|
Tuesday, June 28, 2005
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * Sunday, June 26, 2005
● شب دراز است قلندر بيدار!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *كي ميدونه اي ضرب المثل رو واسه چي ساختن؟؟ چون فكر نكنم اون زمون ها سرور و شبكه و ادمين بازي اين حرفها وجود داشته!!! بهر صورت الان كه اين پست رو مينويسم ساعت 3:39 صبحه!!! يك مطلب هم هست اگه قلندري شامل آدمين جماعت بشه شامل من يكي نميشه! چون آگه ميشد لابد تو رختخواب بودم! در هر حال خوش بحال شما كه الان خوابيد!! خوش باشيد. Wednesday, June 22, 2005
● بازهم انتخابات
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *عجب بازار اخبار وشايعات داغه!! بازار توهين و بازار دعواهاي سياسي! بيکباره همه شدن مفسر!! همه شدن تئورسين!! جالب اينجاست کساني که تا ديروز دم از تحمل مخالف ميزدن و خودشون رو ته دمکراسي ميدونستن بيکباره قاط زدن و طرف مقابل به انواع دشنام ها و تحقير و اهانت ميکوبن!! اوني که راي نداده به اوني که راي داده ميگه خائنين به ملت!!!! اوني هم که راي داده (بويژه طرافداران معين) به اونيکه راي نداده ميگه احمق و يا گاو و بيشعور!! بابا ما يک ملتيم باهم دوستيم از هر اردو و نظري که طرفداري کنيم دليلي نداره به طرف مقابل اهانت کنيم!! بابا مردم در لايه هاي مختلف اجتماعي زندگي ميکنن و منافع متضاد و عقايد مستقل از هم دارن ، چه خبره آخه؟ تو يک خونواده ممکنه زنه به يکي راي داده و شوهره به يکي و بچه هم مثلا راي نداده ، حالا اينا بايد باهم دعوا کنن؟ دوستان عزيز قبل از اهانت شنيدن نظارت ديگران و احترام به اون از اصول محسوب ميشه . اگه اين حرف رو قبول ندارين مثل خروس جنگي بزنين همديگر رو ناقص کنين احتمالا شعور و بلوغ لازم رو ندارين براي بحث سياسي. دقيقا علت عقب موندگي ما همينه چون کار رو به کاردان نميسپريم و خودمون راسا ميخواهيم در مورد همه چيز نظر بديم و تصميم بگيريم و در اين مورد اولا تابع مد هستيم و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب و صرفا با شنيدن حرفهاي که اون لحظه چيزهاي مورد علاقه ما رو بيان ميکنه يا مثلا طرف خوشتيپه يا خوب حرف ميزنه يا ميخنده!! يا چون همه دوستامون کاري ميکنن ما بابت عقب نيفتادن و چيزهاي مشابه عمل ميکنيم! بهرصورت فعلا که همه جو گيرن ! يک موضوعي که جالب بود برام که دوستان طرفدار معين تحريم کنندگان و کساني که در مرحله اول راي دادن رو مسبب شکست خودشون ميدونن در حاليکه اينجور نيست چرا؟ اولا اگر امار انتخاباتهاي مختلف رو بررسي کنيد تقريبا چيري حدود ۲۰٪ در هيچکدوم از انتخابات شرکت نميکنن پس ميمونه ۸۰٪ که حدود ۶۵٪ در انتخابات شرکت کردن براين پايه فقط ۱۵٪ راي ندادن که اگه اونها هم شرکت ميکردن دليلي وجود نداشت که حتما به معين راي بدن ، پس دوستان عزيز اگر آقاي معين و همراهان مشارکتي ايشون راي نياوردن به علت نداشتن مقبوليت عمومي بين عوام مردم بوده ، دوستان عزيز مردم فقط وبلاگ نويس ها و بچه هاي تهران و دانشجويان نيستند! بلکه اوني بابا که در روستاهاي اطراف ممسني يا ابرکوه يا علي آباد کتول زندگي ميکنه هم جزو مردم ايران محسوب ميشه! پس اينقدر نزنين تو سر اونهايي که راي ندادن ! چون سياست تحريمي ها به نظر من با شکست کامل مواجه شد و مشارکت مردم تو انتخابت حداکثري بوده (بالاي ۵۰ ٪) . پس شکست رو بپذيرين و مسئوليت اون رو گردن کسي ندازيد ادم عاقل اوني هست از شکستش عبرت بگيره و سعي در جبران اون داشته باشه. خدا کنه زودتر اين بساط تموم شه ووبلاگستان به حالت عادي برگرده بخدا خسته شدم بسکه هر جا رفتم بحث انتخابات بود . خوش باشيد. Sunday, June 19, 2005
● انتخابات
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بالاخره روز جمعه اومد و انتخابات با شور و هيجان تمام انجام شد. من هر چي به کانديدها فکر کردم و به هشت سال پيش نگاه کردم بيشتر در راي ندادنم مصمم شدم از اونجايي حوصله جر وبحث نداشتم (چون تو زندگي با اندازه کافي بدبختي دارم) حرفي نزدم و با اينکه متني نوشته بودم مبني بر دلايلم براي راي ندادن با خودم گفتم تو رو سننه بذار ديگران هرکاري دوست دارن بکنن و چون در ميان دوستان اکثرا ميخواستن به معين يا هاشمي راي بدن براي پرهيز از هرگونه درگيري و سوءتفاهم ساکت موندم با خودم گفتم من اينبار تماشا ميکنم رفتار دوستان رو و حرفي نميزنم. با خودم فکر کردم بسال ۷۴ و۷۵ و اون تورم ۵۰٪ و اون ۳۰ ميليارد بدهي خارجي و رشد سرسام آور قيمت دلار و ملک و باقي قضايا! به کارمنداني که به بهانه تعديل اقتصادي و کوچک شدن دولت بازخريد شدن... به سال ۷۶ و اون شعارهاي زيبا که هيچکدون عملي نشد و رايهامون که به فراموشي سپرده شد! به اون مجلس به اصطلاح اصلاحات که هرگز قدمي براي ما برنداشت و به اون اميدهامون که خشکيد.مگه خود خاتمي نگفت رئيس جمهور فقط تدارکاتچيه؟؟ پس راي به تداوم اصلاحات يعني چي؟ رهبر اصلاحات کارش بجاي کشيد که وقتي دانشجويان خشمگين هو کردنش همه رو تهديد به اخراج کرد! امروز اما به اصطلاح اصلاح طلبان از مردمي که بهشون راي ندادن عصباني هستن و اونها رو متهم به بي مسئوليتي ميکنن!! آيا با خودشون فکر کردن که اون بيست ميليون همراه چه بلايي سرشون اومد؟؟ چرا مردم روي گردان شدن؟؟ چرا به زنگ خطر مجلس هفتم زماني که کسي به اعتصاب نمايندگان رد صلاحيت شده وقعي ننهاد گوش ندادن!! آقاي ابطحي ميگه اگه فلاني بياد جوانان بيشترين ضربه رو مبينن!! آخه بابا مگه آزادي فقط آستين کوتاه پوشيدن و آزادي روابط دختر وپسر تو پارک يا کوه يا آزادي پارتي گرفتنه؟؟ چرا اينقدر افق ديدتون محدوده؟ بابا مشکل مردم اول اقتصاد و بعد باقي قضايا!! بابا طرف ماهي يکبار رنگ گوشت رو نميبينه حالا بهش ميگي فلاني بياد ديگه نميتوني پارتي بگيري؟؟؟ آقايون وزارت کار شما چه خدمتي به طبقه کارگر کرد که حالا از راي دادن مردم به کسي که ميگه ۵۰ هزار تومن در ماه ميدم متعجب شدين؟؟ ايران فقط تهران نيست! به استانهاي محروم کشور رفتين تا ببينين فقر چطور بيداد ميکنه؟؟ دوستان وبلاگ نويس تلاش زيادي براي پيروزي معين کردن ولي خب شکست خوردن. امروز هم بايد بجاي عصبانيت کمي بگذشته و کارنامه اصلاح طلبها نگاه کنن. امروز من خوشحالم که اصلاخ طلبها باختن چون حداقل ميفهمن که راي مردم ارثي پدريشون نيست که هرموقعه حضرات لازم داشتن راهي صندوق بشه بلکه اگه حمايت مردم رو ميخوان دوزار عملگرايي و وفا به عهد هم لازمه در ضمن اون آقايون که به اسم اصلاح طلبي پست و مقام گرفتن و بفکر جيب مبارک بودن تشريف ميبرن خونه و استراحت ميکنن!! از پيروزي اصولگرايان قطعا خوشحال خواهم شد چون اونا برا اينکه به مردم نشون بدن هم کار خواهند کرد و هم يقه بعضي از حضرات رو بخاطر بخور بخور خواهد چسپيد! اصول گرايان از نظر سياسي خيلي بيشتر شرافت دارن چون حداقل شعار خالبندي ندادن و هر از اصول خودشون هم عدول نکردن. در آخر مردم ثابت کردن هم حافظه تاريخي ندارن و هم شديدا استعداد جو گير شدن دارن و طبق مد روز عمل ميکنن!!! خوش باشيد. Saturday, June 18, 2005
● تا حالا نميدونستم ولي يکي از دوستان عزيز لطف کردن و منو راهنمايي کردن و بهم گفتن که من آدم احمق وبي شعور و عوضي هستم! مرسي از تو دوست عزيز همينکه وقت گذاشتي و در مورد من و صفاتم فکر کردي و به اين نتيجه گيري رسيدي بسيار باعث مسرت منه و خوشحالم که دوستاني دارم که بفکر من هستن!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *پي نوشت: دوست عزيز رضاجان من کي تو رو ... خطاب کردم؟؟ با وجدان خودت خلوت کنن و بعد بگو!کمي انصاف هم خوب چيزيست! من بتو گفتم از باخت فلالي خوشحالم شايد نبايد ميگفتم! تو بمن گفتي چون راي ندادم ادم بي شعوري هستم! بتو گفتم احترام بنظر ديگران همين هست؟؟ تو گفتي منو قانع کن که راي ندهم و من گفتم نظر تو بخودت مربوطه و نظر من مربوط بخودم و دليلي ندارد که من بخواهم نظر تورا عوض کنم و تو در پاسخ گفتي کساني که راي ندادند آدمهاي عوضي و بي شعور و احمقي هستند!! و در آخر تاکيد کردي که تو شخصا بي شعور ترين انها هستي! من هم بتو گفتم فکر نميکني که اينوقت شب چرا بايد وقت عزيزت با با صحبت کردن با يک آدم بي شعور تلف کني؟؟ و تو با يک دشنام منو به خوابيدن دعوت کردي و گوشي را قطع کردي!!! در هر صورت دوست عزيز نه تو سياسي هستي نه من و ارزش دوستيها بيشتر از اينحرفهاست. من تو بايد يار هم باشيم و در روز مشکلات کمک هم کنيم گور باباي سياست و سياست مداران با خودت فکرکردي آيا لحظات شيرين خاطرات ما باهم ارزش دارد که بخاطر فلانکس پايمال شود؟؟ آيا هزار سياستمدار ارزش يک لحظه دوستي ما را دارد؟؟ Wednesday, June 15, 2005 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * Monday, June 13, 2005
● تولد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ديروز يک برگ ديگه از دفتر زندگي ما ورق خورد و يک سال به آخر بازي نزديکتر شد! از اونجايکه از اول صبح هرجا رفتم دوستان تحويل گرفتن و تبريک گفتن منم احساساتم قلبمه شد و دچار خودتحويل گرفتگي حاد شدم و گفتم يک تبريکي بخودم بگم!! مردم بسکه تحويل گرفتن مارو!! البته دوستان سه گروه بودن دو سه نفري که لطف دارن و هميشه بيادم بودن و منم سپاسگزارم از لطفشون . گروه دوم که به شيوههاي مختلف دوستانه و غير دوستانه وبا تهديد و ارعاب و بعضا با زور بنده رو به بهانه تولد اخاذي کردن!!! که منم بازم ازشون سپاسگزارم! و گروه سوم که اصولا ....! که از اونها هم سپاسگزارم! منم که شدت تحويل رو ديده بودم تصميم گرفتم بخودم تبريک بگم!! بالاخره بعضي از حسها رو بايد ارضا کرد! که دوستان به شخص سومي تعبير کردن و گفتن باشه مبارکش باشه يا حتما مهم بوده!! ويا مثل کاپيتان گفتن خودت رو يکم تحويل بگير!! منم ميگم چشم کاپيتان تازه يک نوشابه هم واسه خودم باز کردم!! مهمترين قسمت داستان اين بود که يک دهه از شادابترين و بهترين روزهاي جواني تقريبا يکجوري ميشد گفت دوران بيغمي يا بي مسئوليتي ، تموم شد و دهه بدود و کار تلاش شروع شد هرچند مدتي (چند سال)هست که وارد اين فاز شدم ولي عملا دهه چهارم با دهه سوم خيلي فرق داره. يکجورائي آدم آروم ميشه انگار زمونه به شر وشور آدم افسار ميزنه و اونو مهار ميکنه ، آدم محتاط و محافظه کار ميشه و قدرت ريسکش کلي کم ميشه!! وقتي با سالهاي گذشته نگاه ميکنه کلي از کارهاي که کرده تعجب ميکنه و با خودش ميگه عجب بي کله اي بودم من!! اون روح آيده آليستي و عدالتخواه تبديل به يک روح واقع بين و گاهي سازکار ميشه! طوري که اتفاقاتي که قبال برنميتافته براحتي از کنارش رد ميشه و چه بسا خودشم توش نقش پيدا ميکنه . از اين تغيير خوشم نمياد ولي ميگن عقلانيت و خردگرايي حاصل همين دهه هست و از روح سرکش آدم به خردگرايي نميرسه.بهرصورت چه خوشمون بياد و چه نياد کوره زندکي روح عصيانگر آدم خمير ميکنه و تو قالبهاي از پيش ساخته شده اجتماع جايگزينش ميکنه. خوش باشيد. Sunday, June 12, 2005 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * Saturday, June 11, 2005
● بعضي وقتها آدم چيزهاي ميبينه که نميدونه از شدت تعجب چکار کنه!! مثل خبر شوپن در نماز جمعه تهران!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *گمونم اوضاع اينجوري پيش بره بايد منتظر خانم آنجلينا جولي هم باشيم چون اونم سخت با جرج بوش مخالفه!! جدا که آخر زمون شده!! Wednesday, June 08, 2005
● پيش بسوي پيروزي
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *امروز تيم ملي با بحرين بازي داره و تقريبا همه دوست دارن که بازي با موفقيت تموم بشه. من زياد فوتبال دوست نيست و فقط بازيهاي تيم ملي رو دنبال ميکنم و زياد با برد باخت جوشي نميشم اما امروز از ته دل آرزو ميکنم بازي ببريم ،اگه گفتين چرا؟ چهار سال پيش درست در چنين روزهاي ما براي دور مقدماتي در بازي آخر در منامه با بحرين بازي داشتيم و اگه پيروز ميشديم بليت جام جهاني تو دستمون بود ولي بحرينها اون رو ازمون گرفتن ، البته ما اونروز بد بازي کرديم و مستحق باخت بوديم ، حذف شدن از جام جهاني و باخت زياد مهم نيست ، مهم اون کار ضد اخلاقي و کثيفي بود که بحريني ها انجام دادن با يک شارلاتان بازي و جنگ رواني تيم ما رو بردن و بعدشم پرچم عربستانيها رو بالا بردن و جشن پيروزي براي صعود عربستان گرفتن! خيلي توهين آميز بود و تلخ ولي .....چهار سال گذشته و زمان انتقام فرا رسيده و اگه اما و اگرها و دستهاي پشت پرده و ... بزارن و بچه ها و برانکو کار خودشون رو انجام بدن با پيرزوي ميايم بيرون.امشب يا برنده و خوشحال ميشم و يا با پوزهاي کش اومده بايد به زور آرامبخش ميخوابيم!!! خدا کنه بچه ها بازي عادي خودشون رو انجام بدن و از کاريهاي فضاي و تخيلي که کار دستمون ميده پرهيز کنن و مثل چهار سال پيش ناهار خورشت بادمجون در کار نباشه!!! از الان آماده برد هستيم و به قول قديمي ها چشم در مقابل چشم و خون در مقابل خون و روز در مقابل روز، روز تهران در برابر روز منامه. يک درخواست از صدا و سيمايها دارم جون هرکي که دوست دارين نزارين شفيع گزارش کنه!!! بابا به اعصاب ما رحم کنين!! آخه ما چه گناهي داريم که گزارش افتضاح و خزعبات مرتيکه ... !!! رو تحمل کنيم!! لذت برد با گزارش عالي فردوسي پور دوچندان خواهد بود. پس پيش بسوي پيروزي Wednesday, June 01, 2005
● تنور داغ داغ تبليغات!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *ديشب داشتيم به همراه يکي از همکاران تو راه برگشت به خونه از خيابون فرشته رد ميشديم از جلوي ستاد تبليغاتي (همه با هم کار!! ) رد ميشديم يک مشت دختر و پسر خوشگل و خوش تيپ با لباسهاي آنچناني ريخته بودن تو خيابون و به قول خودشون تبليغات ميکردند! يک مشت از ماشينهاي بي کلاس و قديمي با نمره هاي عبور موقت و قيمتهاي مفت شصت هفتاد ميليون به بالا با عکسهاي کانديد محترم جلو ستاد پارک شده بود! به به تا باشه از اين مدل تبليغات باشه ما که کلي حظ بصري برديم! و با انواع و اقسام تيپ هاي آنچناني آشنا شديم!! گمونم تو حالت عادي نصف اين حالت هم لباس بپوشي سه سوت کار به مفاصد اجتماعي ميکشه!! يک لحظه آدم تصور ميکرد داره جاي فرشته تو شانزليزه قدم ميزه! تو اون فضا کلي شور انتخابات به آدم دست ميداد و چيزي نبوده همونجا راي بديم!! همکارام ميگفت منو بزارن تو اين ستاد دوطلبانه همکاري ميکنم چيزي هم نميخوام!! بعدشم شناسنامه جد آباد وکل فاميل اعم از مرحوم وغيرمرحوم و درو همسايه همه رو ميارم تا راي بدن به حضرتش!! فقط من يک سوال برام پيش اومد اگه ما به اين کانديد محترم راي بديم ، وضيعتمون مثل اينهاي که داشتن فعاليت انتخاباتي ميکردن ميشه يا نه؟ خب شايد يکي دوست نداشته باشه پارتي بره ،ببخشيد فعاليت اجتماعي و مدني اين مدلي داشته باشه! يا شايدم دوست نداشته باشه ماشين آنچناني سوار شه؟ خب بالاخره ما دوست نداريم اين مدلي باشيم!!! در آخر برو بکس درخواست داشتن اگه ميشه سالي پنج و شش بار انتخابات بزارن بالاخره دلشون ميگيره و احتياج به نشاط و سرگرمي دارن! خوش باشيد.
|
صفحه اصلی
|