-->
هشت پا





لينكدوني

بايگاني لينكدوني


فتوبلاگ

بايگاني فتوبلاگ
Thursday, March 17, 2005

نوروز پيروز باد

نوروز ۱۳۸۴ خورشيدي خيامي ۷۰۴۲ آريايي ميترايي و ۳۷۴۳ زرتشتي بر همه ايرانيان مبارک باد

نوروز از نخستين روز بهار برابر با روز اورمزد ماه فروردين آغاز وتا پايان روز سيزده بدر ادامه ميابدو در گاه باستان تا اخر فروردين ماه ادامه ميافته است.نوروز بزرگترين جشن ملي ايرانيان است که چه پيش از اسلام و چه بعد از اسلام با شکوه تمام برگزار ميشده و ميشود.اين جشن از روزگاران بسيار دور و باستان بيادگار مانده است و بنياد آنرا به جمشيد شاه پيشدادي نسبت ميدهند يعني زماني پيش از مهاجرتهاي بزرگ آرياييان به نقاط مختلف جهان.امروز نيز اين جشن به نام نوروز جمشيدي معروف است، گويند به دوران جمشيد سرما و طوفان بزرگي ايرانويج (ايران ) را فرا ميگيرد و در پايان سه سال سرما و طوفان به پايان ميرسد و به شادي آن جشن بزرگي برپا ميشود که نوروز ناميده ميشود. حکيم خيام در نوروز نامه درباره اين جشن ميگويد سبب نام نهادن نوروز از آن بوده است که آفتاب در هر ۳۶۵ روز و ربعي به اول حمل باز آيد و چون جمشيد اين موضوع را فهميد جشن بزرگي بر پا کرد و مردم نيز از وي پيروي نمودند.
استاد سخن در اين مورد مي فرمايد:
سر سال نو هرمز و فرودين****** بر آسوده از رنج و دل ز کين
به جمشيد بر گوهر افشاندند***** مر آن روز را روز نو خواندند
چنين جشن فرخ از آن روزگار******بمانده از آن خسروان يادگار

نوروز پيروز باد.

پی نوشت: مطلب سایت آذرپادگان با عنوان نگاهي به مراسم ملي نوروز ايرانيان




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, March 12, 2005

فرصتهاي از دست رفته!

نميدونم حکايت چيه؟ بعضي وقتها فرصتهاي سراغ آدم مياد که اگه ذره اي تعلل کني يا دير بجني از کفت ميره وديگه سراغت نمياد که نمياد.حالا تا اينجاش زياد مهم نيست چرا که آدمي و اشتباه باهم عجين هستند و بالاخره هرکسي باهاش يکجوري کنار مياد .اما مشکل زماني پيدا ميشه که اين چرخ پير هوس کنه چپ و راست بچزونتت!! هي يک جوري ماجرارو ياد آوري کنه و چشات رو از کاسه دربياره با اين يادآوري!!! آخه بابا يکي نيست بگه ما يک غلطي کرديم و يک موقعيت تو زندگي سوزونديم مرگ که نيست که!! بيخيال شو هي به ما گيرنده! اما مگه حاليشه!! حالا اين جريان حکايت اين چند روز منه .شش بار يادآوري در روز به روشهاي مختلف!!! انگار موضوع از يادآوري براي عبرت گيري گذشته و به حالگيري و ضايع کردن رسيده!! من نميدونستم اين چرخ پير سرنوشت اينقدر بي جنبه و ضايع تشريف داره که از يک موضوع اينهمه سو استفاده ميکنه!! حالا اين منم که تهديدش ميکنم!! يکاري نکن که بزنم زير همه چيزهايي که بهشون پايبند بودم ها!!
شما زياد جدي نگيرين!!

خوش باشيد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, March 09, 2005

مرگ

تا حالا به مرگ فکر کردين؟ تا حالا شده با خودتون فکر کنين ممکنه اين لحظه که داره ميگذره دم آخر باشه؟ فکر کردين که با پايان اين ماراتن نفس گير زندگي بدون اينکه خودتون رو آماده کرده باشين به انتها برسه چند تا کار نا تموم ميمونه؟ چند تا آرزوي برآورده نشده؟ چقدر آه و افسوس براي اشتباهات و فرصتهاي فنا شده؟يکبار هم که شده اين فکر بکنين و ببينين دنيا چه شکلي ميشه! البته اون دنيا واين حرفها رو توش راه ندين هاااا. با خودتون فکر کنين مثل يک فيلم که به انتها رسيده و پروندش براي هميشه بسته ميشه وهيچ چيزي پشتش نيست. بنظرتون زندگي راحتر نميشه؟ فکر نميکنين اونجوري قدر لحظات رو بيشتر خواهيد دونست؟ يا نه احساس افسردگي و پوچي ميکنين؟ احساس بيهودگي راه نفستون رو ميگيره؟
نميدونم شايد اصلا پرداختن به اين مقوله ها احمقانه باشه اما چيزي که هست اينه که اين پايان در راهه و تقريبا اغلب موارد بدون خبر دادن سر راهمون قرار ميگيره. کي ميدونه کي و کجا؟
نميدونم چرا بعضي وقتها بدون هيچ دليل خاصي اين فکر تو سرم مياد که قراره بزودي بميرم!!
نميدونم چمه !!! افسردم يا زده به سرم؟! ميدونم قطعا شما ميگين وضعت خرابه که اين حرفها رو ميزني!!! شايد حق داشته باشين. اغلب موارد دچار گيجي ميشدم و دنبال علت ميگشتم اما حالا چند وقته روشم رو عوض کردم و با خودم ميگم دم رو خوش است سعي تو لحظه شاد باشي و سرخوش و قدر لحظات رو بدوني حالا فرشته مرگ بياد سراغت يا نياد مهم نيست ، مهم اينه که هر وقت اومد تو هم بتوني بگي من از تمام امکانات و فرصتهاي زندگيم استفاده کردم و وجدانم راحته پس ميتونم استقبال کنم.

اين قافله عمر عجب ميگذرد ! ****** درياب دمي که با طرب ميگذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري **** پيش آر پياله را که شب ميگذرد

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, March 06, 2005

جن!!

ديشب بخاطر بازگشت يکي از عزيزان از ديار غربت گروهي از دوستان و فاميل دور هم جمع شده بوديم و حکايت از هر دري سخني بود تا اينکه صحبت به جنيان عزيز رسيد و هرکس حکايتي که در اين مورد شنيده بود نقل ميکرد و جالب اين بود که هيچکدوم تجربه اي مستقيم از اين موضوع نداشتند ، اين وسط نميدونم چي شد دهن ما باز شد و يک جمله گفتم که بابا اينها همش مزخرفه و من قبول ندارم !!! نزديک بود توسط عزيزان خرافاتي و ... اعدام انقلابي بشم!! عزيزان چنان داشتن با حرارت در مورد موضوعي که هيچکدوم حتي يک بار تجربه نکردنش دفاع کردن که دهن من همينجور باز مونده بود !! هرچي گفتم يک دليل و فقط يک دليل منطقي بگين من قبول ميکنم ، جز تکرار يکسري داستان و افسانه هاي شاخدار چيزي نشنيد!بعضيها حتي داشتن از نظر ريخت شناسي وصفش ميكردن كه مثلا سم داره و.. !!! جالب اين بود که اغلب اين عزيزان تحصيلکرده و پيش خودشون عقل کل تشريف دارن! داشتم با خودم به اين جمله ناپلئون فکر ميکردم که چيزي که حد نداره حماقته! چرا آخه ما بايد با اطمينان در مورد چيزي قد دوزار در موردش اطلاعات نداريم و صرفا داستان دهان بدهان شنيده يا کتابهاي دوزاري که فقط به گيشه و ضمنا تحميق مردم فکر ميکنن در مورد حرف زدن اطمينان کنيم؟
خودمونيم سواد عمومي مردم افتضاحه و هرچه قدر هم تلاش کنيم اين جهل دامن ما رو هم ميگيره چون ما هم جزو همين مردم هستيم!همين احراجيف و خرافات که مال دوران قرون وسطا هستش باعث ناکاميهاي ما ميشه ، کار با بالا رفتن شعور يک نفر و دو نفر حل نميشه و بايد شعور عمومي مردم همه بالا بره و تا وقتي جن و رمال و فالگير و کف بين نقل صحبت محافل ما هستن حکايت ما همون حکايت اندرخم يک کوچه عطاره.
من هميشه ميگم مشکل ما فرهنگي هستش و سياست و اقتصاد ظاهر قضيه هستش. تا وقتي در تظاهر از هم سبقت بگيريم اما دوزار به حرفهاي که ميزنيم عمل نکنيم مشکل حل نميشه. تا وقتي که اون عقل و خرد رو بايگاني کرديم و اکبند نگهداشتيم براي روز مبادا ازش استفاده نکنيم وضع همينه.
فردوسي استاد سخن در اين مورد ميگه:

خرد چشم جانست چون بنگری*****تو بی​چشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس*****نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان*****کزین سه رسد نیک و بد بی​گمان

خوش باشيد

ستايش خرد در شاهنامه




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, March 01, 2005

کو محرم راز تا بگويم يکدم
کز اول کار خود چه بودست آدم




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home