هشت پا |
|
Wednesday, December 29, 2004
● يک هفته توپ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بابا عجب اين هفته خوش گذشته بمن!! از بس خوشم ميخوام سرمو بکوبم بديوار!! نميدونم چيه داستان ، ولي وقتي ميخواد بدبياري ها شروع بشه انگار باهم مسابقه گذاشتن!! تو همه جنبه ها و در شرايط مختلف اينهو آوار خراب ميشن رو سره آدم! پاک قاط زدم ، مخصوصا امروز که ديگه تصميم گرفتم بيخيال همه چيز شم و بعد از اينکه فکر آروم شد ببينم چه خاک بايد رو اين سر وامونده بريزم! بخدا من اصلا آدم خرافاتي نيستم و اصلا به چشم اين خزبلات اعتقاد ندارم ولي به تجربه بهم ثابت شده بعضي از آدمها وقتي از آدم تعريف ميکنن پشت هم بلا هست که هوار ميشه! يکيش مادر دوستمه که همسايمون هم هست هرموقعه مبينه آدم و سلام ميکنه و پشتش يک ماشالله اضافه ميکنه من بدبخت ميشم!!چند وقته تو راه خونه مبينمش فرار ميکنم...البته همون يکبار ديدنشم بدبختي داره! يکي ديگش يکي از دوستانه نزديکمه که وقتي از چيزي تعريف ميکنه بايد بيخيالش بشي !! مثلا يکبار که عينک گرفته بودم تا ديد گفت به به عجب عينک شيکي گرفتي؟! بدو روز نکشيد که دو دستي تقديم دوستان راهزن کرديم!! البته با کمال افتخار ! يکبار اومده بود خونمون از دهنم درفت و گفتم يک هارد گرفتم ديروز و اون گفت بابا هارد ظرفيت بالا !! شبش هارد کرش کرد!!! يکبار ديگه تازه شلوارمو از خياط گرفته بودم ديد و گفت فلاني چقدر اين شلوار خوش دوخته کي دوخته؟ فردا سر کار شلوارم گرفت به جايي و جرواجر شد!!:(( ايندفعه هم منو جمعه ديد و گفت ميبينم که حسابي روبراهي و قبراق!! از شنبه دارم بدبختي ميکشم همش!!! اصلا ديشب داشتم فکر ميکردم هر چقدر هم بتصادف اعتقاد داشته باشه آدم مگه ميشه اينهمه بدبياري تو چند روز اونم تو چند مقوله کاملا بي ربط! باور کنين من به اين چيزا اصلا اعتقاد ندارم ولي... خوش باشيد. Monday, December 20, 2004
● شب چله
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *امشب شب چله است ،طولاني ترين شب سال. شبي که در درازاي تاريخ ايرانيها و کلا همه آريايها اون رو جشن ميگرفتن. شبي که اعتقاد داشتن با پايان يافتن اون و دميدن سپيده ايزد مهر يا ميترا زاده ميشود و روشبي بر تيرگي برتري ميگيرد.شب چله يکي از مهمترين آئين ايرانيست که در طي قرون با شدت و ضعف هميشه برگزار ميشده و جزو معدود جشنهاي ايرانيهاست که هنوز با حفظ روح اوليه بر پا ميشود. بسياري از آئين اصيل ايراني مانند جشن سده و مهرگان ويا تيرگان ديگه اون فراگيري سابق رو ندارن و کم کم در حال محو شدن هستن اما شب چله به مانند نوروز و چهارشنبه سوري همچنان با قوت تمام گرامي داشته ميشود . بجز در ايران در قفقاز و قسمتهاي از ترکيه ،تاجيکستان و افغانستان و بعضي مناطق پاکستان برپا ميشود و رفتاري اين جشن با کمي تفاوت تقريبا يکسان برگزار ميشود يعني در همه جاي ايران فرهنگي. اوج برگزاري اين مراسم در هنگام حکومت اشکانيان بوده که آئين مهر پرستي در ميان ايرانيان رواج بسيار داشته و به توسط پارتي ها به ميان روميان رفت و قبل از ظهور مسيحيت در اروپا طرفداران بسيار داشته و بعدها در دين مسيحيت نفوذ کرده است. در دوران پيش از اسلام در چنين شبي مردم آتش روشن ميکردند و تا سپيده در کنار آن به رقص و پايکوبي ميپرداختند همچنين يک درخت به نشان زندگي و سبزي تزئين ميشده است . در ميان اروپائيان بعدها نفوذ کرد و با اينکه کليسا صريحا پنجم ژانويه را روز تولد مسيح ميداند اما جشن چله با نام روز تولد مسيح جايگزين آن شد با اين تفاوت که بر اثر يک اشتباه از ۲۱دسامبر به ۲۵ دسامبر منتقل شد و امروزه با نام جشن کريسمس با همان درخت سبز برپا ميشود. اين جشن با اين فرم از قرن چهارم ميلادي در ميان مسيحيان برگزار ميشود. نام يلدا از ريشه زبانهاي سرياني و به معني تولد است يعني همان تولد ايزد مهر. مهر يعني ايزد خورشيد و روشنايي وبه معناي عهد و پيمان است .در تمام حجاريها وقتي يک شاهنشاه مقام خود را به شاهنشاه ديگري تفويض ميکند و يا شاهنشاه مقام خود را از اهورمزدا دريافت ميکند به صورت حلقه مهر ميباشد. در طاق بوستان و نقش رجب اين مسئله به خوبي ديده ميشود. شب چله و زاده شدن مهر و روشنايي بر شما مبارک. Wednesday, December 15, 2004
● ديشب که داشتم برميگشتم خونه سوار يکي از اين تاکسي خطي ها شدم تو مسير که داشتيم مي آمديم تو خروجي يکي از اتوبانها که وارد يک اتوبان ديگه ميشد ماشيني خراب شده بود و مرد ميانسالي به همراه يکي ديگه ده متر جلوتر ايستاده بود و به ماشينهاي که ميامدن علامت ميداد و اونها را به سمت چپ كه باز بود هدايت ميکرد. جلوي ما نيز يک ماشين پژو داشت حرکت ميکرد که يک سگ نسبتا درشت اندام شيانلو تو صندلي عقب ماشين آزادانه واسه خودش حرکت ميکرد در ضمن شيشه عقب ماشين سمت راست کمي باز بود طوري که حضرت آقا هر ازگاه بيرون رو سرک ميکشد و سيرسياحتي در اطراف ميکرد. بعد وقتي مرد ميانسال رو که گوشه اتوبان ديد حواسش جلب اون شد و همينجوري با دقت مشغول حرکات اون مرد شد و درست زماني که ماشين جلوي اون مرد رسيد و اون آقا هنوز متوجه سگ نشده بود وفاصله اش شايد به حدود کمتر از نيمتري رسيده بود ناگهان چنان پارسي کرد که اون مرده چند متر از جا پريد و در حاليکي قلبش رو گرفته بود رو زمين دراز کش شد!! دوستش به طرفش دويد و فوري گرفتش ، حضرت آقا در حاليکه به شاهکارش نگاه ميکرد ناگهان دوزاريش افتاد که چه گندي زده و مثل آدمي که ميخواد قايمشه سرش برد تو نشست به طوري که ديگه ديده نميشد!!! من به همراه ساير مسافران و راننده تاکسي مونده بوديم که بخنديم به کار آقا يا حواسمون به مرده باشه که چه قدر ترسيده بود! البته نظر ميرسيد مردميانسال زنده مونده بود و فقط شوک شده بود و رنگش اونقدر سفيد شده بود که تو اون نور ماشينها کاملا جلب توجه ميکرد!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بهرحال مواظب اين حضرات اراذل و اوباش که گوشه کنار خيابونها ميگردن باشين حالا چه بصورت آزاد يا اينکه به همراه صاحبشون چون ممکنه همينطور که شما از ديدن اين عزيزان احساساتتون به جوش مياد احساسات اوناهم به جوش بياد نکته مهم اينجاست که احساسات اونا با ما کمي تفاوت داره همين!!! خوش باشيد Saturday, December 11, 2004
● بيست يکم آذر روز نجات آذرآبادگان
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *پارسال همين موقع مطلبي با عنوان فوق پست کردم که به نظرم امسال نيز شايسته است که مجددا يادآوري شود چون ظاهرا تجريه طلبان و دشمنان ايران به شدت براي تکه پاره کردن ايران فعالند و در اين راه بهترين وسيله شان تحريف تاريخ در جهت منافعشان است زيرا ناآگاهي و عدم علاقه مردم به بازخواني و مطالعه تاريخ فرصت مناسب برايشان در اين زمينه فراهم کرده است. ديروز پيشه وري ها و امروز زهتاب ها و چهرگاني ها با پول بيگانگان و دشمنان ايران که منافعشان در ضعف و نابودي ايران است به شدت اين نيت پليد را که همانا تفرقه افکني بين اقوام مختلف ايران اين کهن زاد و بوم آريايست تعقيب ميکنند. ديروز در آران و بادکوبه کشوري با نام آذربايجان خلق کردند (۱۹۸۹) و امروز از تشابه گويش و زبان و اعتقادات مردم استفاده کرده و ميخواهند ضمن ترک خواندن مردم آذربايجان ، زمينه هاي جدايي آذربايجان ايران را فراهم آورند. چندي پيش فرصتي دست داد که صحبتهاي يکي از اين حضرات گوش دهم. نام ايشان چهرگاني ميباشد و بشدت در زمينه تجزيه طلبي فعال است. ايشان ضمن تبليغ نوعي از پان ترکيسم و پيچيدن آن در لفافه بنام پان آذريسم ملغمه اي عجيب و غريب تحويل ميدهد که خواندش خالي از لطف نيست. او متعقد است ؛که ما آذربايجانها از هون ها ميباشيم و جد اعلاي ما گرگ سفيد است و ما خودمان نيز از رده ترکهاي سفيد ميباشيم که گونه اي ديگر از ترکها ميباشند و بنام ترکان غربي معروف اند و هيچ ربطي به ترکان شرقي که از نژاد زرد ميباشند ندارند !! او منعقد است زبان آذرآبادگان پيش از اسلام نيز ترکي بوده است و بابک خردمدين را ترک ميداند و ميگويد بابک پسري داشته بنام اوکتاي ( يا چيزي شبيه به اين) و نام اسبش نيز يک نام ترکي بوده بنام قره... (يا چيزي شبيه به اين) . او اتيلا را يکي از نياکان معروف خود ميداند که از رده همين ترکان غربي و هونها بوده که امپراتوري روم غربي را در اوسط قرن پنجم ميلادي فتح کرد. اينکه چيزي تحت عنوان ترکان غربي وجود دارد محل مناقشه جدي است و هيچ مدرکي دال بر حضور ايشان در آذرآبادگان پيش از اسلام وجود ندارد جمله مورخان در مورد قوميت منطقه تا قرن چهارم بعد از اسلام هيچ گزارشي نميدهند و اولين گروه ترکان که به منطقه وارد شده اند ترکان سلجوقي يا غز ميباشند در مورد نژاد هم باز جمله مورخين مردم منطقه را مادي ميدانند و اصولااز آذز آبادگان بنام ماد کوچک يا ماد کوهستاني نام برده ميشود. در مورد زبان هم همه زبان مردم منطقه را مخلوطي از پهلوي و آذري باستان و تاتي مينامند که هنوز هم زبان تاتي در بعضي از قسمتهاي آنجا وجود دارد.زبان امروزي مردم آذرآبادگان نيز مخلوطي از لغات پهلوي و تاتي و فارسي امروزي و لغات ترکي با گويش ترکمني اما با دستور زبان ترکي با گويش ترکمني ميباشد. نام آذر آبادگان نيز برگرفته از نام يکي از سرداران داريوش سوم هخامنشي است که استاندار ماد نيز بوده است .ابتدا نام منطقه ماد کوچک يا کوهستاني بوده است در زمان داريوش سوم بعد از اينکه داريوش سوم عليرغم کوششها و دلاوريهاي که در جنگ گوگمل که در منطقه اربيل عراق امروزي رخ داد و نتوانست الکساندر مقدوني را شکست دهد براي تجديد قوا به همدان يا هگمتانه عقب نشست ظاهرا در اين نبرد سرداري بنام آتورپات که استاندار ماد بوده است در کنار او بوده و بهمراه او ميجنگيده است که پس از اين شکست از داريوش جدا ميشود و ديگر از او حمايت نمي کند و بعدها با الکساندر مقدوني صلح ميکند و خود دولت در منطقه آذربايجان امروزي تشکيل ميدهد بعد از مرگ الکساندر که سرداران او متصرفاتش بين خود تقسيم ميکنند اما خودمختاري ماد را تحت حکومت آتورپات به رسميت ميشناسند از ان به بعد نام منطقه به تدريج بنام آتروپاتکان معروف ميشود جالب اينجاست که يونانيان هرگز قدرت و حکومت را در اين منطقه بدست نميگيرند و کمترين نفوذ را دارند. بعدها نيز خاندان آتورپات در زمان اشکانيان به انان ملحق ميشوند و همچنان قدرت را تا اوسط دوره اشکانيان بدست دارند در اين محدوده تاريخي کمترين اطلاع را از وضعيت اجتماعي منطقه داريم و فقط نام پادشاهان ذکر شده که اغلب نام اردشير و داريوش در ميانشان تکرار ميشود مذهب منطقه نيز زرتشتي بوده و تحت نفوذ مغان مادي قرار دارد.نام آتورپاتکان در طول تاريخ به ترتيب آذرپادگان و آذر پايگان و بعد از اسلام معرب شده و آذربايجان ناميده ميشود. در زمان ساسانيان بنام جايگاه آتش يا نگهبان آتش معروف بوده (همان آذرپادگان) بعلت وجود بزرگترين آتشکده ايران بنام آذرگشنسپ که امروزه خرابه هاي ان باقيمانده است که در زمان خسرو پرويز بدست هراکليوس امپراتور روم شرقي ويران شد و بعدها به علت حمله اعراب به ايران و برافتادن ساسانيان هرگز احياء نشد اما تا زمان صفويه همچنان رونق داشته تا سرانجام صفويه آن نابود کرد. در مورد حدود آذربايجان نيز هميشه منظور منطقه امورزي و جنوب رود ارس بوده و هرگز به شمال ارس نام آذربايجان اتلاق نشده و اولين بار در ۱۹۲۰ توسط بلشويکها اين نام به شمال ارس نيز اتلاق شد شاهد اين ماجرا گزارش تمام مورخان و جغرافيدانان بعد از اسلام است.حتي در عهدنامه هاي ننگين گلستان و ترکمان چاي نيز منظور از آذرآبادگان همان جنوب ارس ميباشد نه شمال آن. اما در مورد ترک بودن بابک خرمدين که بنظر من بيشتر شوخي است تا حرفي قابل اعتنا!! نام بابک که ايراني است و آئين که او بدان متعقد بوده خرمديني ميباشد که نوعي از انشعاب يا نگرشي متفاوت از ائين زرتشتي است که فقط و فقط در ميان ايرانيان رواج داشته نه ترکان. در مورد هون ها که در تاريخ ايران بنام خيون ها معروف هستند هرگز گزارشي در مورد ورود آنان به ايران وجود نداردو تنها در اوايل حکومت ساسانيان گزارشي از دست اندازيهاي آنان به فرارودان وجود دارد که با شکست روبرو شده و آنان مهاجرت خود را ادامه داده و بعد از عبور از شمال درياي مازنداران و درياي سياه با حدود صد سال فاصله به اروپا حمله کرده اند. حال حضرات بروند رو به قبله باکو و آنکار نماز بگذارند و زهتاب را تا حد پيامبري بالا ببرندو پشت افرادي مانند چهرگاني بياستند و تاريخ جعل کنند و داستان سرايي کنند اما بدانند تا خون ستارخان و باقرخان و بابک خرمدين در رگهاي ماست همانگونه پيشه وري ها و بي ريا ها و غلام يحيي ها آرزوي تجزيه آذرآبادگان را با خود به گور بردنند چهرگاني هاو زهتاب ها نيز به گور برده و خواهند برد. خوش باشيد. پي نوشت: مطلب سال گذشته با همين عنوان حدود و ثغور آذربایجان در دورهی اسلامی زبان آذربایجان Sunday, December 05, 2004
●
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *زيباوجذاب دوستداشتني وظاهرا معصوم و نجيب!! اما يادتون باشه كه گول اين ظاهرو نخورين!! چون ممكنه يك لقمه چپش بشين! اما با اينحال شرافت داره به اشراف مخلوقات كه با اعمالش داره دنيارو به گند ميكشه. خوش باشيد.
|
صفحه اصلی
|