-->
هشت پا





لينكدوني

بايگاني لينكدوني


فتوبلاگ

بايگاني فتوبلاگ
Wednesday, February 23, 2005

بازهم زمين لرزه

نميدونم جريان چيه که همش بدبختي و بلا نازل ميشه! راستش فکر کنم وقتي خدا سهميه بدبختي بيچارگيها پخش ميکرده واسه ماها سهميه ويژه در نظر گرفته و رفاقتي کارکرده!! چون هر چي سيل و زمين لرزه و آتشفشان واسه ما جهان سومي هاست!! اون از بم وبعدش تسونامي !! حالا هم زرند! گمونم اين اروپايها و کلا کشورهاي پيشرفته چون کافرا و محکوم به عذاب شدن تو اون دنيا، رسما از طرف خدا ناديده گرفته ميشن واسه همينم هيچ بلا و بدبختي سراغشون نمياد!
نکته ديگه داستان اينه که مسئولان محترم که چند وقتي بود موضوع برف و خونه خراب شدن مردم تو رشت موضوع صحبتشون بود وکمي تکراري شده بود (چون حرف جديد نداشتن بگن) چند وقتي ميتونن در مورد فايده و مضرات زمين لرزه نطق کنن ، البته مطالب هم از قبل آماده هست و لازم نيست به خودشون زحمت بدن و احيانا به جاهاي خاصي فشار بياد!!
من نميدونم داستان چيه هرموقعه جاي زمين لرزه مياد تا چند روز بحث داغ پيشگيري از زمين لرزه احتمالي رونق ميگيره و همه طرح ميدن که بايد فلان و بيسار کنيم و هزار تا طرح تصويب ميشه و کلي آمار و تحليل ارائه ميشه اما دريغ از دوزار عمل!! مردم هم گويا عادت کردن و گوششون پره چون کسي وقعي به اين حرفها نميازه! خدا عاقبتمون را با اون زمين لرزه مخوف و قابل پيش بيني تهران بخير کنه!!
خدايا ما چي کار کرديم که بايد اينهمه بلا بياد سراغمون؟

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, February 14, 2005

والنتاين يا سپندارمذگان

امروز روز ۱۴ فوريه مصادف با ۲۶ بهمن ماه روز جشن به اصطلاح عشاق يا والنتاين مي باشد وچندي است اين رسم از کشورهاي غربي به ايران وارد شده و در ميان جوانان و بخصوص علاقه مندان به فرهنگ غرب جايگاه ويژه اي پيدا کرده است گفته ميشود در اوايل قرن سوم همزمان با شاهنشاهي ساساني در ايران ، امپراتوري در روم به قدرت ميرسد بنام کلوديوس و او متعقد بوده که سرباز خوب ميجنگد که مجرد باشد و ازدواج باعث تخريب روحيه و جسم سرباز ميشود بنابر طي فرماني ازدواج را براي تمام سربازان امپراتوري قدغن ميکند در اين ميان کشيشي پيدا ميشود بنام والنتيوس (والنتاين ) که سربازان مخفيانه به او مراجعه ميکردند و با دختران مورد علاقه خود ازدواج ميکردند. تا اينکه امپراتور از موضوع با خبر ميشود و دستور دستگيري و مجازات او را ميدهد کشيش بازداشت ميشود و اين جناب کشيش در مدت زندان ظاهرا عاشق دختر زندانبان خود ميشود و سرانجام با قلبي عاشق اعدام ميشود و مبدل ميشود به شهيد راه عشق و سمبل عشاق!! پايان تراژدي!! توصيه ميشود قطره عشقي براي حضرتش بريزيد!
در دو دهه اخير با توجه به فضاي فرهنگي کشور که هرچه از غرب وارد ميشود بايد بدون چون و چرايي پذيرفت (چون امل و سنتي و عقب مانده تلقي ميشوي!) اين رسم رواج بسيار يافته است و هر سال در چنين روزهاي غلغله ميشود که بيا و ببين!
اما آيا تمام حقيقت اينست؟؟
پس بشنويد روايتي ديگر را:
پس از اشغال ايران توسط الکساندر مقدوني ، تمايل شديدي ميان يونانيان بوجود آمد به تقليد از فرهنگ ايران و حتي پادشاهان و سرداران يوناني براي کسب مشروعيت با خاندانهاي ايراني وصلت ميکردند (به تقليد از الکساندر و سردارنش) و بعد از افول دولتهاي يوناني و جانشيني آن توسط روميان آيين ايرانيان غربي و بخصوص مادها نفوذ عجيبي در ميان روميان کرد و بطوري که آيين مهر پرستي به روم رفت و به مذهب اول آن امپرتوري تبديل شد بطوري که اغلب امپراتوران روم مهر پرست بودند. با نفوذ اين آيين بسياري از اين رسوم نيز به همراه آن به فرهنگ مغرب نشينان نفوذ کرد از جمله آن جشنهاي ايراني بودکه به غرب رفتند و رنگ لعاب غربي گرفتند اما همچنان ايراني ماندند.از آن جمله جشن چله بنام کريسمس و جشن اسپندارمذگان بنام والنتاين و ..
ايرانيان هفته نداشتندو هر ماه سي روز بوده و هر روز يک نام داشته و روز هر ماه را جشن ميگرفتند مانند روز مهر از ماه مهر يا روز اسفند از ماه اسفند و روز تير از ماه تير...
اما جشن سپندارمذگان يا اسفندگان چيست؟
مردم ايران از هزاره هاي پيش ميلاد اين جشن را برگزار ميکردند و اين روز جشن زمين و عشق است بدين صورت که ايرانيان زمين را بنام سپندارمذ يعني گستراننده، مقدس، فروتن ،(نماد عشق)ميناميدند و معتقد بودند زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند.سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند. اين نشان دهنده غنا فرهنگي ايران باستان و شناخت دقيق آنان از طبيعت است و هر جشني در پشت سر خود دنيايي جهان بيني و شناخت داشته است ايرانيان براي جشنهاي خود داستانسرايي و افسانه سازي نميکردند درست برخلاف کشيشهاي مسحيت که همه دغل کار و دروغگو بودند و نمادهاي فرهنگي ديگران با افسانه هاي به خود نسبت ميدادند تا دين خود را تحکيم کنند!! جشن چله را با جعل به کريسمس تبديل کردند و بعد رسم هديه دادن که رسم ايرانيست به کشيشي مجعول نسبت دادند و هنوز هم استخوانهاي بابا را نگه داشتند!! و ميگويند که روغن مقدس از آن تراوش ميکند!!! نميدانم چرا تا حالا نگذاشته اند يک محقق مستقل در اين مورد مطالعه کند!! و يا جشن سپندارمذگان را بک کشيش ديگر نسبت ميدهند!! جالب اينجاست که اين رسوم با معادل ايراني آن چند روز بيشتر تفاوت ندارد! مثل جشن چله با کريسمس يا سپندارمذگان با والنتاين که اين آخري فقط سه روز تفاوت دارد! نکته ديگر اينست که چرا بنيان گزار تمام اين مراسم ها حتما بايد يک کشيش باشد !! نميدانم چرا همش سرو کله يک کشيش اين وسط پيدا ميشود!!
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم.
بیایید امسال به جای والنتاین از سپندار مذگان بگوییم.

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, February 13, 2005

درياب که از روح جدا خواهي رفت
در پرده اسرار فنا خواهي رفت
مي نوش نداني ز کجا آمدي
خوش باش نداني به کجا خواهي رفت




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, February 09, 2005

بعضي نداي درون خودرا با وضوح بسياري مي شنوند و زندگيشان را بر پايه همين شنيده ها پي ريزي مي کنند.
چنين افرادي سرانجام يا جنون پيدا مي کنند يا به افسانه بدل ميشوند.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, February 08, 2005

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, February 07, 2005

نميدونم

نميدونم چرا هميشه يکجاي کار ميلنگه و اتفاقات اونجوري نيست که ما فکر ميکنيم.
نيمدونم چرا هميشه ديره برا بعضي از کار ؟
نميدونم چرا عليرغم تمام تلاشي که ميکنيم اوضاع مطابق ميل ما پيش نميره
نميدونم چرا آينده اونجوري نيست که ما پيش خودمون تصورش ميکنيم
نميدونم هدف اينهمه مشکلات و فشارها چيه؟
نميدونم هدف از اينهمه دويدن و تلاشهاي که ميکنيم چيه؟
نميدونم به کجا ميخواهيم برسيم؟
نميدونم ساحل آرامش کجاست؟
نميدونم هدف از زندگي چيه؟

راستي زندگي با اين وضعيت مسخره نيست؟

کاش توانش رو داشتم حقيقت رو اگرچه نميتونم توش تغييري بدم اونجور که هست بپذيرم.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, February 02, 2005

خوشبختي چيست؟
جانانه زيستن با همه بدبختي ها

نيكوس كازانتزاكيس




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home