريهاي سردار جوان و بيباک زندي و همچنين خيانت حاکم منطقه به سردار دلاور ايراني داشت از ميان رفته است.اکنون راهنمايان گردشگران را بکجا ببرند؟ کجا را نشان بدهند و بگويند که اينجا اصطبلي ميباشد که لطفعلي خان چند ساعت با سربازان قجري جنگيد؟ به عبارت ساده تر ارگ تاريخي بم با هزاران سال سابقه و با تمام مجد و عظمت خود به تاريخ پيوسته است و چيزي به جز تلي از خاک از آن باقي نمانده است. براي تمام داغديدگان و آسيب ديدگان حادثه آرزوي صبر و تحمل اين فاجعه برزگ را دارم. خرم باشيد. Wednesday, December 24, 2003
● همکلاسي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ديشب وقتي بهمراه يکي از دوستان به سمت خونه برميگشتيم، سوار يک ماشين مسافرکش شديم تا چشمم به راننده افتاد شناختمش، يکي از همکلاسيهاي دوران دبيرستانم بود حدود ۱۰ يا ۱۱ سال پيش تو يک کلاس بوديم.تغييرات وحشتناکي تو صورتش اتفاق افتاده بود ولي بازم ميشد براحتي شناختش، پوست صورتش سياه و لباش مثل قير شده بود. صداش به طرز وحشتناکي تغيير کرده بود و ميشد خيلي چيزها رو ازش درک کرد. با اون حالتي که داشت ترجيح دادم آشنايي ندم هرچند اگه هم ميدادم ، گمون نميکنم ميتونست بشناسه. اينقدر وضعش خراب بود که بهيچ وجه نميتونست رانندگي کنه. همش به چپ و راست منحرف ميشد، دائم خوابش ميبرد و نفر جلوي مجبور بود صداش کنه وبهش بگه حرکت کن.هر بصورت خودش مي کوبيد تا خوابش يا به عبارت بهتر خماريش بپره! ديگه تحمل اون وضعيت برام ممکن نبود. مسافر جلوئي که يک دختر جون بود با تاثر شديد توام با ترس اولين نفر بود که پياده شدو ما سه نفر مسافر ديگه که عقب نشسته بوديم چند صدمتر جلوتر پياده شديم، با اون وضعيت گمون نميکنم اون بيشتر از اين ميتونست ادامه بده... يادم مياد سالي که من پشت کنکور موندم اون مهندسي صنايع دانشگاه آزاد تهران قبول شد. همون موقع هم قاچاقي از بابا سيگار ميکشيد و هميشه تعريف ميکرد که يکي از عموهاش معتاد شده و پدر چندين بار اون رو کتک زده و سر همين قضيه خونشون راه نميده مگه ترک کنه!! ديدن اين وضعيت هم برام تاثر انگيز بود هم خدا رو شکر کردم که من جاي اون نيستم چون جبر جامعه و دست تقدير ميتونست همون بلا رو سر من بياره. فقط اميدوارم کساني که با جونهاي اين کشور اين معامله رو ميکنن و اونها رو به اعتياد ميکشن و از اينراه ثروتهاي بزرگ رو کسب ميکنن روزي تقاص کارهاشون رو بدن. خرم باشيد. Saturday, December 20, 2003
● صدام، موش در بند!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بعد از آن شوک اوليه خبر دستگيري صدام، چيزي که اينروزها بيشترين بحث در مورد آن موجود دارد اينست که بايد با او چکار کرد؟ از اعدام گرفته تا ساير راه ها پيشنهاد ميشود ، هر کس به تبع منافع خودش پيشنهادي ميکند.خوب اين وسط منم راه خودم پيشنهاد ميکنم!!!! من!!! چه حرفها!!! من فکر ميکنم اين مرد بايد در يک دادگاه عراقي در مورد جناياتي که در حق ملت عراق مرتکب شده محاکمه بشه و تواما يک دادگاه بين المللي به جناياتي که در سطح خارجي مرتکب شده مثل حمله به ايران و کويت رسيدگي کنه وسپس يک راي که بيشتر حالت نمادين داره و جنبه نمايشي داره صادر بشه. صدام آدم کثيفي بوده ولي آيا با اعدام اون مشکلي حل ميشه و یا هزاران وبلکه ميليونها نفري که مردن زنده ميشن؟؟نه نمي شن، تازه با کشتن اون ،يک عده آدم متحجر واحمق که در کشوري منطقه و بخصوص عربي کم نيستن ازش بت درست ميکنن و اونو اول قهرمان و بعد به مرتبه خدائي ميرسونن!! مثل طرفداران ناسيوناليسم عربي و کساني از ناصر و امثالهم قهرمان ساختن !!ولي اگه زنده بشه دو تا فايده داره، اول اينکه کم کم فراومش ميشه و نامش به حاشيه رونده ميشه و همه ميفهمن که بابا اين آدم اساسا بيمار ورواني بوده نه يک سياستمدار! بعد شايد بشه وادارش کرد که خاطراتشو بيان کنه تا دنيا بدونه ريشه شکل گيري اين آدمها از کجاست؟ و اينکه بسياري از اسراري رو که شايد فقط اون بدونه بيان کنه! البته آگه اهل راست گفتن باشه!!بايد منتظر بود ديد که چي ميشه ، اميدوارم آمريکايها بخاطر منافع خودشون هم که شده درست و منطقي با ايم مسئله برخورد کنن و سعي نکنن که خودخواهانه و يک طرفه با اين قضيه برخورد کنن. راستي بعضي چيزها رو آدم ميشنوه که نميدونه چي بگه؟! يکي اين مسئله که ايران ميخواد عضو ناظر اتحاديه عرب بشه!!! و امارات با اين مسئله مخالفه!! ما عوض تضعيف کردن اين اتحاديه که هميشه بر عليه ما بوده داريم تائيدش هم ميکنيم!!! دومي اينکه ميخوان مسئله غرامت رو به عراقي ها ببخشن!!! بابا حاتم طائي ببينيمت!!!واي ديگه دارم ديوانه ميشم!!! گوري باباي سياست!!! اونم از نوع احمقانه که تو اينجا هست!!!!! خرم باشيد. Sunday, December 14, 2003
●
![]() "Ladies and gentlemen, we got him" US administrator Paul Bremer told journalists in Baghdad ديکتاتور در غار تنهايي خود بدام افتاد صدام حسين تکريتي کسي خود را صلاح الدين ايوبي ميدانست وکسي که زماني سوداي فتح ايران و سردار قادسيه شدن در سر داشت در يک تونل تنگ و تاريک در روستايي در نزديکي تکريت زادگاهش در بدترين وضع و به حقارت بارترين شکل ممکن بازداشت شد گفته ميشود او را با بيل از تونل بيرون کشيده اند ، ديدن صدام که کثافت از سرو رويش ميباريد و دکترها مثل موجودي آزمايشگاهي او را زيرو رو ميکردند برايم از هر چيزي لذت بخش تر بود . مردم عراق که از هر کسي بيشتر او را مي شناختند اول خبر را باور نميکردند ولي بعد نميدانستند که از خوشحالي چکار کنند، گريه شوق و رقصيدنشان آنهم بعد آنهمه بدبختي که از دست او کشيده بودند زينت بخش برنامه بسياري از تلويزيونهاي خبري جهان بود. بهرام که گور ميگرفتي همه عمر ديدي که چگونه گور بهرام گرفت؟ امروز تمام خستگي کار از سرم پريد وقتي خبر رو شنيدم.جنايتکار کثافتي که دستش به خون بسياري از هموطنان ما آلوده بود به دام افتاد ، فکر ميکنين با يک حکم اعدام ميشه تلافي جنايتش رو در آورد؟ واقعا چه حکمي بايد در موردش اجرا بشه؟؟ عاقبت صدام سرنوشت تمام ديکتاتورهايي که سرنوشت ملتهاي رو بازيچه توهمات خودشون قرار ميدن و خودخواهانه با اعمالشون هر جنايتي رو مرتکب ميشن. خرم باشيد. پي نوشت: عکسهاي صدام و مطلب هودر
● بيست ويکم آذر روز نجات آذرآبادگان
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *در ۲۱ آذر ماه ۱۳۲۴ ، اعضاي فرقه تازه تاسيس حزب دمکراتيک آذربايجان به رهبري سيد جعفر پيشه وري و همکاري افراد ديگري مانند غلام يحيي دانشيان و محمد بي ريا و با اشاره و حمايت مير جعفر باقراوف که يکي از اعضاء برجسته حزب کمونيست و رهبر فرقه پان ترکيستهاي باکو در جهت تحقق رويائي وي يعني جدا کردن آذربايجان و الحاق آن به کشور شوروي آنروز ، ابتدا اعلام خودمختاري و سپس با حمايت کامل شوروي اعلام استقلال کردند.از اين زمان به بعد روزهاي سياهي شروع شد که درست يک سال بعد در همان روز يعني ۲۱ آذر ۱۳۲۵ پس خروج کامل نيروهاي متجاوز شوروي و ورود نيرهاي ارتش ايران و انقلاب مردم شهر تبريز بر عليه جدائي خواهان به پايان رسيد. اما همين اتفاق هميشه مورد بحث بوده و بخصوص در سالهاي اخير با رشد روشنفکرنمايان جدائي خواه و حمايت بيدريغ دولت باکو و ترکيه از ايشان بيشتر مورد مناقشه بوده است.بسياري از مسائل به دروغ در نزد افکار عمومي شايع شده است وبسياري از مسائل از نظرها دور مانده است. محمدرضا شاه پهلوي هميشه خود را ناجي آذربايجان ميناميد در حاليکه وي در آن زمان قدرت و اراده لازم را براي اينکار نداشته است و اين کار بدست دولتمردان آن زمان ايران انجام شده است که نام بسياري از آنها در غبار تاريخ کم رنگ شده و يا به خاطر اعمال ديگرشان مخدوش شده است. قوام السلطنه يکي از سياستمداران استخواندار آن زمان بود که در روزهاي آخر غائله آذربايجان نخست وزير ايران ، وي در سفر به مسکو با استالين ملاقات کرد و قول امتياز نفت شمال را به وي داد به شرطي که او دستور خروج ارتش شوروي را از ايران صادر نمايد استالين که به خاطر توافقات بين متفقين و عدم انجام تعهداتش در اين زمينه يعني تخليه ايران از سربازان ارتش سرخ ، تحت فشار بين المللي به خصوص ترومن رئيس جمهور وقت امريکا بود اين امر پذيرفت و دستور به تخليه ايران داد. قوام السلطنه در بازگشت به ايران لايحه مربوط به امتياز نفت شمال را که سالها مورد علاقه دولت شوروي بود به مجلس داد و با آگاهي از نوع برخورد وکلاي مجلس ، خود از سمت نخست وزيري استفاء داد و سپس مجلس لايحه فوق را رد کرد و بدين ترتيب نام قوام جزو معدود کساني که موفق به فريب ديکتاتور بيرحم و شکاک يعني استالين شده بودند ثبت شد. قبل از او نام کساني چون هيتلر و مارشال تيتو به چشم ميخورد.بعد از عملکرد دولتمردان در غائله آذربايجان ، نقش مردم و روحانيان آذربايجان به ويژه شهر تبريز بسيار مهم بود مردم به هيچ وجه راضي به جدائي از ايران نبودند و هر فرصتي براي نشان دادن نارضايتي خود استفاده ميکردند عملکرد جنايتکارانه پيشه وري و يارانش در اين زمينه بي تاثير نبود بخصوص سرکوب و اعدام مخالفان که بسياري از مردم عادي به ويژه تجار و بازاريان بودند کينه و خشم مردم را تشديد ميکرد.به هر صورت در روز ۲۱ آذر ماه ۱۳۲۵ با ورود ارتش و فرار نيروهاي به اصطلاح مردمي وخلقي حزب دمکرات و حمله مردم به ايشان ، اين غائله پايان يافت ولي عوامل و بقاياي حزب دمکرات هنوز هم فعالند حتي بعد از نيم قرن. افرادي مانند زهتاب و امثالهم و کساني که از نظر فکري وارث ايشان هستند هنوز هم در صدد هستند از اختلاف فرهنگي و نا آگاهي مردم به ويژه نسل جوان و عملکرد غلط دولتمردان استفاده کنند و بار ديگر گوشه ديگر را از دل ايران بزرگ بيرون بکشند همانگونه در زمان سلسله بي کفايت قاجاريه اين اتفاق افتاده است.متاسفانه به علت ضديت با رژيم گذشته اين واقعه بسيا مهم تاريخي هيچ وقت به درستي مورد توجه واقعه نشده و رسانه هاي عمومي از سخن گفتن در اين مورد پرهيز ميکنند . در هر صورت پيشه وري خائن و يارانش آرزوي جدائي آذربايجان را با خود به گور بردند همانگونه که وراثان ايشان به گور خواهند برد. اما بشنويد از سرنوشت آقايان، پيشه وري به دستور کميته مرکزي و در يک سانحه ساختگي چندسال بعد کشته شد گفته ميشود وي در روزهاي آخر پشيمان شده بود واين مسئله را در چند جا بيان کرده بود. محمد بي ريا که او نيز پشيمان شده بود چندين بار تلاش کرد که به ايران بازگردد ولي هر بار به بهانه ای دستگير وزنداني ميشد و سالهاي طولاني را در زندان گذراند وسرانجام موفق به بازگشت به ايران شدو در شهر تبريز درگذشت. خرم باشيد. Tuesday, December 09, 2003
● هندونه!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *شما ميدونين با يک دست چندتا ميشه هندونه برداشت؟؟؟ يادمه در دوران خدمت آرزو ميکرديم که روزها کوتاهتر بشن و بجاي ۲۴ ساعت مثلا ميشد ۱۲ ساعت !! چرا ؟ چون ميخواستم زودتر از شر اون شرايط نکبت بار خلاص شم.... اما حالا درست بر عکس شده و دلم ميخواد که روزها به جاي ۲۴ ساعت ميشد مثلا ۴۸ ساعت!! نه اينکه فکر کنين بهم خيلي خوش ميگذره و دلم نميخواد روزها تموم بشه!!! نه ، راستش اونقدر کار عقب افتاده دارم که نميدونم چه خاکي تو سرم بريزم!!! هر جا ميرم يکي يقه ام رو ميگيره که فلاني ، مثلا بهمان کار چي شد !! يا با ديدن هرچيزي اغلب يادم ميفته که اي واي بايد يک کاري انجام ميدادم و ندادم! تازه تو اين اوضاع دو تا کار بزرگم شروع کردم که هر کدوم به تنهاي ميتونه تمام وقتمو بگيره!!! خيلي رو دارم نه؟؟ مديريت زمان ديگه کاملا از دستم رفته!!! اين عقربه هاي خاک تو سر ساعت هم با سرعت دويستا پشت هم ميدون!! انگار برا تموم کردن عمر ما مسابقه گذاشتن!!! يکي نيست بهشون بگه آخه خاک بر سر مگه مرض دارين ؟؟ خلاصه فکر ميکنم عمرم با سرعت در حال سپري شدنه و هيچکاري از دستم بر نمياد! حتي تو اين چند وقته که سيتم نظرخواهي بلاگم خراب شد وقت نکردم يک نگاه هم بهش بزنم ببينم چه مرگشه! آخرسرهم بيخيالش شدم و يک سيستم نظر خواهي ديگه موقتا راه انداختم تا ببينم چي پيش مياد!! کاش يک ريموت کنترل داشتم که ميشد باهاش کاري کنم که گذر زمان با دور کند انجام بشه ولي افسوس نميشه!!!! افسوس و صد افسوس...... خرم باشيد Monday, November 24, 2003
● الگانس
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بابا از بس مملکت ما کارش درست شده که آدم از شدت ذوق دلش ميخواد بميره!! ميگين چرا؟؟ خب وقتي نعش کشهاي مملکت ما الگانس باشه خب بدبخت بيچاره هاي مثل ما هوس ميکنن که بميرن بلکه سوار الگانس بشن!! بله دوستان عزيز از اونجاي که در مملکت گل وبلبل ما همه چيز درست شده وهيچ مشکلي نداريم وکلي هم پول اضافه داريم مديران لايق و با کفايت ما تصميم گرفتن پولهاي اضافه اي که راهي براي هزينه کردنش پيدا نشده با خريدن نعش کش الگانس براي مردم قهرمان وهميشه در صحنه به مصرف برسونن !!! بابا دست مريزاد از انصاف که نگذريم بايد مديراني اينجوري روي سر گذاشت و حلوا حلوا کرد!! ميدونين از زماني که در روزنامه همشهري شنبه مورخ اول آذر اين خبر خوندم نميدونم چي کار کنم توسرم بزنم يا خودم دار بزنم! بله کمک به بيماران سرطاني و صعب العلاج و کودکان بي سرپرست و سالمندان و بيکاران وساير اقلام مشابه کار خوبي نيست به جاش ميشه نعش کش الگانس خريد تا وقتي هر کدوم از بدبخت بيچاره ها مرد آرزو به دل نباشه و حتما يک بار به فيض الگانس سواري برسه!!! حالا خوشمزه کدوم قسمته ؟؟ اونجائي که آدم بعد از کمي تحقيق به اين نتيجه برسه که تمام اين بنزهاي که داره وارد مملکت ميشه ، چه براي نيروي انتظامي و چه ساير ارگانها در ازاي واگذاري سهام صنايع گروپ متعلق به مردم ايران در آلمان که به جاي پول دارن ماشين بنز ميدن!! عجب آدمهاي زبلي هستن اين اروپائي ها نوش جونشون . هم سهام گروپ رو از چنگمون درآوردن هم کلي به کمپاني مرسدس بنز و در نتيجه اقتصاد آلمان کمک کردن!! خدا کنه اين خبري که شنيدم دروغ باشه وگرنه ديگه نميدونم چي ميشه گفت و چطوري ميشه اظهار تاسف کرد... ظريفي از دوستان ميگفت اين کار باعث افزايش جمعيت تهران ميشه!! چون ظاهرا الگانس ها رو به بهشت زهرا تهران تحويل دادن!! خرم باشيد. Tuesday, November 18, 2003
● پرنده
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *پرنده پنج خصلت داشت: نخستين ، پرواز بي همتاست. دوم ، اوج در پرواز. سوم ، به منقارش هدف گيرد فراز کهکشانها را. چهارم ، رنگ بي رنگي. پنجم ، نوايش همچو نجواست. کارلوس کاستاندا استاد مردم شناسي دانشگاه کاليفرنيا و پيرو سير طريقت تولتک ها Monday, November 10, 2003
● نوشتن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *راستش نميدونم چرا نوشتنم نمياد واصلا ذهنم خالي شده! اول پيش خودم انداختم گردن کار و گرفتارهاي روزمره ،ولي وقتي کمي منصفانه فکر کردم ديدم دوتا دليل داره: اولي اينه که اصولا ما ايراني به نوشتن عادت نداريم و فرهنگمون شفاهي تشريف داره ودوم اينه که من ديگه مثل سابق حال و حوصله ندارم وهمون چيزي که کاپيتان نمو چند روز پيش اشاره کرده بود کم و بيش در مورد منم صدق ميکنه ويکجور بي تفاوتي وسردي خاص تو ذهنم جا گرفته ، دقت که ميکنم ميبينم يه جورهاي دچار پيري زودرس شدم البته از نظر روحي و شايد بشه گفت اصلا جواني به اون معني واقعيش در کار نبوده و با فرهنگ و شرايطي که تو جامعه ما وجود داره ما از نوجواني يک ضرب وارد مرحله ميانسالي و پيري ميشيم. با دقت که اطرافمو نگاه ميکنم ميبينم اين تنها در مورد من نيست و به شکلي رو همه آدمهاي اطرافم صدق ميکنه اينو ميشه از رفتارها فهميد حتي بيماريهاي که الان تو جوونها ديده ميشه به نوعي سابق در ميانسالان و پيرمردها ديده ميشده!! مثلا همين ناراحتي گوارشي که من خودم چند سالي هست باهاش دست به گريبانم وتو يک مقطع زماني (دو سال پيش) تقريبا زندگيمو فلج کرد ، تو خيلي از جوونهاي هم سن و سال من ديده ميشه در حالي که به گفته پزشک معالجم سابق اصلا اينطوري نبود. دلايلش هم کم وبيش مشخصه ، ماشينيزم سريع و تحولاتي که تو اين چند ساله اتفاق افتاده و ما ايراني ها آمادگي برخورد رو باهاش لااقل به اين سرعت نداشتيم، مشکلات اقتصادي بسيار شديدي که وجود داره، بيکاري ، از هم پاشيده شدن نظام اقتصادي و اجتماعي کشور و رشد فساد و فحشاء که تقريبا برا همه عادي شده! که حضور مديران نالايق و نا کارآمد با ديدهاي فناتيک و متحجرانه در بروز اين مسائل بي تاثير نبوده وخلاصه بسياري چيزهاي ديگه که همه ميدونن و احتياج به يادآوري نداره. بهر صورت من که دارم به مرور اميد به آينده رو هم از دست ميدم و آخر عاقبتم فکر کنم به يکي از دو پيشبيني دوست برادرم برسه!!! راستي يک شعر زيبا از مرحوم نادرنادرپور شاعر آزاده کشورمون پيدا کردم که حيفم اومد نذارم اينجا: اگر روزي کسي از من بپرسد که قصدت ديگر از اين زندگي چيست؟ بدو گويم که چون ميترسم از مرگ مرا راهي بغير از زندگي نيست من آندم چشم بر دنيا گشودم که بار زندگي بر دوش من بود چوبار عمر بر دوشم نهادند ما کي چاره يي جز زيستن بود؟ من اينجا ميهماني ناشناسم که با نا آشنايانم سخن نيست بهر کس روي کردم ديدم آوخ مرا از او خبر او را ز من نيست حديثم را کسي نشنيد، نشنيد درونم را کسي نشناخت ،نشناخت بر اين چنگي که نام زندگي داشت سرودم را کسي ننواخت، ننواخت برونم کي خبر داد از درونم که آن خاموش و اين آتش نشان بود نقابي داشتم بر چهره آرام که پشتش چه طوفانها نهان بود اثر زنده ياد نادرنادرپور خرم باشيد. Saturday, November 01, 2003
● شيرين عبادي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *اينروزها هرکي از خانم والده محترمه قهر فرموده ، مشغول اظهار نظر و قلم فرسائي در مورد ايشون و جايزه که گرفته هستش وهر کس به نفع خودش اين قضيه رو تفسير ميکنه و طبق اون مطالبي که تو ذهنش داره انتظار يک عملکرد خاص هم از اين فرد داره!! من نميدونم اين چه بدبختي فرهنگي ما داريم خودمون هيچ غلطي نميکنيم و فقط منتظريم کسي کاري انجام بده و سريع ما هم باهش شريک شيم!!! اصلا مفت خوري وحاضري خوري ظاهرا از عرب بدوي تو اين هزار وچهار صد سال خوب تو فرهنگ ما تزريق شده و جا افتاده! ما تو برخورد با اين مسئله به دو دسته تقسيم ميشيم. يا عبادي مطابق ميل ما عمل ميکنه که کلي قربون صدقش ميريم!! يا نميکنه و ما يک چماق برميداريم و خوب شخصيت طرف رو ميکوبيم ! آخه بابا جان ما کي ميخواهيم ياد بگيريم که در مورد عملکرد و موفقيت آدمها صرفنظر از اعتقاداتشون و اينکه آيا موافق ما هستن و يا نيستن قضاوت کنيم؟ دودسته الان به شدت اين فرد رو ميکوبن ، يکسري همين محافظه کارهاي خودمون هستن که هر کاري که مطابق ميلشون نباشه به توطئه استکبار جهاني و صهيونيزم و غيره ربط ميدن!! يکسري هم مخالفان تندرو و افراطي خارج از کشور ،که همه چيز رو در راستاي سياستهاي وزارت اطلاعات و يا توافق دولتهاي اروپائي با سيستم ربط ميدن!!! نه شيرين عبادي مثلا نلسون ماندلا هست و نه ايران آفريقاي جنوبي!! و نه الان دهه نود ميلادي .بوي تعفن اين افکار متحجرانه ديگه داره حال همه رو بهم ميزنه. باباجان يکي يک موفقيتي در سطح بين المللي کسب کرده بيايد از اين قضيه برا بالا بردن پرچم کشور و اعتلاي غرور ملي مون استفاده کنيم و آدمها رو همون جور که هستن بپذيريم و توقع بيجا ازشون نداشته باشيم. خرم باشيد. Tuesday, October 28, 2003
● سلطان جاز ايران درگذشت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *متاسفانه ويگن ، خواننده معروف ايراني که به سلطان جاز ايران معروف بود به علت ناراحتي قلبي درگذشت فقدان او امريست غير قابل جبران. او اولين کسي بود که از ساز گيتار در آهنگهاي ايراني و بروي صحنه استفاده کرد. اولين کسي بود که سد غير قابل نفوذ موسيقي سنتي را در راديو شکست ، وي محبوب قلب بسياري از ايرانيان در طي سالهاي مختلف است.او در هنگام مرگ هفتاد وچهار سال سن داشت. درگذشت اين خواننده افسانه اي ايران را به همه دوستدارانش تسليت ميگويم. خرم باشيد. Saturday, October 25, 2003
● يک روز خوب!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *روز پنج شنبه رو مثلا گذاشتم واسه انجام دادن کلي کارهاي عقب افتاده ، ولي...... جدا به اين مسئله ايمان آوردم که برنامه ريزي برا کار تو اين خراب شده يعني کشک!! صبح رفتم بانک پول برداريم چشتون روز بد نبينه يا ارتباط قطع بود يا پول نداشتن و يا برق قطع بود واينجا بود که به اين مسئله ايمان آوردم که برق اضطراري برا آشپزخونه عمه محترم ما فقط ساخته شده و هيچ مصرف ديگري نداره... بعد از اونجا رفتم که از امور مشترکين ريز مکالمه بگيرم که اولي گفت ما همچين خدماتي نداريم تشريف ببرين فلان جا و دومي گفت که ما تا اطلاع ثانوي ريز مکالمه نميديم تشريف ببرين جاي ديگر... يکي ديگه هم گفت ما دستگاهمون مشکل داره ، چند روز بعد تشريف بيارين!!! آخري هم برقشون قطع بود!!!!:((( دست آخر هم رفتم شرکت که يک کاره عقب افتاده داشتم اونو انجام بدم که اونم نشد!!! صبحم يک کلاس داشتم که بدليل يک سيمنار که استاد محترم داشت لغو شد!!!! بابا ايران يعني آخره برنامه ريزي!!! مردم بخدا بس که همه چيز رو حساب وکتابه تو اين مملکت!!! خرم باشيد. Saturday, October 18, 2003
● تاکجا؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *شايد برا همه شما پيش اومده که در شرايطي باشين که تحملش براتون سخت باشه، برا همه زمانهاي وجود داره که انسان به خاطر بعضي مسائل مجبوره شرايطي رو تحمل کنه که دوست نداره. برا هر کسي ممکنه پيش بياد زمانهاي که غرور و شخصيتش جريحه دار بشه ولي مجبوره که تحمل کنه ، مثلا کار کردن زير دست آدمي که براش پشيزي ارزش قائل نيستين اما بايد با اون موقعيت کنار بيايد. اما من ميخوام بدونم حد تحمل کجاست؟ تا کجا بايد عقب نشست وکنار اومد؟ کي بايد قيد همه چيز رو زد وعلم عصيان برداشت؟ اين آستانه تا کجاست؟ و به چه عواملي بستگي داره؟ من خودم بعضي وقتها تحملم زياده و جوري با مسائل کنار ميام که همه تعجب ميکنن ولي بعضي وقتها با يک جرقه آتشفشان روحم شعله ميکشه و مواد مذاب به سمت بيرون فروران ميکنه و هر کي جلو باشه به آتيشش ميسوزه و زمانهاي زيادي هست که آدمي که بيگناهه در مسيرم قرار ميگيره و بيخودي اذيت ميشه! نميدونم دست خودم نيست ! وقتي به آخرين تکه هاي غرورم ( البته اگه تا حالا باقي مونده باشه) ضربه بخوره ديگه حاضر نيستم تحمل کنم و به هر قيمتي حتي نابود کردن خودم بايد از حريمم دفاع کنم ، اگرچه ميدونم تو اين دوره و زمانه اينجوي زندگي کردن غلطه و بايد بيقيد بود وبه هيچ جز منافع شخصي ارزش قائل نبود و هميشه تو اينجور موارد خود آدم داغون ميشه وآسيب ميبينه ، اما مگه راه ديگه اي هم هست؟ دوست عزيزي دارم که از اينجوري بودن من ناراحته و چند بار اذيت شده ميخوام بهش بگم من يک آدم پست مدرن قرن بيست و يکمي نيستم!! من در مورادي که به غرور و حريم شخصيتيم ربط داره مبدل به يک آدم فناتيک و سنتي ميشم! هنوز برام چيزاهي ارزش داره که متعلق به گذشته هست . خوب تو شرايط جامعه ما انتظار بجز اين نبايد از ماها داشت. ميخوام بگم ......... خرم باشيد. Tuesday, October 14, 2003
● پيشگوئي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *يادم هست حدود ده سال يکي از دوستان برادرم که خونه ما خيلي رفت وآمد داشت وبه تبع اون به من هم نزديک بود و من هميشه بجاي اينکه مشکلاتم رو با داداشم در ميون بزارم با اون مطرح ميکردم بنابر اين به خوبي از شخصيت من شناخت داشت ، يادم هست يک بار سر يک مشکلي وقتي واکنش منو ديد گفت تو اگه با اين روش بري جلو چند سال بعد حتما ناراحتي عصبي ميگيري و اونم به دو چيز منتهي ميشه يا اگه جرات داشته باشي خودکشي ميکني ويا سر از تيمارستان درمياري!!! الان چند ساله که نديدمش و اون استاد دانشگاه بريتيش کلمبيا تو کاناداس... ميخواستم اگه بلاگم رو ميخونه بهش بگم تو راست ميگفتي ولي حالت اول نميشه چون من آدم شديدا ترسوي هستم پس منتظر حالت دوم باش. خرم باشيد. Sunday, October 12, 2003
● خبرها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *در خبرها آمده بود که خانوم زهرا کاظمي در اثر ضربات وارده به وي بعلت ضربه مغزي درگذشت! در خبرها آمده بود که خانوم افسانه نوروزي که در هنگام دفاع از ناموس خود مرتکب قتل شده بود محکوم به اعدام و حکم پس از تائيد در دادگاه تجديدنظر و ديوان عالي به وي براي اجرا ابلاغ شد!! در خبرها آمده بود خانوم عطيه(ملک) حسني داراي همسر و فرزند بعد از ازدواج پدر با دختري چهارده ساله که از کوچکترين فرزند وي از همسر سوم دوسال نيز کوچکتر است دست به خودسوزي زد و درگذشت وي پدر وي اعلام کرد چون در اسلام خودکشي امري خلاف شرع است در کليه مراسم مربوط به فوت وي شرکت نخواهد کرد!! اما ديروز در خبرها شنيديم که خانوم شيرين عبادي که طعم زندان را نيز کشيده است از طرف انستيتو نوبل به علت کوشش براي دفاع از حقوق زنان و کودکان شايسته دريافت جايزه نوبل صلح سال ۲۰۰۳ شناخته شد.وي دهمين زني است که چنين جايزه دريافت ميکند و همچنين در کشورهاي خاورميانه تاکنون هيچ زني به چنين افتخاري دست نيافته است.گفته ميشود وي اولين قاضي زن ايران نيز ميباشد البته قبل از سلب حق قضاوت از سوي زنان!! قضاوت در مورد اخبار بالا با شما! آخرين شايعه: گفته ميشود آقاي محسن سازگارا که به علت وخامت وضع جسماني بعد از آزادي از زندان به بيمارستان انتقال يافته بود ، درگذشته است اما فعلا منابع موثق چنين خبري را تائيد نکرده اند!!! واي ايندفعه چقدر سياسي شد بلاگم!! ترسيدم!!!! Saturday, October 04, 2003
● طاعون
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *روز جمعه فرستي دست داد و براي صدومين بار شاهکار هنري البرکامو رو خوندم نميدونم خوندينش يا نه؟ ولي بهر صورت نگاه و قلمش منحصر بفرد و خاص او و شايد ديگه تکرار نشه. او در يک خانواده الجزايري فرانسوي بدنيا اومد و در سال ۱۹۶۰ در يک سانحه تصادف مشکوک به خودکشي درگذشت. چند قسمت رو انتخاب کردم که براتون مي نويسم: (( حتي کساني که از ديگران خيلي بهتر بودند يا خودشان آدم کشته اند و يا باعث مرگ کساني بوده اند، زيرا فلسفه زندگي جز اين نيست وما نميتوانيم حرکتي بکنيم که آن حرکت باعث مردن کسي نشود )) (( من ميدانم کسي که در اين جهان ديگري را آلوده نکند کسي است که عرضه و لياقت نداشته وبراي اينکه انسان بي عرضه باشد بايد خيلي اراده داشته باشد ، بله بد بودن انسانها بسيار بد است اما کسي نيست که بتواند از بدي دوري کند. )) طاعون اثر آلبرکامو Thursday, October 02, 2003
● شک!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *نميدونم تا حالا شک افتاده تو وجودتون؟ شده تا به حال به عزيزترين کساتون به ديده شک نگاه کنين؟ شده گيج بشين که چي درسته و چي غلط؟ شايد اين يه بيماري باشه! شايدم گوشه اي از حقيقت توش باشه، نميدونم ولي اين مريضي داره آسيب جدي ميرسونه. از طرفي اگه اشتباه باشه برام جبران ناپذيره ولي اگه درست باشه چي؟ از حالا با خودم يک تصميم گرفتم واميستم و منتظر ميشم ، زمان بهترين حلال مشکلاته. اگه اشتباه باشه با بدگماني خودم دلي رو نشکستم و اگه درست باشه مسئوليت اشتباهم رو به عهده ميگيرم. شما چي فکر ميکنين؟؟ اگه جاي من بودين چکار ميکردين؟؟ Monday, September 29, 2003
● ايستادگي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *زماني که با تندباد حوادث دست به گريباني ودر گرداب طوفانهاي زندگي دست و پا ميزني تا ميتواني ايستادگي کن آنگاه که نه پاي رفتنت ماند و نه تاب ايستادن بنشين و صبر کن گردابهاي زندگي را دوراني و تندبادهاي زمانه را زماني است، ميگذرد و ميگذاردت که برخيزي مهم اين است که براي بر پاخاستن آماده باشي حالا يک سوال : آيا براي برخاستن آماده ايم؟؟؟ Saturday, September 27, 2003
● بلاگر دیوانه!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *من روز سه شنبه بعد از اینکه از طریق بلاگ رکسانا از فوت پدر شرلوک هولمز مطلع شدم مطلبی نوشتم و اونو پست کردم ولی روز جمعه که به بلاگم سر زدم دیدم اثری از اون مطلب نیست!!! حالا یا من اشتباه کردم یا بلاگر به صلاحدید خودش اونو حذف کرده بهرصورت فکر کردم که این پست ارزشش رو داره حتی پس از پنج روز دوباره بذارم. يک اتفاق ظاهرش خيلي ساده هست، به کلام ساده هست ، شايد به نظر برسه برا همه اتفاق ميافته ، آره برا همه اتفاق ميافته ولي کيفيتش متفاوته . از همه مهمتر آثار جانبي اين اتفاقه که براي افراد در شرايط مختلف فرق ميکنه. برا يکي ميتونه کمرشکن باشه و جبران ناپذير و برا يکي ديگه ميتونه دلپذير و خوشحال کننده باشه !! اما در تمام شرايط اتفاق يکي هست. اسم اين اتفاق مرگ هست که برا همه اتفاق ميافته هم مرگ خود آدم و هم مرگ عزيزانش. اما هميشه قسمت دردناک ماجرا برا اطرافيان فرد درگذشته اتفاق ميافته. تحمل عدم وجود آدمي که هميشه و هر وقتي حضورش رو نياز داشتي در دسترست بوده خيلي سخته. مخصوصا اگه اون آدم سايه رو سرت باشه و ستون باشه و حضورش عليرغم تمام تفاوتها حياتي باشه. در دنياي وبلاگ نويسها چند روز پيش يک اتفاق به ظاهر ساده و جبراناپذير برا خود فرد افتاد آقاي شرلوک هلمز عزيزي رو از دست داد و پدرش رو بعد از بيماري طولاني از دست داد. من خود اين آقا رو از نزديک نميشناسم اما بواسطه چند تن از دوستان وبلاگ نويس دورادور ميشناسم و اگه بتونم هر از گاهي يکسري به بلاگش ميزنم و چيزي که اين وسط ازشم يادم هست دو نکته هست اولي علاقه شديد به فوتبال و دومي پشتکار عجيبش در نوشتن روزانه مطالب هست.بهرحال وظيفه خودم دونستم اين مطلب رو به اين قضيه اختصاص بدم چون ميدونم از دست دادن پدر خيلي سخته و غيرقابل جبران. من خودم با پدر اختلاف فکري زياد دارم و روحياتمون تفاوت زيادي داره ولي نميدونيد حضورش چقدر برام مهم و ارزشمنده و وجودش هميشه بهم احساس گرمي و امنيت ميده و از خدا ميخوام تا زنده هستم سايه اش بالا سرم باشه برا همين از مرگ هر پدري چه خوب چه بد که بدشم هم نعمته بسيار متاسف ميشم. اين جمله رو از طرف خودم و کاپيتان نمو که دسترسي به نت نداره ميگم : هومن و آرش عزيز در گذشت اون عزيز رو بهتون تسليت ميگم و براي شما و خانواده محترمتون آرزوي صبر براي فراق ان عزيز سفر کرده دارم. Tuesday, September 16, 2003
● هويت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *يک سوال هست که تو اين چند وقته همش تو ذهنم بالا و پائين ميره! هيچ جواب کاملي هم براش پيدا نميکنم!! يعني فکر ميکنم بي جواب هست! سوال اينه هويت واقعي انسانها چيه؟؟ چي تو چنته دارن و چه جور فکر ميکنن ؟ اصلا چه نوع آدمي هستن؟؟ قبلا فکر ميکردم چشمهاي آدما دروغ نميگن!! ولي اخيرا بهم ثابت شد که اين مسئله هم صددرصد نيست ، چون بعضي افراد چنان استادن که با چشمهاشون هم به آدم دروغ ميگن!! هيچ منطقي هم وجود نداره که بشه رفتار انسانها رو درک کرد!! يعني اصلا هيچ تحليل منطقي برا اين قضيه وجود نداره... کاش کتابي وجود داشت تا با خوندن اون بشه کمي از شدت اين قضيه کم کرد وحداقل يک چارچوب براش قائل شد اما حيف! سوال ديگه که پيش مياد اينه چه چيزي هست که باعث پيدا رفتارهاي اين چنيني ميشه؟ چطور يکي ساده لوح و زود باور ميشه ( مثل من!!!!!!!!!!) يکي مرد رند و مکار ميشه مثل بعضي ها!!! يکي زحمت کش و سخت کوش ميشه و يکي تنبل و بي عار!! يکي باوفا و ديگري بي وفا ، يکي مهربون و ديگري ظالم ، و همينطور الا آخر... کاش ميشد فاصله گذاشت بين آدمها و اونها رو شناخت . اگه ميشد اينکارو کرد خيلي از مشکلات حل بود و اصلا بعضي مسائل پيش نميامد ولي افسوس!! يک چيزي رو خوب فهميدم که بين ظاهر و باطن آدمها فرسنگها فاصله هست و نبايد گول ظاهر افراد بخصوص چشماشون رو خورد و اطمينان کامل به انسانها معني نداره!! چون اگه اعتماد کنين کلاهتون پس معرکست !! اصلا اعتماد رو بندازين دور و به جاش بده بستان بر حسب منافع بذارين.تو اين جامعه و اين وضعيت هيچ کس بجز خوده آدم بفکرش نيست! حتي پدر مادر ها هم مثل سابق نيستن. کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. بنابر اين تا ميتونين ديوارهاي دورتون رو بلندتر بسازين تا پشتش در امان باشين ، نگين نه!!!!! چون من تنهام و تو تنهاي و او تنهاست و در حالي که ما آدمها در کار هم و باهم زندگي ميکنيم ولي با اينها هر کدوم تنها هستيم و جدا از ديگران ، تنها به معناي مطلق کلمه... پس زنده باد ديوارها Monday, September 15, 2003
● ديوار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *-مادر فکر ميکني آنها روي ما بمب مي اندازند؟ -مادر فکر ميکني آنها از اين اهنگ خوششون مياد؟ -مادر من بايد به دور خودم ديوار بسازم؟ -مادر من ميتونم رئيس جمهور شم؟ -مادر من ميتونم به دولت اعتماد کنم؟ -اه مادر من دارم مي ميرم؟ مادر: -آروم باش عزيزم گريه نکن. -مادر همه کابوسهات رو به واقعيت تبديل ميکنه. -مادر همه اضطراب هاشو ب تو منتقل ميکنه. -مادر تو رو زير بال و پر خودش ميگيره. -او به تو مهلت پرواز نميده اما اجازه آواز خوندن ميده. -مادر تو رو گرم ونرم نگه ميداره. -آه عزيزم ۰۰۰ آه عزيزم ۰۰۰ آه عزيزم۰۰۰ -البته مامان تو ساختن ديوارت بهت کمک ميکنه۰ -مادر فکر ميکني او براي من مناسب هست؟ -مادر فکر ميکني او به من آسيب ميرسونه؟ -مادر فکر ميکني او بچه کوچکت را از هم ميدره؟ -مادر فکر ميکني او قلب مرا خواهد شکست؟ مادر: -آروم باش عزيزم گريه نکن . -مامان همه دوست دخترهايت را برات چک ميکنه. -مامان نميذاره هيچ دختر هرزهاي ازت استفاده کنه. -مامان شب انقدر بيدار ميمونه تا تو برسي. -مامان هميشه خواهد فهميد که تو کجا بوده اي. -مادر عزيزش را هميشه تميز و سلامت نگه ميداره. -آه عزيزم ۰۰۰ آه عزيزم ۰۰۰ آه عزيزم... -تو هميشه عزيز من خواهي بود. -مادر آيا ديوار من اينقد بايد بلند باشد؟؟؟ در حال حاضر تنها متني که ميتونست احساس دروني من برسونه همين آهنگ جاودانه مادر از آلبوم ديوار گروه افسانه اي پينک فلويده. شايد برا کساني که اين متن ميخونن بي معني و بي ربط بنظر برسه ولي برام مهم اينه که اوني که بايد درک کنه خواهد فهميد! گاهي بعضي مسائل هيچ احتياجي به توضيح ندارن و خودشون به اندازه کافي گويا هستن. در پايان بايد از نويسنده بلاگ پينک فلويد که تحليل زيبائي در مورد اين آلبوم نوشته تشکر کنم. پي نوشت : از قديم گفتن خوب نيست آدم بدون ذکر ماخذ حرف بزنه!!! اسمش دزديه!!! Thursday, September 11, 2003
● سفرنامه هشت پا پلو ۲
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *شب اول پس از ورود با داداشم تصميم گرفتيم يک دوري تو شهر بزنيم، تجديد ديداري با اين شهر کنيم ولي هر جا رفتيم با ساختمونهاي جديد روبرو شديم وديگه از اون نماهاي قديمي و مناظري که تو ذهن ما بود خبري نيست، قدم بقدم برج که سبز شده طوريکه به نظر ميرسه اين شهر رو از نو ساختن!! فردا صبحش راه افتاديم به سمت روستاي کنداون ، تو مسير از شهر اسکو رد شديم به علت بارندگي زيادي که امسال شده همه جا سرسبز بود و منظر جالبي ديده ميشد. مراتع سبز که جابجا درختهاي سبز و بلند بينشون ديده ميشه. يه جوراي با شمال نوع مناظر فرق ميکرد و دقيقا نشون ميداد که اگه بارندگي نباشه از سبزي هم خبري نيست. تو راه يک روستا خالي از سکنه رو راننده نشون داد به اسم حيله ور، خيلي جالب بود ، اولا تمام خونه ها و آغل ها در دل زمين بود به طوري که تشکيل ميشد از يکسري دالانها و تونلها که در دل زمين و دامنه کوه کنده شده بود و منطقه اصلا صخره اي نيست مثل کندوان . در نگاه اول اصلا چيزي ديده نميشه ولي همينطور که جلو ميري و بدقت نگاه ميکني حفره هاي در دل کوه ميديدي که بايد براي ورود به اونها دولا بشي ولي وقتي وارد ميشدي ميتونستي به راحتي تمام قد واستي . تو تابلوي که اونجا زده بودن نوشته بود زمان بوجود اومدن اين روستا معلون نيست ولي به نظر ميرسه به علت حمله مغولها و يا بالا اومدن آبهاي زير زميني تو اون مقطع زماني خالي از سکنه شده ، نکته جالب اينه که بعد از گذشت هشتصد سال هنوز اغلب اين خونه ها سالم بود و فقط خالي از سکنه شده بود . زماني که وارد هر کدوم ميشدي از نوع تزئينات ظاهريش ميشد حدس زد که آغل بوده يا خونه ، به علت نبود نور و نداشتن چراغ قوه از يه محدوده خاصي بيشتر جلو نميتونستيم جلوتر بريم ولي کاملا مشخص بود که اغلب اونها به هم راه دارن. برام جالبه که بعد از برگشت تو شهر تبريز از هرکسي در مورد اين روستا سوال ميکردم اظهار بيخبري ميکرد!!! من مطمئن هستم از اينجور مکانها در جايجاي ايران وجود داره ولي اغلب مردم از وجودش بيخبرن!!! خارجيها که بخوره توسرش!!! البته صدا وسيما در اين قضيه بيتقصيره چون اونقدر برنامه هاي متنوع در مورد ايرانشناسي ميسازه که حد نداره و فقط اين مردم قدر نشناس ما هستن که نگاه نميکنن و همش عاشق برنامه هاي در مورد مردم مظلوم فلسطين و بوسني و سودان و افغانستان و تازگيها شيعيان عراق هستن!!! بگذريم ... فقط ميتونم بگم که حيفه چنين جاهاي وجود داره و بلا استفاده مونده و به علت عدم حفاظت داره از بين ميره. :( ادامه در قسمت سوم. راستي دوست عزيزم کاپيتان بلاخره از دريا برگشت و اينجور که شنيدم ايندفعه دسته پر تر از هميشه اومده و اونم گزارش سه گونه جديد هستش که از نظر علمي موفقيت بزرگي محسوب ميشه وميتونه اعتبار زيادي از نظر علمي براش به همراه داشته باشه ، برا من که کاپيتان از نه ساله پيش ميشناسم قابل پيش بيني بود اين مسئله ، چون از همون موقعه دانشجوئي همش بدنبال چيزاهي جديد بود و خودش تو چارچوب کتابها محدود نميکرد و هرجا يک کار علمي جديد و پردردسر بود اون پاي ثابت قضيه بود .براش مهم نبود چه کسي و چرا داره کار ميکنه فقط ميخواست که تجربه کسب کنه ، برا همين قضيه دکتر ک هميشه ميگفت که فلاني سواد کار عمليش از بچه هاي فوق تهران هم بيشتره . من براش آرزوي موفقيت بيشتر و کسب مراتب علمي بالاتر ميکنم ميدونم که هم لياقتش رو داره هم توان علمي و هم ظرفيت کار زياد رو داره و پشتکارش قابل ستايشه و از همه مهمتر اينه که دلسوز محيط زيست ايران و عاشق کارشه . کاپيتان هر جا که هستي شاد و موفق و خرم باشي . Thursday, September 04, 2003
● سفرنامه هشت پا پلو قسمت اول
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *هميشه تو اين موقعه سال که ميشه مردم شال و کلاه ميکنن و ميرن مسافرت . حالا هرکي به ميزان امکانات مالي که داره ، مثلا يکي پا ميشه ميره اروپا ، يکي اگه ويلا داره پا ميشه ميره شمال ، اوني هم که نداره بلاخره راهي پيدا ميکنه که چند روزي از هياهوي شهرش خودش دور کنه و در کنار خانواده لحظات خوشي رو بگذرونه . منم هميشه سعي ميکنم هر چند باري که ميتونم برم حالا چه با خانواده و چه با دوستان ، ولي امسال به علت گرفتارهاي که پشت سر هم پيش اومد نتونستم جايي برم تا اينکه در ايامي که داداشم اومده بود تهران برا تعطيلات يک پيشنهاد وسوسه کننده داد!! که فلاني پا شو يک مسافرت ۴۸ ساعته بريم! منم از خدا خواسته استقبال کردم و سريع برنامه هامو رله کردم وباهم رفتيم تبريز، حالا چرا تبريز؟؟ اولا به چند دليل!!! دوما زيرا!!! ولي جدا از شوخي به يک دليل مهم اونم اينکه از سال ۷۴ اونجا نرفته بودم و يکي از عزيزترين کسانم رو اونجا به امانت گذاشتم بنابر هم جنبه مسافرت داشت برام و هم تجديد ديدار . راستشو بخواين من از اين شهر کلي خاطره دارم هم از ته دل دوسش دارم و هم ازش متنفرم حالا چرا ؟ اجازه بدين اين واسه خودم محفوظ بمونه. اما با خودم عهد کردم که سالي يک بار حداقل به خاطر اون عزيز هم که شده به اين شهر برگردم. شهر تبريز به طور غير عادي رشد کرده طوري ديگه بدون آدرس پرسيدن نميتونستم جايي برم !! من داداشم تا تونستيم تو اين ۴۸ ساعت گشتيم، اول يک سر رفتيم روستاي کنداون و حيله ور که در ونع خودشون بينظير هستن وبعد موزه آذربايجان ، خانه ابوالمله يا حاج مهدي کوزه کناني که اسمش رو گذاشتن خانه مشروطيت و مسجد در حال تخريب کبود ، چرا در حال تخريب ؟؟ چون آقايون لطف کردن و در کنارش دارن يک پاساژ و مرکز تجاري بزرگ درست ميکنن که درست به قيمت تخريب اين اثر باستاني داره تموم ميشه!!! دست آقايون حفظ ميرلث فرهنگي درد نکنه با اين حفاظتشون !!! عکساشو گرفتم حتما آماده ميکنم و اينجا ميذارم تو خودتون قضاوت کنين!! حالا فعلا اين مقدمه رو داشته باشين تا بعد. Saturday, August 30, 2003
● غيبت صغرا!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *چند وقتي بود چشمه نوشتنم خشک شده بود!! تنبلي از يک طرف و کار زياد و خستگي حاصل از اون باعث شده بود که بساط بلاگ نويسي رو تعطيل کنم. البته موقتا، اما خودمونيم ما ايرانيها در نوشتن تنبل تشريف داريم !! شما نگاه کنين به اين وبلاگهاي تو اين چند ساله داشتيم، همه مثل قارچهاي ميمونن که در اثر بارانهاي بهاري ظاهر ميشن و به همون سرعتي که ظاهر ميشن از بين ميرن. نميدونم چرا اينهمه فرهنگ ما شفاهي شده ، همه چيز رو تو فکرمون مرور ميکنيم و جرات مکتوب کردنشو نداريم،به فرهنگ مغرب زمين نگاه کنين تا ببينين چند صدتا و شايد چندين هزار سفر نامه و شرح خاطرات در اين قرون اخير نوشتن ، بويژه الان که همه سياست مدارا خاطراتشون رو مينويسن ،ولي تو مشرق زمين اين کار به تعداد انگشتان دست هم انجام نشده ، چرا ؟ چراشو بايد تو فرهنگ و تاريخ اين هزار سال اخير جستجو کنيم، ولي من برا اين کار نه صلاحيت لازم رو دارم نه سواد و نه جراتشو!!!!!!!!! بهرصورت من اگرچه با تاخير ولي مداوم اين بلاگ رو به روز ميکنم تا لااقل به ادعاهاي فکري خودم وفادار مونده باشم!! تو اين چند وقته يک مسافرت کوتاه و ضربتي رفتم که شرحش رو تحت عنوان سفرنامه هشت پا پلو مينويسم!! راستي چند وقتي هست که مدام داره کرمها و ويروسهاي رنگوارنگ داره مياد مواظب خودتون يعني سيستم عامل دستگاهتون باشين ودر صورتي که خسته شدين حتما سري به دنياي لينوکس بزنين!!! از طرف قاطبه لينوکس دوستان مقيم مرکز :) Wednesday, August 13, 2003
● ويروس Lovsan
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *روز سه شنبه کاپيتان نمو زنگ زد که بابا دستگاه من با مشکل عجيبي رو برو شده و در محيط اينترنت مرتب دستگاه Restart ميشه!! از همون اول متوجه شدم کار ، کار يه ويروس موذي بايد باشه! جالب اينجا بود که شب چندتايي ديگه از دوستان تماس ميگرفتن و در مورد بروز همچين مشکلي سوال ميکردن!! عموما هم ميگفتن که Xp دارن!! چيزه ديگه اي که برام جالب بود اينه که ما چند تا دستگاه داريم که دائم به اينترنت وصل هستن ولي اصلا مشکلي پيش نيومده بود. بنابر به نظر ميرسيد اين مشکلي که پيش اومده زير سر يک ويروس باشه. تا اين که از طريق آخرين آپديت آنتي ويروس Mcafee متوجه گسترش ويروس خطرناکي شدم بنام Lovsan ، که در واقع يک جور کرم ميباشد. اين ويروس اولين بار در تاريخ ۲۱/۵ مشاهده شده وگزارشهاي متعددي در مورد مشاهده اين ويروس در ايران وجود داره.شرکت Mcafee اعلام کرده که با آپديت 4283 به همراه 4260 Engine اين ويروس قابل شناسايي هستش وبراي از بين بردن اون آپديت ۴۲۸۴ لازمه.روش گسترش اين ويروس به اين شکل هست که از يک ضعف موجود در Windows (بازم بگين Linux بده!!) استفاده ميکنه و هيچ احتياجي براي عملکردي از سوي کاربر نداره و پس از پيدا کردن سيستمهاي ضعيف به اونا دستور ميده تا ويروس رو دانلود و در روت system32 ويندوز کپي و اونو اجرا کنن!! دستگاه آلوده پس از راه اندازي مجدد به علت آسيب ديدن سرويس RPC ،ويندوز اجرا نشده سعي در راه اندازي مجدد خواهد داشت!!! پورت ۲۰ را بدون دليل خاصي باز ميکنه!! و همچنين فايلي بنام msblast.exe در روت system 32 ميسازد در ضمن فايلهاي که بنام TFTP آغاز ميشوند مشاهده شده. براي از بين بردن اين نقطه ضعف ويندوز ميتوانيد از فايل اصلاحيه MS03-026 مايکروسافت استفاده کنين!! بابا اين بيل گيتس خودش رو هلاک کرد بس که سرويس پک داد بيرون!!!!! از طرف قاطبه لينوکس دوستان مقيم مرکز!!!!!! Saturday, August 09, 2003
● Red Hat Linux 9
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *يک هفته هست که لينوکس رو دستگاهم نصب کردم . واقعا خيلي قدرتمند !!!! من قبلا با ورژن ۷.۲ کار کرده بودم خيلي سخت بود باهاش کار کردن و اين ورژن جديدش خيلي فرق کرده. تو اين چند وقت سعي کردم تمام کارهاي جانبي رو کنسل کنم و فقط بشينم پاش!! چند امتياز داره نسبت به ورژن قبليش .اولا راحتر نصب ميشه و دنگ فنگ قبلي رو نداره ودوما محيط گرافيکش مثل Genome خيلي شبيه ويندوز هست که کاربرهاي مبتدي هم ميتونن باهاش سروکله بزنن مثل من که دارم خودم باهاش خفه ميکنم!!!!يک نکته جالب داشت که همون روز اول متوجه شدم اونم اينه که سي دي رو بصورت مجازي نميزاره برداري و فقط زماني که Eject رو بزني سي دس بيرون مياد! دو تا مشکل بزرگ دارم که هنوز نتونستم حلش کنم اگه کسي ميتونه کمک کنه بگه صواب داره بخدا!! اول اينکه آيا ميشه لينوکس رو به Domain NT 2000 برد يا نه؟ چون من هر کاري ميکنم نميتونم ببرمش تو Domain ، جالب اينجاست که اونو ميبينم!! و به هر دستگاه تو Domain ميتونم وصلشم وبه همه جا دسترسي دارم البته با داشتن پسورد! و با اينکه من ماشينهاي ۲۰۰۰ رو ميبينم ولي اونا منو نميبينن!!! دوم اينه که هارد لوکالي که فايل سيستم NTFS داره رو نميبينم!!! ميدونم که راهي برا اينکار هست ولي تا حالا که پيدا نکردم!!يکجور فايل سيستم داره لينوکس که ويندوز اونو ميبينه که اسمش vFat هست ولي فايل سيستم Ext3 رو ويندوز نميبينه! قابل توجه تمام کساني که برنامه نويسي وب ميکنن، اونم اين که اينجا همه چيز بر مبناي PhP هستش اما اپلتهاي جاوا رو نميبينه نميدونم چرا!! فلش رو هم نميبينه!! شايد مشکل از من که نتونستم درست ست کنم! تمام کامند هاشم بر مبناي دستورات يونيکسه! اما يک چيز مهم که من فهميدم اونم اينه که سيستم عاملي ست که به طور باور نکردني به شما اجازه ميده تا متناسب با کارکرد خودتون اونو تغيير بدين و مثل ويندوز نيست که شما رو محدود کنه و دست و پاتون ببنده!! تازه شنيدم شوراي انفورماتيک قراره از دل لينوکس يک سيستم عامل ملي بکشه بيرون و اون متناسب با زبان فارسي و برنامه هاي فارسي درست کنه! يادمه قديما يک شعار بود با ايم مضنون که هر ايراني يک پيکان!! حالام من ميگم به اميد روزي که هر ايراني رو دستگاهش لينوکس نصب کنه!!!!! تا همه از شر بيل گيتس با اين سيستم عامل مسخره اش که همش هنگ ميکنه و هيچ کاري رو درست انجام نميده راحتش!! Tuesday, August 05, 2003
● مشروطيت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *در ۱۲۸۵ يعني حدود ۹۷ سال پيش پس از مبارزات طولاني روشنفکران و روحانيان حامي آزاديخواهان ، مظفرالدين شاه مجبور به امضاء فرماني شد که مطابق آن اجازه تشکيل مجلسي ملي صادر شد که حاکم بر تمام امور مملکتي بود وقدرت پادشاه در چارچوب يک قانون اساسي که بعدها نوشته شد محدود ومشروط ميکرد و اين يعني تبديل پادشاهي مطلقه به پادشاهي مشروطه. اين حرکت بي شک يکي از بزرگترين حرکتهاي مردمي ايرانيان در صد سال اخير بود واين در حالي بود که استبداد تمام منطقه را فراگرفته ومردم خاورميانه در چنان جهالتي بسر ميبردند که چنين فکرهاي حتي در ميان روشنفکرانشان مطرح نبود چه برسد به مردم عادي. فکر تشکيل مجلس يا جاي که به واسطه آن نمايندگان مردم قدرت قانون گذاري و نظارت بر امور جاري مملکت داشته باشند اولين بار توسط نخستين گروه ايرانيان فرنگ رفته مطرح شد. کساني که در زمان محمدشاه و ناصرالدين شاه به اروپا ميرفتند با ديدن پيشرفتهاي آنان به فکر يافتن راهي براي جبران عقب ماندگي ايرانيان بودند. بعضي علت عقب ماندگي را فرهنگي و گروهي دلايل سياسي را مهم تر ميدانستند بهر صورت فکر پيدا کردن راهي براي تغييرات کم کم در زير پوست جامعه گسترش مي يافت. حرکتهاي مانند تاسيس مدرسه دارالفنون توسط امير کبير و يا تاسيس روزنامه توسط افراد مختلف در جهت مبارزات فرهنگي و حرکتهاي مانند جنبشهاي ضد دادن انحصار به خارجيها ،ترور ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضاي کرماني و يا ترور امين السلطان وزير مظفرالدين شاه را مي توان در راستاي مبارزات سياسي ارزيابي کرد. در هر صورت در زمان مظفرالدين شاه به علت رفتار مستبدانه عين الدوله و ستمکاريهاي کارگزاران او ، جنبش سياسي به نام جنبش عدالتخانه توسط روحانيان تهران و روشنفکران نزديک به ايشان به راه افتاد اعم خواسته هاي ايشان تاسيس عدالتخانه بود که در اين ميان نقش طباطبايي و ميرزاي بهبهاني انکار ناپذير است اين حرکت با نفوذي که انديشمندان آن دوره بر اين دو روحاني روشنفکر و آزاديخواه داشتند به حرکتي بزرگ براي انقلاب مشروطيت تغيير جهت يافت وسرانجام مظفرالدين شاه در مقابل خواست مردم عقب نشيني حرکت و فرمان معروفي را در تاريخ ۱۴ امرداد ماه سال ۱۲۸۵ خورشيدي براي تاسيس مجلس صادر کرد.اگرچه بعدها اين حرکت دچار انحراف شد و به آن نتايجي که مورد خواست ملت ايران بود نرسيد ولي بهر صورت تحولي بزرگ و تاريخي بود. من فقط در عجبم که چرا نام انقلاب بر آن نهادند در حاليکه بيشتر يک تحول اجتماعي سياسي بود تا يک انقلاب ، چون با شنيدن اين نام بيشتر حرکتي قهر آميز که همراه با کشتار و خونريزي است در ذهن مي آيد در حاليکه بيشتر رفورم وحرکتي مسالمت آميز بود. سوال ديگري که در ذهن من هست که چرا روز به اين مهمي ناديده گرفته ميشود در اصلا در رسانه هاي عمومي به آن پرداخته نميشود؟! بهر صورت سالروز انقلاب مشروطيت را به تمام ايرانيان وطن دوست و آزاديخواه تبريک ميگويم. Sunday, July 27, 2003
● هفته اي که گذشت!!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *هفته گذشته عجب هفته توپي بود!! اتفاقات جالب و خوب پشت سرهم اتفاق مي افتاد!! اون شنبه که شروع طلايي و بي همتاي هفته بود!!بعدشم مريضي!!! اونم چي؟؟؟ لارنژيت!!! صدام شده بود عين خروس!!! البته هنوزم کاملا خوب نشده. تصورش بکنين با اون وضعيت هرکي بهم ميرسد ازم توضيح ماوقع رو ميخواست!! منم با اون صدا بايد توضيح ميدادم!! بعدهم دوسه تا بد بياري ديگه!!! واقعا عالي بود!! نميدونم چرا اينجوري شد! تازه بلاگمم خراب شده ! جالب اينجا که سورس بلگمو ديدم اون درست بود ولي بلاگر خراب نشون ميده منم حوصلم سر رفته ديگه واسه همين دست نزدم تا ببينم چي ميشه! کارهاي شرکت هم همين جور رشد تصاعدي داره!! تا يک کار رو انجام ميدي چند کار جديد سبز ميشه!!نميدونم چرا يک باباي با من مشکل داره و يک ميل بمبر انداخته بود تو ايميل بلاگم و چند روز طول کشيد تا از شرش راحت شم!! :((( از بس آيه ياس خوندم و ذکر مصيبت کردم گريم گرفت!!! قبل از همه چيز بايد از همه دوستاني که در مورد اون حادثه اظهار همدردي کردن تشکر کنم. با اينکه تاثير خيلي بدي تو روحيه من گذاشته تجربه خوبي بود. از اون روز سوار هر ماشيني ميخوام بشم خوب قيافه مسافرا و راننده رو نگاه ميکنم اگه کمي ناجور باشه بيخيال ميشم!! ميدونم که به اين چيزا نيست ولي بالاخره کمي احتياط بد نيست!!يک چيزي رو ميخوام اينجا اعتراف کنم!! راستش تو اين جريان دلم واسه از دست دادن عينکم سوخت!!! تو رو خدا به عقلم شک نکنين! اگه بدونين چقدر دنبال اين عينک گشتم تا پيداش کردم!! :(( تا يادم نرفته بايد از خانم کرونا معذرت بخوام بابت بد قولي!!! راستش يک ماه پيش قول دادم يک چيزي براش بدم ولي نشده!! شدم مثل کامپيوتري که هر برنامه اي رو ميخوان روش Run کنن error ميده و خلاصه وضع os من خرابه حسابي تورو خدا يکي بياد مردونگي کنه و يک سيستم تميز رو ما نصب کنه!! فقط بيزحمت Linux بشه هاااااا از ماکروسافت خسته شدم ديگه!! Sunday, July 20, 2003
● تجربه شيرين!!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *احتراما به استحضار قاطبه مردم ايران ميرساند اينجانب هشت پا هشت پازاده فرزند .... متولد ..۱۳ صادره از .... امشب خيلي خوش بحالم شده و قصد دارم اين تجربه شيرين رو با همه تقسيم کنم!!! يه موقعه نگين که فلاني همه چيز رو برا خودش ميخواد!! بابا الان ميگم مگه شش ماهه هستي؟؟ لابد الان ميگين که اين مرتيکه چي ميخواد بگه!! عرض ميکنم نازنين !! عرض ميکنم تصدقت!! عرض ميکنم.... طوطيان شکر شکن شيرين گفتار چنين حکايت کنند که روزي دم دماي غروب که آقاي هشت پا داشتن تشريف ميبردن خونشون . سر راه تو يکي از ميدونهاي اصلي غرب تهران سوار يک تاکسي ميشه که يه مسافر فقط عقب ماشين سوار بود . بعد حدود پنج شش متر پائينتر يکي ديگه نشست بغل ايشون و شدن سه نفر!! آقاي هشت پا وسط و دو نفر در کنارش .ماشين که کمي سرعت گرفت يکدفعه نفر دست راست برگشت وگفت که آقا شما بچه کجاي؟ هشت پا کمي تعجب کرد؟! که يعني چي؟؟ هنوز به خودش نيومده بود که در کسري از ثانيه برق چاقو رو در کنارش ديد!!! تا اومد به خودش بياد تيزي چاقو رو که پهلوشو فشار ميداد احساس کرد!! نفر دسته چپی يکدفعه در حالي داد ميزد اگه تکون بخوري با تيغه جراحي رگتو ميزنم يک پيچ گوشتي دو سو رو زير گلوي اون گذاشت!!! آقاي هشت پا فقط يک فکر به ذهنش رسيد که هرچي ميخوان بده بلکه جونش رو به سلامت بگذرونه!! خلاصه بعد از کمي ضرب و شتم و گشتن کيف از يک طرف و التماسها و عجزو لابه هاي آقاي هشت پا از طرف ديگه !! نهايت چي شد؟؟ اين شد که يک کيف بغلي چرمي به همراه ۳۰ تومن پول نقد و يک کارت خود پرداز و يک عينک دودي ۲۵ هزار تومني که تازه اوشون خريده بودن!! و پرت شدن آقاي هشت پا از يک ارتفاع خاکي ۲۵ متري به پائين وقبض روح شدن اين آقا که به اندازه کافي شجاع بوده!! قضيا تموم شد!! البته خدا رو شکر آسيب جاني اين وسط وارد نشد. خلاصه قصه ما به سر رسيد. رفتيم بالا دوغ بود اومديم پائين ماست بود قصه ما راست بود. اينم از خاطر شيرين هشت پا که دلش ميخواست با شما خواننده ها سهيم بشه!!!! جدا از شوخي اينروزا مواظب خودتون باشين تو رو خدا. اميدوارم واسه هيچ کدوم اتفاق نيوفته. Monday, July 14, 2003
● فيلترگذاري!!!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *اينروزها همه ما شاهد بروز پديده بنام فيلترگذاري هستيم! ظاهرا در ابتدا به بهانه سايتهاي پورنو و سپس سياسي شروع شد اما در عمل شاهد فيلتر شدن بسياري از سايتها شديم که ظاهرا به مذاق بعضي آقايون از ما بهتران!!! خوش نمياد!با گسترده شدن اين مسئله خيليها که در سطح مبتدي هستن برا ديدن خيلي از سايتها دچار مشکل ميشن والا اوناي که کمي سرشته دارن يا در اطرفشون آدم وارد هست ميتونن از شر اين مشکل راحت شن. ظاهرا اين کار سليقه اي هست چون هر کس بسته به نوع سرور که ازش خدمات ميگيره سايتهاي متفاوتي رو نميتونه ببينه ولي ظاهرا همه پرشين بلاگ و بلاگر نميتونن ببينن. من خودم از خدمات پارس آنلاين استفاده ميکنم که هر دو رو بسته البته ظاهرا بلاگرو باز کردن شايد پشيمون شدن شايدم دوباره ببندن .بهر صورت من نميخوام اظهار نظر سياسي کنم ولي بنظر من اين کار شديدا احمقانه هست و عملا کارائي نداره !!بنظر من وزير مخابراتي که اينو نميدونه و از اين سياست دفاع ميکنه يا آدم بي سواد و احمقي هست يا خودش زده به خريت و يا مارو خر فرض کرده!!! بابا جان تو اگه عرضه داري برو خطهاي موبايلتو درست کن که بعد ۱۰ سال هنوز مشکل داره!!! بعدم فکر ميکنم بهترين استفاده از اين آقا اينه که ببندنش به گاري!!! آقاي وزير ميگه تو کشورهاي عربي اين کار پياده شده!! بابا جان اونا پورتهاي مربوط به صدا و فون رو بستن نه بلاگر رو!! شما که اندازه چينيها نيستين!! اونا اين کار کردن بعد ديدن عملي نيست پس گرفتن!! بد نيست آدم از تجربه ديگران هم استفاده کنه!! آخه چرا بخاطر وجود چهار تو ونصفي بلاگي که مطالب به قول آقايون غير اخلاقي مينويسن بايد کل بلاگر و پرشين بلاگ رو تعطيل کرد؟؟؟ آخه آدم چقدر بايد بيشعور باشه که به تاثير اين مسئله در توليد مطالب به زبان فارسي تو نت بي توجه باشه؟! آقا جان بد نيست که به جاي متخصص هاي که با سفارش و پارتي بازي استخدام کردين که پشگل بارشون نيست از نظر علمي چند تا آدم با سوادم استخدام کنين که حداقل مشاوره درستي بتونن بدن!! به خدا ما تو ايران آدم با سواد تو زمينه IT زياد داريم ها!! معذرت ميخوام که لحنم عصباني شد. آخه چرا بايد کسي بر من تعيين تکليف کنه که چه سايتي برام خوبه کدوم بد؟؟ مگه من خودم شعور ندارم؟؟ من تو اين چند روز گرفتار مسايل شخصي بودم و يکي دوباري که انلاين شدم ديدم نميشه بلاگمو حتي ببينم کلي شاکي شدم!!! تا اين که شنبه برا اين مسئله وقت گذاشتم وبا راهنمايي يکي از دوستان خيلي خوبم يک راه خوب پيدا کردم که بسيار راحتر از اينکه که از طريق يک سايت حدواسط بتونم فيلتر رو دور بزنم. برا اين کار آدرس اي پي پراکسي ماشين مورد نظر رو پيدا ميکنيم بعد ميريم تو اينترنت اپشن و بعد کانکشن و اونجا در قسمت ستينگ کانشکني که داريم ازش استفاده ميکنيم آدرس اي پي و پورت مربوطه رو وارد ميکنيم و بعد براحتي ميشه هر فيلتري رو دور زد.سعي کنين از اونهاي که پورتشون هشتاد هست استفاده نکنين .بعد از اينکه اين کارو انجام دادين به همون صورت سابق آدرستون رو تو URL بزنين و سايت پشت فيلتر رو ببينين.اگه کسي خواست به من ميل بزنه تا يک تکست فايل که شامل آدرس ۳۰۰۰ تا پراکسي ماشين هست براش بفرستم. ممنونم از دوستي که اين فايل رو برام فرستاد. شما اگه راه بهتري سراغ داريم ممنون ميشم بگين. Monday, July 07, 2003
● کوه نوردي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ميگن يک روز چند تا لاک پشت تصميم ميگيرن برن قله اورست فتح کنن. با اون سرعتي که لاک پشتا حرکت ميکردن حدود چهل سال طول ميکشيده تا به نوک اورست برسن. تو راه که ميرفتن هي يکي از لاک پشتا که کوچکتر از بقيه بود ميگفت من يه چيزي بگم؟ ولي بقيه بهش اهميت نميدادن!! و بازم اون حرفشو تکرار ميکرد ولي بقيه به خاطر اينکه کوچکتر از بقيه بود بهش اهميت نميدادن . تا اينکه بعد از بيست سال که به وسط راه رسيده بودن يکي شاکي ميشه ميگه بگو بابا کشتي ما رو!!! لاک پشت کوچکه هم بر ميگرده ميگه من يادم رفت غذاهارو بيارم بنابر اين وقتي به قله برسيم غذاي واسه خوردن نداريم!!!! بقيه با شنيدن اين حرف کلي شاکي ميشن وميزنن تو سرش که بابا چرا زودتر نگفتي و حالا چي کار کنيم!!! خلاصه تصميم ميگيرن برگردن غذاها رو وردارن!! بعد از اينکه به سمت پائين حرکت ميکنن باز اين لاک پشت کوچکه شروع ميکنه که من يه چيزي بگم؟ که بقيه ميزنن تو سرش که خفه شو بابا !! يک بار حرف زدي بسه!! و نميذارن حرفشو بزنه و خلاصه اين جريان همينطور ادامه داشته تا زماني که به پائين برسن!! وقتي پائين ميرسن ميبينن غذاها نيستش!! بعد به لاک پشت کوچکه که همينطور ميگفته من يه چيزي بگم!! ميگن بگو بابا کشتي ما رو بگو ببينيم حرف حسابت چيه؟ که لاک پشت کوچکه برميگرده ميگه: من شوخي کردم!!!!!! حالا من يه چيزي بگم؟؟؟ :)) Saturday, July 05, 2003
● شير آذرآبادگان
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *هر سال در چنين روزهايي مردم آذرآبادگان به محلي بنام قلعه بابک ميروند و زادروز بابک خرمدين را جشن ميگيرند.بعضي دوازدهم وبعضي پانزدهم تيرماه را مصادف با تولد وي ميدانند.به هر روي شهرستان کليبر در اين موقع از سال شاهد حضور هزاران نفر از وطن دوستاني ميباشد که به بابک به عنوان نماد مقاومت ايرانيان در مقابل تازيان متجاوز عشق ميورزند. بابک معتقد به آيين خرمديني بوده وادامه دهنده راه مزدک آن احياگر بزرگ آيين زردشتي بود.وي حدود بيست وپنج سال با متجاوزان جنگيد ودست آخر توسط نيروي خائن خودي يعني افشين اسير شد و در بغداد گردن زده شد و لاشه وي مدتها بر دوازه بغداد آويزان بود تا درس عبرتي براي ديگراني شود که از خليفه جبار و سفاک بغداد فرمان نميبردند .جالب اينجاست که بعدها افشين نيز به دستور خليفه کشته شد و بر همان دروازه به دار کشيده شد!! بابک با مبارزات خود چنان تخت خلافت را به لرزه درآورد که بزرگترين آرزوي خليفه نابودي وي بود . او نه تنها نماد آزادي خواهي و استقلال طلبي ايرانيان بود بلکه نماد عدالت خواهي نيز بود و کشاورزان آذرآبادگان وي را به عنوان فردي که عدالت را حاکم خواهد کرد ميشناختند و جزوه بزرگترين حاميان او بودند. من سعي ميکنم يک خلاصه از بيوگرافي بابک خرمدين آماده کنم چون فکر ميکنم در حقش ظلم شده و تاريخ به درستي در مورد او حرف نزده.بعدم کاپيتان منظور من از کي چه کسي بود نه چه زماني!! راستي اگه يادتون باشه يک مطلبي در مورد طبقه بندي انسانها نوشته بودم که ظاهرا يک اشتباه کوچولو داشت که همينجا اون تصحيح ميکنم . اونم اينکه انسانها چهار دسته هستن ودسته چهارم که خيلي توپن وکارشون درسته و حسابي خوش تيپ و باحالن واين دسته تنها و تنها يک عضو داره اونم خانوم حوري هستش!!که لطف کرد و منو راهنمائي کرد و از اشتباه درآورد . راستي کي بردار زاده داره که هشت ساله باشه؟ که بتونه درک کنه که من چي کشيدم امروز!!! پدر منو درآورد!! از صبح هي اينور رفت خرده فرمايش کرد هي اون ور رفت خرده فرمايش کرد!! از بس اين بچه کنجکاو و سوال ميکنه که سرطان آرتروز شاقلوس حنجره گرفتم!!! بعدم تازه اونقدر خوش اخلاقه که نگو کافيه کمي کم محلي کني بهش ديگه تمومه به آقا برميخوره شديد وقهر ميکنه ميره!!! خيلي نازک نارنجي شده!! مطلب بعدي اينکه سرور ها روهم کاشتيم تموم شد!! هوراااا!!! ديگه دارم راحت ميشم کم کم!! ولي سر وصل کردن اين پچ پنل هاي ۲۴ پورتي سرويس شدم شديد !! حساب کنيد هر سيم هشت رشته داره که بايد وصل شه اونم نه يک سري دو سري!!! خلاصه تموم شد رفت وحالا مونده مشکلات مربوط به يوزر ها که زياد مسئله نيست. Tuesday, July 01, 2003
● اسباب کشي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *راستش نميدونم اسباب کشي درسته يا اثاث کشي!! اما گمون کنم اثاث کشي يجوراي بايد يک کلمه تازي باشه اونم بخاطر اين حرف ث !! نميدونم شايدم اشتباه کنم.منم همچين از چيزاي که بوي تازي بده خوشم نمياد!! بلاخره پس از تموم شدن کار شبکه جديد حالا زمان انتقال به محل جديد رسيد وبعد از تموم شدن اين کار دوباره همه چيز بر ميگرده به حالت عادي و دوباره زمان بيشتري براي کارهاي ديگم پيدا خواهم کرد. ميگم اين بلاگر چقدر احمقه ها!!! اونروز که به نسخه جديد ارتقاء پيدا کرد بايد با يک تغيير فرمت ساده مشکل فارسي نوشتن توش حل ميشد ولي نميدونم چرا قاط زد ويک دفعه فرمت تمام نوشته هاي منو بهم زد و بعد از کلي التماس و سرو کله زدن باهاش همش درست شد به غير يکي که از بين رفت!! و تازه صفحه بندي هم خراب شد!!! مجبور شدم اون مطلب رو از نو پست و صفحه بندي رو هم يک باره ديگه درست کنم خلاصه ۲-۳ کار اضافه برام تراشيد!!! راستي دارم يک مطلب در مورد شير آذرآبادگان آماده ميکنم که فکر کنم تا پانزدهم ماه برسم تمومش کنم. شما ميدونين کي منظورمه؟؟ ببينم اينجا کسي نيست به يه هشت پا که بيولوژي خونده و کارشم کامپيوتره بگه آخه بابا تو رو سننه به تاريخ؟؟؟ بابا اين مديران پارس آنلاين چقدر کوته بين و بي شعور تشريف دارن!! ورداشتن کل سايت پرشين بلاگ رو بلاک کردن!!!! ميگم آخه من چند روزه نميتونم ببينم!!! اول فکر کردم بازم سرورش مشکل داره!! بعد ديدم با سرويس شرکت هاي ديگه ميشه ديد!! ديروزم تو بلاگ هودر خوندم که بستنش!!! ظاهرا مديران محترم اين شرکت فکر ميکنن که يه موقعه خدا نکنه ما با خوندن بلاگهاي که تو پرشين هست منحرف نشيم!!! بيچاره ها ببين چقدر دل رحم هستن؟! نگران آخرته ما هستن مبادا به خطر بيفته!! بابا دمتون قيژ!! براي سلامتي مديران اين شرکت يک صلوات بلند ختم کنين!! به قول آقاي حسني! پيامه منو به اون ملا نوري و اون مزروعي چپ کمونيست برسون يا سريعا ميگي اشتباه کردم يا من ميام اونجا و خودم باهات تسويه حساب ميکنم!! Friday, June 27, 2003
● انسانها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ميگن انسانها به سه دسته تقسيم ميشن: خوکهاو گرگها وگوسفندان خوکها موجودات طماعي هستند که فقط به فکر خودشون هستندو سيري پذير نيستن وبه فکر استثمار کردن وبهره کشي از بقيه هستن اونها هر چيزي رو که بخوان با قدرت اقتصاديشون کسب ميکنن درصد زيادي از انسانها تو اين دسته قرار ميگيرن . گرگها موجودات هستند که بيشتر قدرت طلب هستن اونها قدرت اقتصادي براشون مهم نيست چون هر موقعه احتياجي داشته باشن ار طريق قدرت سياسي و يا با قوه قهريه اون رو بدست ميارن اصولا هر کسي سرپنجه قويتري داشته باشه بيشتر ميتونه اموراتشو پيش ببره. اونها دوست و دشمن براشون مهم نيست هرکس سد راه بشه بهش رحم نميکنن. بسياري از سياسمتداران و رهبران تو اين دسته هستن.درصد قابل توجهي از انسانها تو گروه قرار ميگيرن. گوسفندان موجودات هستند که عمدتا احمق و ساده لوح تشريف دارن بدونه اينکه بدونند يا اسباب بهره کشي خوکها رو فراهم ميکنن يا توسط گرگها دريده ميشن اونها هيچ اختياري برسرنوشت خودشون ندارن چون نه قدرت اين کارو دارن ونه اراده اينکارو.قسمت عمده انسانها تو اين گروه دسته بندي ميشن. بعضي ها دسته گرگها رو با يک اسمه ديگه صدا ميکنن و اعتقاد دارن اين دسته بيشتر سگ هستند تا گرگ !! چرا؟ چون اينها بعضي مواقع نيروهاي دست آموز خوکها هستند و به استخدام اونها درميان و در جهت منافع خوکها کار ميکنن و ضامن و به نوعي مدافع اونها هسنتد خوکها به سگها قدرت اقتصادي ميدن تا اونها از منابع قدرت اقتصادي اونها دفاع کنن. خوکها حتي زماني که با هم جنگ دارن از سگها استفاده ميکنن (مثل داستان مزرعه حيوانات شاهکار ماندگارجرج ارول) . گروه پينک فلويد در آلبوم حيوانات خودش (۱۹۷۷) به نوعي چنين داستاني رو مطرح ميکنه .اشعار اين آلبوم تماما سرودهاي راجر واترز هستش. شما جزو کدوم دسته هستين؟؟ من که خودم ظاهرا تو گروه گوسفندا هستم!!:((((( Tuesday, June 24, 2003
● آموزش سياسي از طريق گاوها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *سوسياليسم: دو گاو داريد يکي را نگاه ميداريد وديگري را به همسايه خود ميدهيد. فاشيسم: دو گاو داريد شير را به دولت ميدهيد ودولت آن را به خود شما مي فروشد. کاپيتاليسم: دو گاو داريد شير هردوي آنها را مي دوشيد وبر زمين ميريزيد تا قيمتها هم چنان بالا بماند. نازيسم: دوگاو داريد دولت به شما تيراندازي ميکند وهر دو گاو را ميگيرد. آنارشيسم: دو گاو داريد گاوها شما را ميکشند وهمديگر را ميدوشند. سادسيم: دو گاو داريد به هر دوي آنها تيراندازي مي کنيد وخود را در ميان شيرها مي اندازيد. آپارتايد: دو گاو داريد شير گاو سياه را به گاو سفيد ميدهيد ولي شيرگاو سفيد را نمي دوشيد. دولت مرفه: دو گاو داريد آنها را مي دوشيد وبعد شيرشان را به خودشان ميدهيد تا بنوشند. دموکراسي: دو گاو داريد براي ثبت نام آنها ۱۷ فرم را در ۳ نسخه پر مي کنيد اما وقت نداريد آنها را بدوشيد. سازمان ملل: دو گاو داريد فرانسه شما را از دوشيدن آنها وتو ميکند آمريکا و بريتانيا گاوها را از شيردادن به شما وتو ميکنند و نيوزلند راي ممتنع ميدهد. آيده آليسم: دو گاو داريد ازدواج مي کنيد همسر شما آن ها را مي دوشد. رئاليسم: دو گاو داريد ازدواج مي کنيد اما هنوز هم خودتان آنها را مي دوشيد. عقل سليم: دو گاو داريد هر دو را مي فروشيد و به جاي آنها يک گاو نر مي خريد. از مجله موفقيت منبع:Howar thneqsbrief با تشکر از دوست خوبی که اين متن رو در اختيار من گذاشت. Monday, June 23, 2003
● تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *تو هم با من نبودي------ مثل من با من وحتي مثل تن با من تو هم با من نبودي----- آنکه مي پنداشتم بايد هوا باشد و يا حتي گمان ميکردم اينطور ----- بايد از خيل خبر چينان جدا باشد تو هم با من نبودي ----تو هم با من نبودي تو هم از ما نبودي آنکه صوت درد را بايد صدا باشم و يا با من چونان همسفره شب----- بايد از جنس منو عشقو خدا باشد تو هم از ما نبودي--- تو هم مومن نبودي بر گليم ما----و حتي در حريم ما ساده دل بودم که مي پنداشتم---- دستان نا اهل تو بايد مثل هر عاشق رها باشد--- تو هم از ما نبودي تو هم مومن نبودي در گليم ما-----و حتي در حريم ما ساده دل بودم که مي پنداشتم---دستان نا اهل تو بايدمثل هر عاشق رها باشد تو هم با من نبودي يار--- اي آوار اي سيل مصيبت بار ترانه ای با صدای فرهاد و شعر از شهياد (البته شک دارم!) فرهاد روحت شاد بدون توضيح! Friday, June 20, 2003
● شريعتي
ديروز مصادف بود با ۲۹ خرداد ٬ سالروز درگذشت علي شريعتي مزيناني که به حق يکي از تاثير گذارترين روشنفکران چپ مذهبي بود که بيشترين اثر را بر نسل جوان وروشنفکر دهه ۵۰ و۶۰ داشت. شريعتي همزمان با پا گرفتن نحله فکر چپ مذهبي در اواسط دهه ۴۰ که از درون نهضت آزادي بيرون آمده بودند و آغلب متعقد به مبارزه مسلحانه با رژيم پادشاهي بودند پا به عرصه نهاد ابتدا در مشهد وسپس در حسنيه ارشاد تهران تا زمان بسته شدن به دستور حکومت وقت فعاليت ميکرد در سخنوري بسيار پر قدرت بود بطوري که کمتر کسي بود با شنيدن حرفهاي او به هيجان نيامده و تحت تاثير قرار نگيرد ٬ بيشتر کتابهاي او متن سخنرانيهايش بود که از روي نوار پياده شده بود. او قرائت خاص خود را از مذهب شيعه داشت وبيشتر سعي در بزرگ نمائي وجه انقلابي وعدالت خواهانه مذهب شيعه داشت به شدت مخالف روحانيان سنتي و اغلب محافظه کار شيعه آنروز بود که حاضر به دخالت در سياست ( حداقل در ظاهر امر ) نبودند. امروز پس سه دهه از درگذشت او وقتي به آثارش با دقت بيشتري نگاه ميکنيم ناکارآمد بودن نظريات اغلب سطحي و بيشتر احساسي وي بر ما روشن ميشود ٬ و دو چيز در نظريات او جالب است عناد عجيب او با فرهنگ مغرب زمين و اعتقاد او به انقلاب به عنوان تنها راه حل!! مبارزه او با فرهنگ غرب در بعضي موارد به نفي هر چيزي که بوي فلسفه و فرهنگ غربي را داشته باشد منتهي ميشود که از يک روشنفکر وانسان متفکر عجيب است!! من هيچ کجا در آثار او نديدم که فرهنگ غرب را با دليل و منطق به چالش گرفته و نقد کرده باشد بلکه هرچه هست يکسره نفي و انکار از ريشه و پايه است!!! نميدانم چرا ولي دليلش شايد برتري گفتمان چپ در دنياي روشنفکري آنروز جهان و بخصوص ايران باشد .در نگاه شريعتي حد وسط وجود ندارد يا يکسره سياه است يا يکسره سفيد ٬ حد وسط معنا ندارد. در آثار شريعتي انکار و عناد با فرهنگ ايراني بخصوص تاريخ پيش از اسلام به خوبي ديده ميشود!! گفتمان انقلابي چپ مذهبي او سالها دستمايه سازمانهاي چريکي چپ آنروز بود از جمله سازمان مجاهدين خلق .جالب اينجاست که هيچکدام از روشنفکراني که شيفته آثار او بودند نتوانستند چيزي بر آثار او اضافه کنند و تنها به تکرار آن پرداختند!! کاش کساني مثل او بجاي عناد با هر چيزي که مخالفش بودند به نقد آن مي پرداختند شايد امروز مي توانست مورد استفاده نسلي باشد٬ ولي متاسفانه آثار او امروزه فقط به درد بايگاني تاريخ ميخورد !! شايد بتوان گفت آثار او جز اينکه نسلي را گمراه کردند فايده ديگري در بر نداشت. زماني را که روشنفکران مي توانستند به نقد فرهنگ غربي و توليد سلاحي براي واکسينه کردن فرهنگي ايران صرف کنند يکسره از دست رفت!! و تنها صرف حرکات احساسي و سطحي شد از درون افکار شريعتي سازمانهاي چپ راديکالي بيرون آمدند که جز سلاح و جنگ و ترور هيچ نميشناختند .پيروان وي يا جان خود را برسر ايدولوژيهاي خود گذاشتند يا در کوره زمان و حوادث گداخته شدند و امروز خود آنها بزرگترين منتقدان گفتمان شريعتي هستند. در زمان دانشجوئي چندين بار در مراسمهاي که جهت بزرگداشت او برگزار ميشد حاضر شدم و جالب اينجاست هميشه با کساني رويرو ميشدم که نگاهي شيفته وار و متعصب به او و آثارش داشتند وعجيب اين بود که بندرت کسي پيدا ميشد که حتي يکي از کتابهاي او را کامل خوانده باشد و درک صحيحي از ايدولوژي او داشته باشد!! يکي از بدبختيهاي ما اينست هميشه تابع مد هستيم اگر طرفداري از شريعتي نشانه روشنفکر بودن باشد و مد زمان !! بدون اينکه درک صحيحي داشته باشيم کور کورانه آن را انجام ميدهيم. در پايان اضافه ميکنم مطالب بالا نظرات شخصي ميباشد و لاجرم بدور از اشتباه و خطا نميباشد واز شنيدن نظريات دوستان خوشحال خواهم شد.
● لعنت بر بلاگر!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بابا اين بلاگر چرا قاط زده !!! من بعد يک چند روزي که ننوشتم دو تا مطلب روزهاي سه شنبه و چهار شنبه گذاشتم تو بلاگم ولي هيچکدموم رو نشون نميده!!! جالبه وقتي ميرم تو خود بلاگر ميبينم هستش!!! کسي ميدونه علتش چي ميتونه باشه؟ بگذريم.. بلاخره کار شبکه ما تموم شد!!!!! هوررررااااا. از کار حمالي و يدي راحت شدم!!! راستش از شما چه پنهون من کشش کار يدي رو ندارم وگرنه الان تو بازار بار ميبردم يا آجر بالا مينداختم!! هر چي بود اينم يک تجربه بود و گذشت وبد نيست آدم تجربه اينجوري هم داشته باشه. راستش تصميم گرفتم از اين به بعد رو موضوع بنويسم و دنباله دار و حساب شده فکر کنم اينجوري بهتر باشه . شايد اينطوري بتونم مرتب تر بنويسم . فکر کنم تا دو هفته ديگه کار اسباب کشي به محل جديد شرکت تموم بشه بعد از اون حتما شروع ميکنم . راستي يادم رفت بگم٬ جاتون خالي سه شب رفتم مثل تراکتور بيليارد بازي کردم با اينکه خسته از سر کار ميومدم ٬ولي بازم حال داد اساسي !! کاش خانوم دوستم ماهي يک بار بره مسافرت بد نيست!!!! و اما جواب مسابقه! ۲۲ خرداد سالروز تولد هشت پا بودش!! جايزه کساني که حدس زدن محفوظه Thursday, June 12, 2003
● امروز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *حدود ربع قرن پيش يا کمي بيشتر در چنين روزي يک اتفاق مهم افتاده!!! هرکي بگه چي بوده يک جايزه نفيس پيش من داره. مسابقه از همين حالا شروع شد!! بازم آمپر اين من منطقي زده بالا و حسابي از دست من احساسي شاکي هستش ؛ بنابر اين از ديشب حالشو گرفته اساسي !!! :(( راستي امشب قراره بعد شش ماه برم يک بيليارد حسابي بازي کنم .آخه يه زماني هفته اي سه شب حداقل زماني بود که برا اين بازي صرف ميکردم .خيلي بازي جالبي هستش؛ هم فکري هستش و هم انرژي زيادي ميخواد!! راستش اين دوستم که باهم ميرفتيم بازي ميکرديم چند وقتي هست که گوشش دراز شده و پشت گوششم مخملي!! بنابر اين سرش گرمه و ديگه به اين چيزا نميرسه!! از شما چه پنهون خانومش قرار يه مسافرت کاري بره واسه همين از چند روز قبل زنگ زد که فلاني هرچي برنامه داري کنسل کن که اين چند روز رو به ياده دوران آزادي !! باهم باشيم کمي به امر شريف الواتي برسيم!!! ميدونين من اينو قبول دارم که آدمي که متاهل ميشه بايد کمي تو نوع روابطش تجديد نظر کنه اما چرا فقط آقايون بايد تمام برنامه هاشون رو کنسل کنن تا در اختيار همسرشون باشن ولي خانوما هم دوستاي دوران مجردي رو مثل سابق حفظ ميکنن و هم به زندگي جديد ميرسن!!! به نظر شما اين درسته؟؟ حيف که ما مرداي اين دوره زمونه بد موقعي بدنيا آمديم ؛ چرا که نه مثل سابق مرد سالاري هستش نه پدر سالاري!!! الان هم زن سالاريه وهم فرزند سالاري!!!:(((((((((( به عموم آقايون ستم ديده که هم تحت ظلم و ستم خانوماشون هستن و هم بچه هاشون تسليت ميگم!!!:( فکر ميکنم چند وقت ديگه اينجوري بره نسل ذکور جماعت منقرض بشه!! کاپيتان فکر ميکني از نظر بيولوژيکي چند وقت طول بکشه؟؟؟ Tuesday, June 10, 2003
● تمام نشد!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ديروز بلاخره کابل کشي و داکت کشي رو تموم کرديم و خوشحال از اينکه حمالي به آخر رسيده ؛ امروز آمديم دفتر مرکزي غافل از اينکه دست روزگار خواب ديگه اي برامون ديده!! صبح حدودهاي ساعت ۱۰ بود خبر آمد که مدير عامل شرکت تصميمش رو مبني بر تقصيم شدن شرکت عوض کرده و همه قراره يک جا بريم!!! و اين يعني هدر رفتن کلي از کارهاي ما و يک عالمه دوباره کاري !!!!معاااااااااااااااااااااا !!! از هر چي آدم دمدمي مزاج که هي تصميمش رو عوض ميکنه بدم آمد!!! بابا تو رو خدا يک بار تصميم بگيرين ولي درست!! خلاصه اينم شده حکايت ما!! يکي از بچه ها ميگفت بدنمون ديگه عادت کرده بيائيد اين کار ول کنيم بريم سراغ کار يدي!!! شايد بهتر پيشرفت کنيم. يادمه يک روز رک ها ميزديم ديديم هر جوري ميزنيم به ديوار کج واميسته و بايد موقع سوراخ کردن ديوار کاملا دقت می کرديم که صاف باشه و اين لامصبا اونقدر سنگين بود که وقتي دو نفر زيرش رو ميگرفتن ناخدآگاه لنگر مينداخت به يک طرف! به پيشنهاد يکي از بچه ها قرار شد به صورت نوبتي بريم زير رک که صاف بشه نگرش داشت!! بعد همينجوري به شوخي ميگفتيم که نوبت کيه خر بشه!!! رئيس بخشم بود و چون آدمي هستش با قد متوسط وکمي چاق وقتي رفت زير رک از همه بهتر نگر داشت و به شوخي گفت بچه ها استعداد من تو خر شدن از همه بهتره!!! بعد که کمي فکر کرد ديد عجب سوتي داده!!!! واسه همينم حسابي رفت تو لک و ديگه هيچي نگفت!!! خلاصه از فردا دوبار پيش بسوي حمالي!!! راستي يکي از دوستان در مورد يک منبع برا مطالعه تاريخ پرسيده بود راستش يک سايتي هست که مال دکتر خنجي هستش و من لينکش رو به اسم ايران تاريخ در سمت راست صفحه گذاشتم. Friday, June 06, 2003
● تعطيلات
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ميگم تعطيلات عجب چيز خوبي هستش البته به شرط اينکه آدم برنامه عقب افتاده نداشته باشه وبتونه از وقتش به هر صورتي که دلش ميخواد استفاده کنه.من که اول از همه کار کلي خوابيدم!!! بعدم دو سه تا فيلم ديدم که Gangs of newyork کار مارتين اسکورسيسي واقعا کولاک بود وحيف اسکار نگرفت! کلي هم وبگردي کردم البته اين آخري کلي حالمو گرفت چون هم سرعت افتضاح بود و جديدآ هم فيلتر ها راه افتاده که خود اين مسئله مزيد بر علت شده تا سرعتها کمتر بشه!!! در خبرها اومده که بزودي کلاس جديد IP v6 که آي پي هاي ۱۲۸ بيتي هست جايگزين کلاس چهار که ۳۲ بيتي هست ميشه انوقت ما تازه يادمون اومده که اينترنت رو محدود کنيم و فيلتر وديواره آتش را بندازيم!! از پارسال مسئولين مخابرات در اخبار اعلام ميکردند که داريم بک بن واسه تهران ميکشيم و ميخواهيم خطوط کابلي پرسرعت به مردم با قيمت پائين بديم!! نتيجه اون حرفها اينکه از همين خطوطي که داريم هم محروم ميشيم!!! چرا؟ چون مخابرات توان رقابت با بخش خصوصي رو نداره واسه همين ميخواد با انواع بخشنامه ها و آئين نامه هاي دست وپا گير از شر بخش خصوصي راحت بشه و تمام اين حرفها بابت بد آموزي و کنترل اينترنته که يک بهانه بيشتر نيست چون مسئله اخبار وسايتهاي سياسي با وجود راديو وماهواره که بسيار فراگيرتر از اينترنت منتفي هستش فقط ميمونه مسائل به اصطلاح غير اخلاقي!! که اونم با توجه به شرايط حاکم بر خيابانها و وفور فيلم و مجله و ... بيشتر جوکه تا حرف جدي!!! بنظر من مخابرات به خاطر کاهش درآمدش که اونم بخاطر IP Phone هستش اين کار ها رو ميکنه که جبران مافات کنه .کاش اون کسي که اين سياست رو هدايت ميکنه ميتونست يکم جلوتر از نوک دماغش ببينه!!! بابا جان مگه عاقبت مبارزه با موسيقي و ويديو و ماهوارو رو نديدن؟؟ همه جاي دنيا به فکر گسترش صنعت IT هستن و ما برعکس به فکر محدود کردن!!حالا هي Isp ها رو ببندين. فردا که هواي آلوده به اينترنت يعني اينترنت بي سيم راه افتاد چي کار مي کنيد؟؟ جالب اينجاست که اين مسائل در زمان کسي اتفاق ميفته که با شعار اصلاحات و با راي من و شما به اين مسند رسيده!!!!بگذريم. راستي يک کتاب عقب افتاده هم داشتم که تمومش کردم!! اسمش بود ؛ورونيکا تصميم ميگيرد بميرد مال همين اقاي پائولو کوئلينو هستش که اين روزها معرف حضورهمه هست. چند وقتي هست که کتاب دون وفيلم دونيم خالي شده بود کمي جبران شد کاش وقته بيشتري ميشد بابت فيلم ديدن و کتاب خوندن اختصاص داد . راستي تعطيلات به شما خوش گذشت؟؟ Thursday, June 05, 2003
● خواب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *امروز عوض يک ماه خوابيدم!!! بسکه اين چند وقته اوضاع خوابم بهم ريخته بود که حد نداشت چون از سرکار که ميومدم تازه بايد ميرفتم دنبال کارهاي عقب افتاده وساعت نه تا ده شب ميرسيدم خونه از بس خسته بودم مرگ مغزي ميشدم و مثل لاشه مي افتادم بنابر بساط وبلاگ نويسي تعطيل شد!! بعد هم من يک اخلاق بدي دارم که اگه کمي مشکل خواب داشته باشم اخلاقم سگي ميشه!!! البته دوستان ميگن !! ولي از نظر خودم خوش اخلاقم!!!حالا امروز کلي خوابيدم و توپ توپم!!!! اين خوابيدن من حکايتهاي داره که بعضي هاشون جالبه... يک بار همين يکي دو ماه پيش بود يک روز که شب قبلش دير خوابيده بودم و روزشم کلي دوندگي داشتم. شب که رسيدم خونه سرم شديد درد ميکرد دو تا مسکن قوي خوردم و جلو تلويزيون نشستم که خوابم مبره در همين حين تلفن زنگ ميخوره وقتي من بيدار شدم ديدم گوشي دستمه و بوق ميخوره... منم چيزي يادم نيومد و گوشي رو گذاشتم.. فردا داداشم زنگ زد وقتي گوشي رو ورداشتم ديدم ميگه منو مسخره کردي؟؟ گفتم چي؟؟ گفت واستا حالتو که گرفتم ميفهمي!!!! اين داداشه منم فوري قهر ميکنه با اينکه متولد عهد دقيانوسه ولي اگه از گل نازکتر نشنوفه تمومه!!! خلاصه با کلي التماس راضي شد بگه جريان چي بوده.... بووووووق من : الو داداشم : الو سلام من :سلام ... : خوبي؟ من : آره ...: خوابي نه؟؟ من: نه!!! ...: باشه برو بخواب . گوشي رو بده بابا ...: به کي؟؟ ...: بابا!!!!! من: خب بهش مسج بده خودت!!! ...: چچچچچچچچچچچچچچچچچي؟؟؟؟؟؟؟؟ من: تو شبکه هست ديگه!!!! ...: تو حالت خوبه؟؟ يا منو مسخره ميکني؟؟؟ من: من؟؟؟؟ ...: ببينم اصلا بابا خونه هست؟؟ من: من چه بدونم پينگش کن ببين هست يا نه!!!! ...: چي کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من: پينگش کن!!! تازه تو پشت سرور نشستي از من ميپرسي؟؟؟ ...:برو بابا!!!!خدافظ!!!! تازه من اينجا بود که از خواب پا شدم!! يک بارهم تو دانشگاه سوتي دادم اساسي!! استادمون داشت يک سري شکل نشون ميداد کلاسم تاريک بود منم خوابم ميومد سرمو گذاشتم رو دسته صندلي و خوابيدم يک آن بيدار شدم ديدم بغل دستيم ميزنه بهم و ميگه پا شو!! گفتم چي شده ؟ گفت اسمتو خوند!!! من هول شدم و سريع گفتم حاضر!!! اين حاضر گفتن همانا و منفجر شدن کلاس همان!!! ديدم همه برگشتن و منو نگاه کردن اونم چه نگاهي!!!!!! بعضيها از بس خنديدن سياه شده بودن!! استادمونم که آدم با حالي بود ( کاپيتان مي شناسه) برگشت گفت : بله من برا شما حضور فيزيکي زدم!! بعدا فهميدم که حدود پنچ تا اسم رد شده بود که من حاضر گفتم!!!! جدا از شوخي من زيادم خوشخواب نيستم فقط جونه شما اسمم بد در رفته!!! ولي من فکر ميکنم خواب درست و به موقع واقعا لازمه و نبايد هيچ جوري برنامشو بهم زد چون رو تعادل فيزيکي و رواني آدم تاثير مستقيم داره وزياد خوابيدن يا کم خوايدن هر دو مضره Saturday, May 31, 2003
● شيخ شرق شناس!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *شيخ الرئيس و حجت الحق وشرف الملک بو محمد علي اردلان لاريجاني که صاحب جام جم و مستجاب دعوه ميباشد طي يک بيانات مهم در هفته گذشته که حاصل سالها سير سلوک وحالات عرفاني وغور در کتب ورسالات قدماست نتيجه کشف بزرگي را به اطلاع عموم رساند : ايران قبل از اسلام تاريخي ندارد!! و مدنيت و تمدني در ايران نبوده است!! بابا جدا حق اين مرد رو خوردن!!! اين آقا رو بايد طلا گرفت و گذاشت تو موزه!!! ايشون و داداشش محمد جواد اردشير لاريجاني اونقدر کارشون درسته که نگو !!! يک تئوريهاي ميدن که همه عالم و آدم انگشت بدهن ميمونن! يکي نيست به اين بابا بگه تو کار به تاريخ نداشته باشي چي ميشه؟؟ تو برو همون فيلم هاي آب ودوغ خيارت رو نشون بده!!! وقتي رئيس صدا وسيما اينجوري بگه لابد همين روزا عربا ميگن کورش عرب بوده!! و فردوسي هم فرهنگ اساطيري اعراب رو سروده!! من فکر ميکنم روش نشده بگه وگرنه ميگفته که ايران در سال ۶۲۸ ميلادي توسط اعراب عدناني ساکن در شهر کوفه کشف شد واين سرزمين خالي از سکنه توسط قبايل بني تميم و قريش آباد شد!!! و تخت عمر ( جمشيد) توسط عمر خليفه عرب ساخته شد!! شهر تيسفون نيز به دستور سعدبن ابي وقاص ساخته شد!!و يکسري جعاليات به اسم فرهنگ اساطيري توسط عنصر معلوم الحال فردوسي توسي يمني!! که از عوامل استکبارجهاني بوده در جهت تهاجم فرهنگي و با پولي که توسط سنا امپراتوري روم پرداخت شده بود سروده شد!!! من نميدونم که بايد آدم گريه کنه يا بخنده!!! شما فکر مي کنين کار سختيه که آدم در مورد چيزي که نميدنه حرف نزنه؟؟ يا اين حرف در جهت توهين به ماو فرهنگمون گفته شده؟؟ اگه جاي ديگه بود تا الان بايد ۶۰ بار استعفاء داده بود و ۲۰۰ بار هم از مردم معذرت خواسته بود!! Thursday, May 29, 2003
● مرداب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *دوست عزيز من کاپيتان نمو ديروز متني نوشته بود که تلخ بود وعيني. جالب اينجاست منم يک متن مشابه نوشته بودم ولي قبل از اينکه اونو بذارم تو بلاگ متن کاپيتان رو ديدم و بنابر اونو ديگه نميذارم و بجاش متن شعر آهنگ مرداب گروه سرخس که يکي از گروههاي راک زيرزميني تو تهران هستش ميذارم.(اين کار خيلي قشنگه و من فکر ميکنم اگه به اين گروههاي راک ميدون بدن کارهاي خيلي قوي رو ميتونيم ازشون شاهد باشيم واونا اين قدرت رو دارن که موسيقي پاپ در پيتي لوس آنجلسي و مشابه داخلي اونو به حاشيه پرتاب کنن). کاپيتان انسانها در کار دريدن همديگه چنان بيرحم هستن که تمام درندگان طبيعت بايد بزنن کنار!! کاش به همون مراب اکتفا ميکردن! راستي تو دانشگاه رفتارشناسي خوندي يا نه؟؟ مرداب بايد اينو بدوني از اين به بعد اسير دست مردابي تا ابد ديگه از ما نمونده هيچ نشوني يه روح خسته وسرد يادت بيار اون روزو که تونستي آسمونه آبي پرواز کني حالا ديگه بال هاي پرواز شکسته جاش غبار غم بر دستات نشسته تو مثل من اسير اين مردابي از اين زندان راه فرار نداري خيليا بودن که اين راهو رفتن همه ميخواستن به اون بالا برسن اما هيچ وقت اونو نديدن اونا هنوز به دسته مرداب اسيرن تو مثل من اسير اين مردابي از اين زندان راه فرار نداري تو مثل من اي سالک به فکر پرواز دوباره تا ابد هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت Monday, May 26, 2003
● خودم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *امروز سر چند مسئله از دسته خودم شاکي هستم و از موقعه که از سر کار اومدم همينجوري دارم با خودم کلنجار ميرم وچند با شديدا با خودم دعوام شد!!!! متاسفانه کسي نبود سوا کنه!! از شما چه پنهون من يک آدم دوشخصيتي هستم ! يک شخصيتم آدم احساساتي و مهربون وساده لوح و خوشباور که دوست داره به همه عالم و آدم کمک کنه و شخصيته ديگم يک آدم شديدا منطقي و منفعت طلب و گاهي هم به شدت ظالم و سختگير..... امروزم از اون روزا بود که قسمته منطقي من گير داده بود به من احساساتي و حسابي مشغول ضرب وشتمش بود!! خلاصه آخر شب به هزار زحمت تونستم راضيش کنم که بابا بيخيالشو!!! واسه همينم الان زياد وضعم جالب نيست!! يکي نيست بگه بابا تو کي وضعت خوب بود که حالا نباشه؟؟ در هر صورت من منطقي مجازات هاي شديدي واسه من احساساتي در نظر گرفته و شديدا تهديدش کرده که اين تو بميري از اون تو بميري ها نيست.... جدا از شوخي به صورت جدي احتياج به خونه تکوني ذهني دارم ولي متاسفانه شرايطش رو ندارم کاش منم مثل پرنده ها هر از چند گاهي کروکو پرم ميريخت و ميرفتم تو لک بعداز يک مدت با شکل تازه ظاهر ميشدم!! حالا اگه کسي از من احساسي شکايت داره بگه هاااااا! من که رفتم تو خط خودزني!! شمام بزنين!!!:)) يکي از دوستان از طرف چند نفر ديگه تذکر داده که بابا هم زود زود بنويس و کوتاه!! چشم ولي بخدا دسته خودم نيست وقت نميشه! اما در مورد شکل بالاي صفحه .... اون شکل مثله خودم بي ريخته واسه همينم انتخابش کردم!! ولي اگه شکل متناسب بهتري پيدا کردم چشم اونم عوض مي کنم. Thursday, May 22, 2003
● نخستين خديوي که کشور گشود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *سر پادشاهان کيومرث بود ديروز خبري رو شنيدم که هم برام جالب بود و خوشحال کننده واز سوي ديگر کمي غم انگيز. خبر نقل به مضمون: الکس جوي کارگردان معروف انگليسي درصدد ساخت فيلمي با عنوان کورش کبير هخامنشي مي باشد. وي در مصاحبه با نشريه گاردين با اعلام اين خبر گفت اين کار يکي از پرخرجترين فيلمهاي تاريخ انگلستان خواهد بود و بودجه در نظر گرفته شده حدود ۸۰ ميليون دلار است. وي اضافه کرد اين کار از اول دسامبر سال ۲۰۰۳ جلوي دوربين خواهد رفت و حدودآ پنج ماه طول خواهد کشيد. الکس جوي همچنين گفت: برايم جالب است که تاکنون هيچ کس دست به ساخت داستان زندگي اين مرد بزرگ نزده است!! کورش مردي بود که براي آزادي به پا خاست وبر هر ملتي دست يافت آنان را آزاد اعلام کرد و اولين منشور آزادي و حقوق بشر در بيست وپنج قرن پيش انتشار داد که لوحه اين منشور امروز در موزه سلطنتي لندن موجود مي باشد.وي گفت براي بازيگري در اين فيلم از نامهاي بزرگ سود خواهد جست وصحنه هاي جنگي آن عظيم تر از فيلم ارباب حلقه ها خواهد بود.اين فيلم در پاکستان و انگلستان جلو دوربين خواهد رفت. شنيدن اين مسئله در ابتدا برام خوشحال کننده بود چون اين نشاندهنده اينست که دنيا ايران و فرهنگ کهن آنرا مورد توجه قرار داده است و با ساخت اين فيلم دنيا خواهد فهميد که ايرانيان بودند که براي اولين بار تمام ابناء بشر را برابر اعلام و يهوديان را از بند آزاد کردند براي تمام اديان و فرهنگها احترام قائل شده و آزادي انسان را برسميت شناختند. غربيها که اينهمه خود را با فرهنگ مي دانند براي اولين در فرانسه قرن هيجدهم ومقارن انقلاب خونين فرانسه اعلاميه حقوق بشر را صادر کردند!! آنهم انقلابي که افراد خونخوار وسفاکي چون روسپير و دانتون را پرورش داد. با ساخت اين فيلم دنيا خواهد دانست که مردان بزرگ ايران بر خلاف مشاهير آنان بخشنده و بزرگ و آزاده بودند بر خلاف پادشاهان وکشور گشايان آنان که همه خونريز و جنايتکار بودند کساني مانند سزار و الکساندر و تراژان و کراسوس يا ناپلئون که بر هر جايي که دست ميافتند يکسره کشتار و خون ريزي مي کردند.الکساندر که دنيايي غرب هميشه او را مي ستايد کسي بود که پرسپوليس را خراب کرد و تخت جمشيد را آتش زد چون از ايرانيان کينه داشت او دستور داد کتاب اوستا را که بر پوست گاو نوشته شده بود ودر تخت جمشيد نگهداري ميشد را آتش بزنند!! در حاليکه کورش به تمام خدايان ملل مختلف احترام گذاشت و آنان را مورد تکريم قرار داد تمام پادشاهان شکست خورده را احترام کرد و آنان را بزرگ داشت.کورش حتي کمک هاي مالي فراواني به يهوديان کرد که معابد خود را بازسازي کنند او حتي کسي را که در بابل دست به ترور او زده بود بخشيد و گفت چون اين مرد مرا بخاطر دفاع از وطنش مورد حمله قرار داده شايسته نيست او را مجازات کنم ميگويند اين مرد چنان شيفته کورش شد که تا آخر عمر در خدمت او بود وزماني که کورش در مبارزه با اقوام ماساگت ها وسکها در شمال شرقي ايران کشته شد او با رشادت جسد وي را از ميان سپاهيان دشمن بيرون کشيد و آنرا به پاسارگاد آورد. تنها نگراني اينست که مبادا سازندگان فيلم بنا به مصالحي يا از روي ندانم کاري از حقايق تاريخي منحرف شوند و يا دخل و تصرفي صورت گيرد.اين مسئله بسيار خطرناک است چون بسياري از جهانيان اين فيلم را دقيقا مطابق حقيقت تلقي خواهند کرد. اما غم انگيز اينجاست که در کشور ما با داشتن اينهمه امکانات هيچ فيلمي در اين مورد ساخته نشده هيچ که در بعضي موارد مورد بي لطفي يا تحريف نيز قرار گرفته است ظاهرا نوعي عناد با هر چيزي که بوي ايران و فرهنگش را ميدهد وجود دارد.چرا بايد دهها فيلم در مورد فلان عرب يمني که مثلا با حاکم منسوب شده از طرف معاويه براي کوفه مشکل داشته ساخته شود اما در مورد فرهنگ و تاريخ ما هيچي؟! تازه اين وسط مردي دورغگو و خائني پيدا ميشود بنام ناصر پورپيرا که کتابي مينويسد بنام دوازده قرن سکوت و در اين کتاب مدعي ميشود که هخامنشيان غير ايراني بودند و کورش و جانشينانش مرداني سفاک و خونريز بوده اند!! جالب است که اين مرد حتي در نام کتابش از نام کتاب دوقرن سکوت استاد بزرگ مرحوم عبدالحسين زيرين کوب استفاده کرده تا شايد کساني از تشابه اسمي دچار اشتباه شوند و آنرا بخرند و بخوانند چون مطمئنا هيچ ايراني وطن دوستي اين ارجيف را نخواهد خواند! واقعا دست مريزاد به اين وزارت ارشاد با اين مجوز دادنش!!! Monday, May 19, 2003
● بازي زندگي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بدون اينکه تو بخواهي درگير اين بازي شدي و هيچ دليلي براش نداري يعني خواسته تو اصلا مهم نبوده!! تازه اين اولشه!!! اينکه کجا بازي کني و چطور بازي کني هم دست تو نيست.دست روزگار برات پستي رو درنظر گرفته و بايد همونجا بازي کني! قابليت ها و استعدادها فقط زماني مهمه که در راستا خواست زمان و مکان تو باشه اگه نباشه محکوم به فناست.بدبختي اينجاست که تو دوست و دشمن رو نميشناسي و نمي دوني که تو اين بازي کدوم طرفي هستي و مثل فوتباليستي هستي که فقط وقتي توپ زيرپاش باشه به حساب مي آيد! ودر غير اينصورت کسي اونو نميبينه ! همه صداش ميکنن که بهشون پاس بده ولي اون هاج واج مونده که چي کار کنه.... چون نه قاعده بازي رو ميدونه ونه هم تيمي هاشو ميشناسه و کل فرصتش براي بازي همون يک لحظه هست که تصميم ميگيره اگه درست بازي کنه که برنده ميشه! اگه نه که تا آخر بازنده محسوب ميشه کي ميتونه بهش بگه که چي کار کنه؟زمان همين طوري جلو ميره بدونه اينکه تو توش نقشي داشته باشي يعني کسي منتظر نميشه که تو هماهنگ با ديگران بشي اما همه ازت ميخوان که هماهنگ باشي و سريعتر حرکت کني. کسي بهت نميگه که چطور هماهنگ بشي و اصلا برا چي بايد هماهنگ شي! زمان همين جوري جلو ميره اونم تو بازي که نه شروع دست تو بوده و نه پايانش و يک زمان به خودت ميايي که بهت ميگن وقتت تموم شده!!! بازي تموم ميشه در حالي نه تو نقش خودت رو ميدونستي و نه اينکه چرا بايد بازي ميکردي!! اين بازي زندگي ماست مياد و ميره بدونه اينکه ما کنترلي روش داشته باشيم و وقتي تموم ميشه تازه ممکنه از خودمون بپرسم دليل بازي چيه؟ واصلااين بازی يعني چي؟؟ شما ميدوني براي چي داري بازي ميکني؟ Wednesday, May 14, 2003
● اينروزها -۲
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *يادمه يکي از دوستام هميشه هيچوقت کاري رو که کسي انجام نداده قبول نکن چون وقتي اولين بار يک کاري رو انجام دادي به نام تو ثبت ميشه وتا آخر خودت به تنهاي بايد انجام بدي!! حالا حکايت اينروزهاي ماست کاري که بايد مي داديم يک شرکت ديگه انجام بده بخودي گردن گرفتيم و الان افتاديم به حمالي!!! چرا؟ چون ميتونستيم بديم کار کابل و داکت کشي رو يک شرکت ديگه انجام بده مام مثل آقا سرورمون رو برميداشتيم ميرفتم روزه آخر اونجا و کار تمام بود و شرکتم بيست ميليوني پياده ميشد!! بچه ها گفتن بابا هيچوقت کاري که خودمون ميتونيم انجام بديم از نظر تميز کاري ديگران انجام نميدن و اگه شرکت ۴-۵ تا کارگر بده خودمون واميستيم بالا سرشون وانجام ميديم ولي اگه شما پشته گوشتونو ديدين ما هم کارگر ديديم!!! البته روزه اول دوتا کارگر دادن که به درد لاي جرز ديوار هم نميخوردن!!! يکيشون خيلي تميز و با اتيکت بود مثلا مي گفت شما جاي که بايد سوراخ کنين تو ديوار مشخص کنين تا من بيام سوراخ کنم!!! بعدم خيلي با کلاس ميرفت يه گوشه ميشست روزنامه ميخوند!!! اون يکي هم مي گفت من زانوهام آب داره و نمي تونم دولا راستشم و يک کاري بدين که احتياج به دولا شدن نداشته باشه!!!!معععااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!! حالا تصورشو بکنين که داکت ديتا ما تو ارتفاع هفتاد سانتي و داکت UPS تو ارتفاع سي سانتي سطح زمينه!!!! با اين حساب عملا به درد ما نميخوردن اينکه ما سه نفري خودمون آستين همونو بالا زديم و مشغول کار شديم. خلاصه هر کدوم از اين رئيس روسا آمد وديد ما خودمون کار مي کنيم اول کمي آخ و اوخ کردن که شما چرا و از اين حرفها . همه هم مي گفتن که براتون نيرو کمکي ميفرستيم!! حالا اين يک طرف کاره. من نميدونم اوني که اين ساختمون طراحي کرده مدرکشو از کدوم ده کوره گرفته !! مثلا تمام سرويس هاي بهداشتي تو زيرزمينه!! تصورشو کنين اوني که طبقه چهار نشسته بخواد دستشو بشوره يا روم به ديوار شاش داشته بايد چهار طبقه بکوبه بره به زيرزمين که تاره اونجام بايد تو صف واسته چون واسه ۱۶ واحد چهار توالت مردانه و دو تا توالت زنانه گذاشتن!!!! هاهاها!! جالبه مثلا آقاي رئيس خانم منشي رو صدا ميکنه ميگن نيست رفته موال!!!!هاها !!! لابد رئيس وقتي مي خواد بره دستشوئي مثل دائي جان ناپلئون داد ميزنه قاسسسسسسسسسسسسسسممم اون آفتابه رو بزار دم موال!!! از ديوارها بگم همش کجه مثلا شابلون ميزاري که داکت بزني زير پنجره يهو مي بيني يه جا داکته ده سانت فاصله داره يه جا چسپيده به پنجره!!! يا جاي که داکت عمودي ميزديم مي ديديم ااااااااااا چرا تاب داره نگو ديوار صاف نيست و موقع گچ کاري کج شده!! تمام آشپزخونه ها زير زمين دم دستشوئي هستش و يه فن کوچولو گذاشتن براش!!! تصورش برام غير ممکن که چه هوائي خواهد داشت اونجا! اونروز اين مدير عامل شرکت اومد بازديد وقتي اين ايراد ها رو ديد کف کرد!! مي گفت من اختيار تام دادم و فقط رو چيزهاي لازم بود نظارت داشتم بعدم با گفتن اين جمله که حالا که ساختمون تموم شده و کاريش نميشه کرد غائله رو ختم کرد! اوخ چقدر ذکر مصيبت کردم!! آخه دلم پر بود ولي بهر صورت داکت کشي تموم شد رسيديم به مرحله کابل بعدم وصل کردن رک و مخلفاتش.. در آخر اضافه ميکنم که اين شرکت يکي ار موفقترين شرکتهاي صنعتي ايران هستش تو کاره خودش !!! Saturday, May 10, 2003
● اينروزها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *من از آن روزي که تصميم گرفتم وبلاگ نويسي کنم ميخواستم بصورت مرتب بنويسم آنهم براي اينکه به نوشتن مرتب عادت کنم و سپس سعي در اصلاح و بالا بردن کيفيت نوشته هايم کنم ولي هنوز شروع نکرده به علت مشکلات زياد کاري توش گير کردم دليلشم اينه شرکت داره تغيير مکان ميده بنابر ما دست به کار کابل و داکت کشي شديم حسابشو بکنين ۴نفر بخوان ۴۰۰۰ متر کابل و۴۰۰ متر داکت و يک شبکه با ۳۰۰ Nud رو دو هفته اي را بندازن!!! پيدا کنين پرتقال فروش را!! بنابر اين وقتي ميرسم خونه دچار مرگه مغزي ميشم!! خيلي همت کنم يه سر برم تو نت و چک ميلي و ديدن بلاگ دوستان. اما چيزي که باعث شد بنويسم. راستش امشب رفتم تو بلاگ هودر اونجا يک لينکي ديدم به اسمه آوا نما با عنوان سايتي فارسي در مورد موسيقي منم مثله بچه هاي کرمو که به همه جا سرک ميکشن که ببينن چه خبره گفتم يک نگاه بزنم.... اولين چيزي که نظرمو جلب کرد لينکي با عنوان بزرگان موزيک جهان . منم که کشته اي اين چيزها هستم سريع رفتم که نگاهش کنم اما با ديدن مطالبش سرم تير کشيد!!! اعصابم خط خطي شد و ديگه نتونستم تحمل کنم!! تمام مطالب غلط و ناقص و بعضي ها اصلا من درآوردي بود!!! من چون عاشق هميشگي کارهاي پينک فلويد هستم فقط در مورد اون مينويسم باقي با ديگران!! اول از همه نوشته اولين کار آنها در سال ۱۹۷۶ ضبط شد!!! فکر کنم منظورش ۱۹۶۷ بوده! بعد با حالتي ايده آليستي نوشته هدف آنها پول و شهرت نبوده بلکه نمايش دنيايي عجيب پر از جنگ و استعمار بوده!!! عجب!!! بنده پيشنهاد ميکنم جايزه صلح نوبل را بدن به گروه پينک فلويد!! من نميدونم ما کي ياد ميگيريم تحليل ها و نتايج ذهني خودمونو بجاي واقعيات به ديگران تحويل ندهيم .بابا جان هميشه دنيا اوجوري نيست که ما دوست داريم و نمي شود ايده آلهاي خودمون به جاي حقايق جا بزنيم!! حالا از اين به بعد جالبتر ميشود: با مرگ سيد يرت اولين ضربه به گروه وارد شد!!!!! نه بابا جونه من راست ميگي!!!؟؟؟ سيد برت در سال ۱۹۷۰ به علت بيماري رواني شيزوفرني عليرغم ميل باطني بقيه اعضاء گروه مجبور به ترک گروه شد چون ادامه کار با او ممکن نبود و چندين بار او در اجراهاي زنده از حالت طبيعي خارج شده بود ظاهرا او به شدت معتاد به مواد مخدر و توهم زا بود.البته او بعد از آمدن ديويد گليمور گروه را ترک کرد .او بعدها سه آلبوم براي خود ضبط کرد که به ترتيب عبارنتد از : Barrett (1970), Madcap Opel (1988), Laughs (1970) بعد اضافه مي کند که بعد از مرگ برت همه فکر ميکردند گروه از هم ميپاشد بنابر اين گروه آلبوم ديوار را ضبط کرد!!! اين جمله يعني نديد گرفتن ۵-۶ کار گروه .... که بعضي ها واقعا غير قابل تکرار هستند و آلبوم (Dark side of the moon (1973 از نظر موسيقيايي بسيار زيباتر است از ديوار در ادامه اضافه مي کند که ديويد گليمور با صداي مخملي خود وارد گروه شد!!! اگر گليمور بزرگ به گروه اضافه شد براي خواندن نبود بلکه به خاطر قدرتش در نواختن ساز گيتار بود آنهم باري پر کردن جاي سيد برت بنيان گذار گروه که ضمن خواندن نوازنده گيتار بود. نويسنده اضافه مي کند : سپس آلبوم ضربت نهايي ٫ فضولي ٫ کاش اينجا بودي ٫ گم شده در ابر ها ٫ لغزش آني عقل ٫ مادر قلب اتمي٫ و ناقوس جدايي را سرود!! گويا ايشان قادر به تشخيص کارهاي که بعد از جداي راجر واترز از گروه ساخته شده است نيست!! آلبوم جهش لحظه اي در خرد که ايشان لغزش آني عقل مينامد و ناقوص جدايي بعد از جدايي راجر و بدون حضور وي ساخته شده است و آلبوم ضربه نهايي به اسم پينک ولي کاري است که راجر به تنهايي و بدون بقيه اعضاء گروه انجام داده است و بعد از اين آلبوم بقیه اعضاء گروه از راجر جدا شدند زيرا به نظر ديويد گليمور اين کار بيش از حد سياسي بود . به خدا اين يکي ديکه قابل تحمل نيست!!! ادامه : همچنين آلبوم ديوار که سروده ي راجر واترز بود آنچنان تاثير گذار بود که لوکاس فيلمساز بزرگ و قدرتمند هاليوود اجازه ي ساخت فيلمي رو براي اين آلبوم گرفت و همين فيلم هم که همراه با موسيقي پينک فلويد بود بهترين فيلم سال ۱۹۸۰ شد که هنوز هم هنوز خيلي ها دنبال اين فيلم هستند. اين فيلم داستان زندگي راجر واترز بود که پدرش در جنگ جهاني کشته شد و خود با محيط فاشيستي آن زمان بزرگ ميشه همراه با مدرسه. آهنگ آجري ديگر بر فراز ديوار بود که گوينده ي نفرت بچه مدرسه اي ها از معلم و تنبه بود هم در صدر آهنگ هاي انگلستان قرار گرفت!!!!!! به خدا هيشکي رو نديدم که به اين خوبي پينک رو به لجن بکشه!!! اولا فيلم ديوار را آلن پارکر فيلم سازمعروف آنتي فيمينيست ساخت نه جورج لوکاس!!! اين فيلم در سال ۱۹۸۳ و در آمريکا ساخته شد نه ۱۹۸۰!!در اين فيلم راجر به دنيايي ماشيني امروز که انسان رو خالي از هويت مي کند و فرديت انسان در خود خرد اعتراض مي کند واين ربطي به فاشيسم ندارد!! در آخر تو رو خدا اگه سايتي درست مي کنيد که توش راجع به موزيک مي خواهيد بنويسيد لااقل از چند نفر کار بلد استفاده کنيد الان بچه هاي ۱۷ -۱۸ ساله ما به تنهايي يک فرهنگ موسيقي متحرک هستند اقلا از آنها استفاده کنيد. بابا جان کسي آدم را مجبور نمي کند کاري را که بلد نيست انجام دهد!!!:(( Tuesday, May 06, 2003
● فرهنگ ايران؛ فرهنگ افراط ها و تفريط ها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *تو اين چند روز داشتم به اين مسئله فکر مي کردم اگر ما به گذشته فرهنگي و سياسي کشورمون نگاه کنيم کمتر اثري از تعادل و ميانه روي مي بينيم و همش يا افراط بوده يا تفريط واغلب کارهامون رو از روي احساس انجام ميديم چه در مسائل روزمره و شخصي و چه در مسائل اجتماعي وفرهنگي. به عنوان مثال در ازدواج وکار و دوستي و به طور کلي در تمام جنبه هاي زندگي.زماني چنان بخشنده هستيم که حاتم طائي بايد بيايد لنگ پهن کند و زماني چنان خسيس که حد ندارد.کافي به تاريخ نظر کنيم صد وهزار ها نمونه براي اين مسئله وجود دارد.زماني از فرهنگ ايراني کسي چون کوروش بيرون ميايد که حتي دشمن خود را مي بخشد وگرامي ميدارد و زماني کساني چون نادر شاه بيرون ميايد که حتي به فرزندان ذکور خود رحم نکرد ودستور داد همه آنها کور کردند!! زماني کسي چون آريوبرزن تا آخرين نفر جلو دشمن مقاومت مي کند و جانش را فدا مي کند و زماني کساني پيدا ميشوند راه را نشان اعراب مي دهند که زودتر ايران را اشغال کنند!! زماني چنان قدرتمند است که مغول وحشي را رام مي کند وزماني چنان دچار از خودبيگانگي مي گردد که در مقابل عرب وحشي از نظر فرهنگي کم ميآورد!! همين الان در مورد مسئله عراق کافي است به نظراتي که داده مي شود دقت کنيم٬ بعضي چنان چپ روي مي کنند که تو گويي صدام يک سياستمدار آزادخواه و وطن دوستي بوده که چون در مقابل افزون خواهيهاي آمريکا ايستادگي کرده به آين سرنوشت دچار شده است . وعده اي چنان در طرفداري از آمريکا افراط مي کنند که آدم فکر مي کند با يکي از اعضاي لابي يهودي جمهوريخواهان طرف است!!!بندرت کساني هستند که به اين مسئله با تعقل و از زاويه منافع ملي نگاه مي کنند.بهر صورت مثالهاي ديگري از اين دست در تاريخ ما فراوان است.بنظر من روشنفکران ما بايد روي اين مسئله کار کنند که بفهميم علت اينکه اينگونه دچار افراط و تفريط ميشويم چيست؟ ما تا زماني که کار فرهنگي نکنيم و مشکلات عديده خود را در اين زمينه حل نکنيم هر کار ديگري عبث خواهد بود تا زماني که ياد نگيريم بدور از هر گونه تعصب ٬ افراط و تفريط با مسائل خود بر خورد کنيم مشکل ما حل نخواهد شد واين کار مستلزم اينست که ريشه اين تندرويهاي خود را بشناسيم. به اميد آنروز Friday, May 02, 2003
● سينه پهلو و ويروس سارس
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *از حدود پانزدهم ماه مارس خبر گزاري ها خبري با اين مضنون منتشر کردند که نوعي بيماري سينه پهلو که منشاء آن ويروسي ناشناخته است در چين وهنگ کنگ شيوع پيدا کرده است ولي متاسفانه به علت شروع جنگ عراق در زير هياهو گم شد وآنچنانکه بايد به آن پرداخته نشد. اما با پايان جنگ و گسترش اين بيماري دنيا تازه متوجه خطر شد و کم کم رسانه ها با پرداختن به اين مشکل آن را در صدر اخبار خود قرار دادند .اما همچنان ابعاد اين خطر ناشناخته مانده است چون منافع اقتصادي و سياسي بعضي از کشورهاي بزرگ مانع از افشاء کامل آن است چنانکه چين در روزهاي اول از دادن اخبار صحيح خوداري ميکرد چون انتشار اين مطلب مساوي بود با تعطيلي کامل صنعت توريسم در چين وبه همين خاطر ويروس موفق به گسترش خود به اقصاء نقاط جهان شد!! در حالي که ميشد با يک قرنطينه صحيح تا حدود زيادي مانع گسترش بيماري شد.جالب اينجاست چيني ها بعد از اينکه متوجه اشتباه خود شدند شروع به انتشار اخبار کردند وخواستار کمک هاي جهاني براي مبارزه با اين مشکل شدند ولي متاسفانه اين سياست غلط يعني عدم اطلاع رساني صحيح و بايکوت کامل خبري در مورد ورود اين بيماري به ايران توسط مسئولان کشور ما اعمال ميشود که ميتواند در آينده موجب بروز يک فاجعه انساني شود ظاهر شوراي امنيت ملي تمام رسانه ها را از انتشار اخبار اين بيماري در ايران منع کرده است! اميدورام مسئولان متوجه اشتباه خود شده ودر جهت آگاهي اذهان عمومي گام بردارند چون شايد فردا خيلي دير باشد. اما چيزهاي که من در مورد اين ويروس عجيب و موذي شنيده ام از اين قراراست: ظاهرا اين ويروس محترم از خانواده RNA ويروسها هستند يعني اطلاعات ژنتيکي آن از نوع ريبو نکلئيک ميباشد و به صورت تک رشته اي ميباشد وبه همين خاطر داراي ويژگيهاي منحصر به فردي ميباشد. اول اينکه به علت وجود يک پديده طبيعي يعني اشتباه در نسخه برداري ژنوم در هنگام تکثير داراي قابليت تغيير پذيري وحشتناک ميباشد يعني بعد از چند نسل تکثير ويروس هاي جديد ممکن است با ويروسهاي والد خود متفاوت باشند بنابر اين ما دائما با سويه هاي(نژاد) جديدي از اين ويروس روبرو خواهيم بود و اين يعني يک مشکل بزرگ در مبارزه با اين بيماري! ميکروبيولوژيست قبلا فکرميکردند که اين ويروس بيش از چهار ساعت در بيرون از بدن زنده نخواهد ماند ولي طبق شواهد جديد اين زمان به ده ساعت و در مواردي به بيست وچهار ساعت نيز رسيده است که اين خود مشکل را بزرگتر خواهد کرد.در ضمن اين ويروس در بدن افراد مختلف اثرات يکساني ندارد! يعني افراد بسته به بنيه بدني و ضعف يا قوت سيسنم ايمني در مقابل با اين ويروس متفاوت عمل مي کنند واين بدين معني است که ويروس در بدن افراد مختلف يکسان عمل نمي کند و اين پزشکان را در مقابله با اين بيماري با مشکل مواجه ساخته است . متاسفانه تا کنون هيچ داروي موثر براي اين بيماري شناخته نشده وپزشکان در مواجهه با اين بيماري تنها به تقويت سيستم دفاعي افراد پرداخته اند و تنها به مقاومت خود بيماران دل بسته اند ويک شرکت بزرگ داروي آمريکا اعلام کرده است پروژه ساخت دارو براي اين بيماري حداقل پنج سال وقت خواهد گرفت!!! نکته ديگري که مشکل را بدتر مي کند اينست که ديده شده است که عليرغم تمام قرنطينه هاي شديدي که اعمال ميشود پرستاران و پزشکاني که با اين بيماران مواجه هستند اين ويروس را با خود به بيرون حمل مي کنند و خود عاملي براي انتشار هستند. گفته ميشود حدود ۵۰ درصد مبتلايان مي ميرند.اين ويروس تقريبا از تمام راههاي که مربوط به بزاق و ترشحات بدن مربوط مي شود منتشرميگردد. يعني حتي آب چشم مبتلايان! امروز به مدد پرواز هاي هوائي اين ويروس محترم به سراسر جهان از جمله به کانادا تشريف برده اند! بنابر اين بدين معني است که بايد منتظر بروز اين بيماري در جاهاي ديگر نيز بود و اگر بزودي چاره اي انديشيده نشود بايد منتظر يک فاجعه جهاني مانند زمان قرون وسطا که وبا و طاعون به صورت وحشتناکي کشتار کردند باشيم.و ممکن است تمدن بشري به خاطر اين مسئله دچار آسيب جدي شود.چون ابتدا صنعت توريسم از بين خواهد رفت که به تبع آن ميليونها نفر بيکار خواهند شد و اين به خودي خود مي تواند وحشتناک باشد چون درآمد بسيباري از کشورها به آين مسئله بستگي جدي دارد.و در مراحل پيشرفته تمام کار و شغلهاي که به مکانهاي عمومي به صورتي ربط دارد دچار آسيب خواهد شد و ممکن است مدارس و دانشگاهها و کارخانه جات بسته شود و... خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل اميدوارم اين مشکل خيلي زود و قبل از اينکه به جاهاي باريک کشيده شود حل گردد اما خوشبيني ما نبايد مانع از ديدن حقايق باشد و نبايد ساده و خوشبينانه از اين مشکل گذشت. جالب اينجاست که روزنامه جوان تيتر زده بود که مشکل ويروس سارس را رسانه هاي آمريکاي بيخود بزرگ مي کنند!!!!!!
|
صفحه اصلی
|