|
Saturday, April 30, 2005
● اطلاعيه!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *پس از سانحه ناموفق هواپيماي ايرباس ۳۰۰ شرکت هواپيمائي کشوري (ايران اير) معاونت سوانح و حوادث مترقبه !! هواپيمائي کشوري ضمن اظهار تاسف از واقعه مزبور اعلام کرد که با خاطيان و عوامل واقعه بخصوص با خلبان که بعلت بي لياقتي هواپيما را سالم فرود آورده برخود جدي خواهد شد. وي اعلام کرد اخيرا رقابت شديدي بين شرکتهاي داخلي براي ثبت رکورد سانحه در کتاب رکورد هاي جهان در گرفته است وي گفت شرکت هوايي کيش اير و آسمان و ساها با استخدام گروهي عوامل خودسر مانع سانحه فوق شدند! وي ادامه داد ما با خلق سوانح بزرگ بزودي مشکل محکمي بدهان استکبار و شرکتهاي رقيب خواهيم زد! وي ادامه داد حال که ما نميتوانيم ايرباس ۳۸۰ که يک هواپيماي لوکس و ويژه مرفهين بي درد بسازيم و نام خود را در رکوردها ثبت کنيم روشهاي بهتري براي معروف شدن اتخاذ کرده ايم! وي گفت حدود بيست هزار نفر ساعت کار براي توليد دانش فني سانحه مزبور انجام شده بود که متاسفانه با بي لياقتي گروهي و همچنين نفوذ گروهي از عوامل خودفروخته ناکام ماند. او اظهار اميدواري کرد که در آينده چنين حوادثي تکرار نشود. در پايان او با قرائت اطلاعيه از کليه داوطلبان و ملت هميشه قهرمان ايران دعوت کرد که با شرکت در پروازهاي انتحاري هواپيمايي کشوري اين سازمان را در اين امر مهم ياري نمايند!!! خوش باشيد. Wednesday, April 27, 2005
● يک تجربه خوب!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ديروز رفته بودم از بقال محل خريد کنم،يک پسر جون که کم شنوا هم هست و هميشه در جمع کردن کمک براي معلولين از درو همسايه فعاله داشت خريد ميکرد. بعد رو به بقال کرد و گفت سه تا دو هزار تموني دارم اينها رو برام با هزار تومني عوض ميکني؟ که بقال محل با گفتن تو دخلم پول ندارم ردش کرد! من داشتم تو همون لحظه پول ميدادم که به من نگاهي کرد و گفت اگه ميشه شما به من شش تا هزاري بدي و در عوضش دوهزار تومني بگيري؟ منم يک لحظه حس کمک به همنوعم قلمبه شد و گفت خواهش ميکنم ايرادي نداره! بعد شش تا هزاري شمردم دادم به طرف، بعدش دوهزار تومني ها رو گرفتم يکيش با بقيه فرق داشت نگاه کردم که ببينم تقلبي نباشه! که اون يارو نگاهي بهم کرد و گفت آقا من پشيمون شدم پسش بده و با حالتي که انگار بهش توهين شده پولاش رو از دستم کشيد و پولهاي من پس داد!! حالا من کلي حس شرمندگي بهم دست داده بود و عذاب وجدان گرفتم همينجور که پولها دستم بود آمدم بيرون مغازه ، هميجور که داشتم فکر ميکردم يک لحظه به پولها نگاهي کردم و شمردمشون!!! بله اشتباه نکرده بودم!! يکي رو کف رفته بوده حضرت آقا !! برگشتم به مغازه و ديدم طرف رفته! موضوع رو بيان کردم ، حرفي که بقالمون گفت جالب بود! گفت همين ديروز با يکي اينکارو کرد اينجا و من فکر کردم اون طرف اشتباه کرده و بيخود ميگه! ولي ظاهرا داداشمون اينکارس!! هزار تومني که پريد اصلا مهم نبود بيشتر از اينکه به شعورم توهين شده بود شاکي شدم! کلي بهم برخورد!! شب خوابم نميبرد!! اين فکر که با تمام احساس زرنگي که آدم ميکنه به اين راحتي سرش کلاه ميزارن کلي اذيتم کرد!! شماها حواستون رو جمع کنيد که با شيوه مورد سوء استفاده قرار نگيرين! خوش باشيد. Sunday, April 24, 2005
● به حق چيزهاي نديده و نشنيده!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *اينروزها بايد آمادگي شنيدن وديدن هر چيزي را داشت و تعجب ديگر عملکردي ندارد! ميگويد چرا؟ خب معلومه وقتي يک هواپيما سقوط کنه و خدمه هواپيما بجاي کمک به مسافران بزنن به چاک!! ديگر از چيزي بايد تعجب کرد؟ شنيدن خبر سقوط هواپيما که تقريبا يک امر عادي و روزمره به شمار مياد و ما اينقدر شنيديم که ديگه به حال مسافران بيگناهي که جونشون بخاطر عدم توجه و عدم لياقت مسئولين مربوطه پايمال ميشه کمتر تاسف ما رو بدنبال داره! لابد حس همدرديمون بخاطر تحريک بيش از حد ديگه حساسيت و تحريک پذيرشو از دست داده! البته مقامات سعي دارن که خطوط هوايي ما نمونه و مثال زدني باشه و نامش پر آوازه بشه ! خب حالا در زمينه خدمات و کيفيت نميشه در زمينه نکبت بودن که ميشه؟ نميشه؟ شما مردمان نا نجيب و پر توقع چرا زحمات مقامات مربوطه رو چرا ناديده ميگيرن؟؟ چرا اينقدر روتون زياده؟؟ واقعا دولت اصلاحات در زمينه حمل و نقل گل كاشته! دست ميرزاد!! شنيدن خبر سانحه يک طرف و شنيدن حرفها و دردلهاي مسافران يک طرف، وقتي خوندم که چطور خدمه هواپيما از ترس جونشون مسافران رو بحال خودش رها کردن و جيم شدن ، حس عجيب بهم دست داد يکجور تنفرو خشم ! آخه خلبان و مهمانداري که بايد بعد از همه خارج بشن چرا اين رفتار ميکنن؟ پس مسئوليت پذيري و اخلاق و وجدان کاري کجاست؟؟ مهمتر از همه اون مسافري بود که بخاطر ارتفاع در اضطراري و بعلت فلج بودن مادرش بعد فرارهمه با ترس موندن و منتظر مرگ شدن! چون نه تنها خدمه بي مسئوليت فرار کردن بلکه بقيه مسافرين هم اون ها رو تنها گذاشتن! اميدوارم ديگر شاهد تکرار چنين فجايعي نباشيم. روز چهارشنبه تو مسير برگشت بخونه سوار يک تاکسي خطي شدم بهمراه دو مسافر ديگه تو صندلي عقب نشسته بوديم ، تاکسي حرکت کرد و به مسافر جلويي گفت آقا کمربندت رو ببند، چند لحظه بعد ديدم خانمي که کنارم نشسته بود در حالي سعي ميکنه با صداي بلند نخنده ريسه ميره! به جلو نگاه کردم ، ديدم مسافر جلويي کمربند رو از رو سرش رد کرده و داره دوره گردنش ميپيچه!!!نميدونستم بايد بخندم يا گريه کنم!!! من از اين آقاي محترم همينجا رسما تشکر ميکنم چون کلي باعث شاد شدن و تغيير روحيم شد!! ديروز صحبتهاي شهردار محترم اصفهان رو تو اجلاس شهرداران خوندم ، جالب بود نوع برخوردش!! لينکش رو در قسمت لينکدوني گذاشتم. صرفنظر از هرچيزي ميخواستم خدمتشون عرض کنم که يونسکو بچه بازي نيست که بخواد با شما يا دوستانتون لج کنه!! يونسکو نه انبوه سازه نه چيزي و فقط در تلاش براي حفظ و دفاع از ميراث جهاني فرهنگ . حالا اگه ما خودمون نتونيم اونا اينکار ميکنن، و در آخر ميراث باستاني مال نسل ما نيست که بخواهيم توش گند بزنيم!! در پايان از تلاش مقامات مربوطه شهرداري و سازمان مترو اصفهان که يکي با ساختن برج در حريم ميدان نقش جهان و ديگري با کشيدن مترو از زير ميدون ( که يکبار رد شدنش ميتونه منجر به تخريب ميدون بشه ) تلاش شاياني در جهت نگه داري و حفظ اين اثر باستاني ميکنن تشکر و قدرداني ميکنم!!!! خوش باشيد. Tuesday, April 19, 2005
● تو بايد عشقت را پنهان کني
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *You've Got to Hide your Love Away اينجا ايستاده ام ، سر در ميان دستان رويم را به ديوار مي گردانم حالا که او رفته توان ادامه ندارم حس مي کنم پاهايم نمي کشند همه جا مردم خيره مي شوند هر زمان و هر روز ميتوانم ببينم که به من مي خندند و ميشنوم که ميگويند: هي! تو بايد عشقت را پنهان کني هي! تو بايد عشقت را پنهان کني چگونه ميتوانم بکوشم؟ توان پيروزي ندارم ميشنومشان مي بينمشان از جايي که هستم چگونه مي توانست به من بگويد: عشق راهي مي يابد همگيتان اي دلقکان ، گرد آييد بگذاريد بشنوم که ميگوييد: هي! تو بايد عشقت را پنهان کني هي! تو بايد عشقت را پنهان کني کاري از گروه هميشه جاويد بيتلز، شعر از جان لنون Saturday, April 16, 2005 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * Wednesday, April 13, 2005
● فاجعه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ميدوني فاجعه يعني چي؟ ميدوني بدبخت شدن يعني چي؟ ميدوني نابود شدن يعني چي؟ نميدوني!! چون اگه ميدونستي الان حال منو درک ميکردي!! فاجعه يعني پريدن يک دامين با حدود دويست تا Node (کامپيوتر) !! بدبختي يعني پريدن کل Active Directory !! نابودي يعني پريدن کلي دسترسي و اين حرفها!! از همه مهمتر يعني Down شدن دوتا Domain Contoroller با هم! يعني اينکه من ساعت سه نيمه شب يا صبح بشينم اينجا و فکر کنم به اينکه چه خاکي تو سرم بريزم! زهرمار برا چي ميخندي ؟؟ عوض همدردي کردنته؟؟؟ کوفت کاري ، حناق روسي ، زغنبود هندي! الهي ببينم سرطان ايدز شاقلوس بگيري!! الهي افسردگي فوق کليوي بگيري!! الهي ... نترس فردا که تسويه شدم ميام حالتو ميگيرم!! خاک بر سرت کنن بيل گيتس!! آقا ميگه دو تا Domain Contoroller داشته باشين که اگه يکي Down شد با اون يکي بتوني کارتو پيش ببري ولي نگفته اگه جفتش باهم Down شد چه غلطي بايد کرد؟! اولين بار بود که Image هاي که ساخته بوديم بدرد لاي جرز هم نخورد!! ساده بگم در حالت کلي به... نشستيم!! اگه يک روز از عمرم باقي باشه انتقاممو ازت ميگيرم بيل گيتس!!! يا نارنجک ميبندم ميپرم زير ماشين بيل گيتس يا با هواپيما ميکوبم به ساختمان اصلي ماکروسافت!!! اي واي بر اسيري که از ياد رفته باشد :((:((:(( خوش باشيد. Tuesday, April 12, 2005
● هفته اي که گذشت!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بابا تعطيلي پشت تعطيلي !! مردم بسکه خوابيدم! آب و هواي عيد و تعطيلات زياد با هم توام شدن و اگه تنبلي من رو هم بهش اضافه کنيد چه ميشه!!شدم مثل گربه ها که همش چرت ميزنن!کلي کار عقب مونده دارم ولي اصلا نا ندارم تکون بخورم! همش دلم ميخواد بخوابم! خلاصه اگه ديدين چند وقت اينجا آپدين نشد نگران نشين چون به احتمال زياد يک گوشه جاي دنج و راحت گير آوردم و خوابم! تنها مشکلي که دارم ساعت کاري محل کارمه چون درست زماني که ما ميريم سره کار فقط دو طبقه زحمت کش و ستمديده سرباز و سوپورهاي شهرداري تو خيابون ديده ميشن! حالا با اين وضعيت فکر کنم کل مرخصي ساليانه بايد به صورت تاخير ورود تو همين چند روز استفاده کنم! تو اين چند روز اخبار جالبي شنيدم که بعضيهاشون قابل توجه بود مثل رئيس جمهور شدن يک کرد آريايي نژاد ايراني تبار در عراق بود به اسم جلال طالباني ، اگرچه کرد ها در عراق و ترکيه و سوريه اتباع اون کشورها محسوب ميشن اما به لحاظ فرهنگي کاملا ايراني هستن و برا همين به ايران به عنوان مادر فرهنگيشون نگاه ميکنن و به اون عشق ميورزن.پس از ۱۳۷۰ سالي که از جنگ قادسيه و سقوط تيسفون بدست اعراب هرگز يک ايراني در عراق به قدرت نرسيده و اين از نظر تاريخي جالبه. خبر ديگه دست دادن دو رئيس جمهور همشهري بود که از طرف يکيشون اعلام شد و از طرف اون يکي تکذيب !! از اون اصرار از اين انکار ، بهر حال جالب بود. اما از همه جالبتر قيمت گوجه فرنگي بود ،من بندرت خريد ميکنم اونروز تو خونه ازم خواستن که برم گوجه بگيرم بيام وقتي فروشنده در جواب من که چقدر ميشه گفت ۱۷۰۰ تومن اول فکر کردم اشتباه ميشنوم !! دوباره که پرسيدم تقريبا شاخ درآوردم!! بچه ها تو شرکت شوخي ميکردن و ميگفتن قراره تو سالاد به جاي گوجه فرنگي موز بريزن!! خوش باشيد. Wednesday, April 06, 2005
● سال ۸۳: سالي که گذشت!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *سال با تمام محاسن و معايبش به انتها رسيد و برگ ديگري از عمرمان ورق خورد و کمي بيشتر به انتهاي بازي نزديکتر شديم، بازي که نه خواستارش بوديم و نه با قواعدش آشنا! نه شروعش با ماست و نه پايانش و تنها سهم ما بازي رو به جلو س. سال گذشته براي هرکسي به نوعي گذشت برا بعضي پر از موفقيت بود و برا افرادي هم برعکس. به هر صورت تمام شد. اميدوارم که سال جديد بهتر از گذشته باشه ، هرچند امسال از همين الان زياد جالب به نظر نميرسه. سال گذشته برا من به نوعي سال سکوت و آرامش بود هيچ اتفاق جديدي خارج از قاعده نيفتاد و همه چيز طبق روال پيش رفت و يک جورسکوت مردابي حاکم بود و با نوعي بدشانسي توام. به خصوص نيمه دوم که هر چي دويدم به فرصتها دير رسيدم يک جور فرصت سوزي حاکم بود .اميدورام اين روال در سال جديد حاکم نباشه. تعطيلات به کمک مهربان ياران به خوشي گذشت تا با روحيه خوب سال جديد رو شروع کنم، هرچند اتفاقات روزهاي پاياني سال گذشته قدري زهرآگين بود . راستي در تعطيلات نوروز چيزي که برام جالب بود اصرار صدا و سيما در نمايش فيلمهاي هاليودي بود!! بابا مرگ بر آمريکا!!! اغلب فيلمها هم جديد بود اگرچه با سانسور ناقص شده بود ولي بازم بهتر از اون فيلمهاي هندي اميتاباچان بود!!گمونم يه بيست کيلوي فيلم هندي خريده بودن! که تصادفا همش توش اميتاباچان بود!خدا رو شکر من کاره اي نيستم وگرنه باليوود رو با تمام دست اندرکارانش آتش ميزدم!!اما گل سرسبد فيلمهاش به نظر من فيلم درام جنگي دوقلو ساخته نلسون بوگارد بود که روز دوازدهم شبکه يک نمايش داد ، اين غربيها فيلمهاي احساسي رو بسيار بهتر از ما ميسازند فيلمهاي ما در اينجور موارد بسيار کند و خسته کننده از کار در مياد و ميشه به اصطلاح هنري که هر کسي نميتونه تماشا کنه اما اونا فيلمهاي که ميسازن هم ضربآهنگ سريع داره و بيننده رو درگير ميکنه و دنبال خودش ميکشونه و مثل فيلم هاي ما نيست که اولش رو ديدي آخرشم بتوني حدس بزني! بهرصورت تعطيلات تموم شدو سال کاري هم شورع شد البته چند روزي طول ميکشه که موتورمون روشن شده و دوباره به زود بيدارشدن و سرکار رفتن عادت کنيم ، اگرچه ما همش سرکاريم!! در هر صورت اميدورام سال جديد براي همه پر از بهروزي وشادکامي باشد.
|
صفحه اصلی
|