-->
هشت پا





لينكدوني

بايگاني لينكدوني


فتوبلاگ

بايگاني فتوبلاگ
Tuesday, August 30, 2005

داستان سرايش شاهنامه (۲)

آغاز سرايش توسط فردوسي
فردوسي در ابتدا براي سرايش شاهنامه ترديد دارد:
دل روشن من چو برگشت از اوى ****** سوى نامه خسروان كرد روى‏
كه اين نامه را دست پيش آورم ****** ز دفتر به گفتار خويش آورم‏
بپرسيدم از هركسى بيشمار ***** بترسيدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسى ****** ببايد سپردن به ديگر كسى
فردوسي در سال ۳۷۰ بعد از خوابي که ميبيند شروع بکار ميکند و در اينراه ظاهرا مشوقاني داشته است:
به شهرم يكى مهربان دوست بود ****** تو گويى كه با من به يك پوست بود
مرا گفت خوب آمد اين راى تو ****** به نيكى خرامد مگر پاى تو
گشاده زبان و جوانيت هست ****** سخن گفتن پهلوانيت هست
شو اين نامه خسروان باز گوى ****** بدين، جوى نزد مهان آبروى
از جمله منصور بن محمد بن عبدالرزاق معروف به اميرک منصور پسر ابو منصور حاکم پيشين توس وي را تشويق کرده و شاهنامه ابومنصوري را در اختيار او قرار داده:
بدين نامه چون دست بردم فراز ****** يكى پهلوان بود گردن فراز
جوان بود و از تخمه پهلوان ****** سخن گفتن خوب و طبعى روان
مرا گفت كز من چه بايد همى ****** كه جانت سخن برگرايد همى
به چيزى كه باشد مرا دسترس ****** برآرم نيارم نيازت به كس
همى‏داشتم چون يكى تازه سيب ****** كه از باد برمن نيامد نهيب
اما ظاهرا اين شاهزاده دلير و ايراندوست سرنوشت تلخي داشته ، وي ابتدا در سال ۳۷۷ در هنگامه جنگهاي خراسان در نيشابور اسير ميشود و بعدها به بسال ۳۸۷ بفرمان سبکتگين ويا 389 بفرمان محمود گردن زده ميشود، البته تاريخ گرديزى تصريح دارد كه در همان سال سيصد و هشتاد و نه هجرى اميرك منصور در زندان كشته مى‏شود.
چنان نامور گم شد از انجمن ****** چو از باد سرو سهى در چمن (يا از چمن)
ستم باد بر جان او ماه و سال ****** كجا بر تن شاه شد بدسگال
بنا به گفته خود فردوسي شاهنامه در 25 اسفندماه سال 400 هجري به پايان رسيده است:
سر آمد كنون قصه يزدگرد ****** بماه سپندار مَذ روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار ****** كه من گفتم اين نامه شاهوار

آيا فردوسي براي محمود شاهنامه را سروده است؟
فردوسي سرايش شاهنامه را در حدود سال 370 آغاز كرده و در آن هنگام محمود بيش از ده سال نداشته است براي اولين نام محمود زماني برده ميشود كه در سال ۳۸۴ بهمراه پدرش سبكتگين بدستور امير ساماني مامور سركوب ياغيان خراسان ميشود كه در آن هنگام حدود 24 سال داشته است بنا به گفته خود شاهنامه در آن زمان اولين تدوين شاهنامه تمام شده بود است و در سال ۳۸۷ بعد از مرگ سبکتگين بين فرزندان او اختلاف مي افتد تا اينکه سرانجام محمود در سال ۳۸۹ برادران خود را سرکوب ميکند و قدرت را بدست ميگيرد، بنابر اين با در نظر گرفتن زمان وقوع وقايع اصولا اينکه فردوسي بدستور محمود غزنوي سرودن شاهنامه را شروع کرده باشد مردود است. ظاهرا ابوالعباس فضل بن احمد اسفرايني که تا سال ۴۰۱ وزير محمود بوده در هنگام پايان شاهنامه از فردوسي خواسته است برا اينکه اين اثر بزرگ از بين نرود انرا به محمود تقديم کند تا از دستبرد تاريخ در امان باشد ولي فردوسي در اين مورد ترديد داشته و زماني به اينکار اقدام کرده که ميمندي رقيب اسفرايني که بشدت مذهبي بوده و تمام مخالفان خود با اتهام قرمطي بودن از ميان برميداشته وزير بوده و بشدت با شاهنامه مخالفت کرده است. در سال ۴۰۴ اسفرايني اعدام شده و بايد شاهنامه در حدود ۴۰۱ تا ۴۰۴ بدربار محمود رسيده باشد، گفته ميشود فردوسي بجرم دگرانديشي و قرمطي بودن تحت تعقيب قرار گرفته و احتمالا در اواخر عمر بسمت مازندران گريخته است. بهر صورت او در پايان عمر بشدت فقير بوده و حتي گفته ميشود وي در سال ۴۱۱ يا ۴۱۶ در اوج فقر و گرسنگي درگذشته است. در هيچ منبع تاريخي اينکه فردوسي به ملاقات محمود رفته باشد ذکر نشده و اولين با در مقدمه شاهنامه بايسنقري اين داستان موهوم ذکر ميشود! بعدها بسياري ديگر با توجه بهمين ماخذ اين داستان را بشکلهاي مختلف ذکر کرده اند.

آيا شاهنامه موجود دقيقا همان شاهنامه سروده فردوسي ميباشد؟
با اطمينان کامل ميتوان گفت نه!
در شاهنامه ابياتي وجود دارد که نوع لحن گفتاري و ترکيب جمله بندي آن کاملا با لحن و ترکيب بندي استاد توس متفاوت است ، بعضا لغاتي ديده ميشود که در زمان فردوسي رايج نبوده است و بنابر اين او نميتوانسته از اين لغات استفاده کند! ابيات بسياري در ستايش محمود وجود دارد تحت عنوان شاهنشاه! در حاليکه محمود امير خراسان بوده و براي تاييد حکومتش از خليفه اي بغداد حکم دريافت کرده است و هميشه خود را امير خراسان ناميده است بنابر فردوسي با توجه به آشنايي دقيق با تاريخ ايران و شاهنشاهان باستاني نميتوانسته محمود را با اين عنوان بنامد. در شاهنامه فردوسي قسمتي وجود دارد تحت عنوان پادشاهي اسکندر که سراسر ستايش از اوست در حاليکه استاد توس او را در جاي ديگر با عنوان اسکندر گجستگ يا ملعون مينامد! استاد هرجا ميخواهد دشمنان ايران را نام برد حتما از اسکندر ذکر نام ميکند بر اين پايه اين قسمت از شاهنامه کار افزايندگان است. بسياري از لغات در معناي بجز معناي که در زمان استاد رايج بوده بکار برده ميشود و بسياري اسامي مناطق با نامهاي که بعد از زمان استاد رايج شده و يا بغلط ذکر ميشوند! بنابر اين تمام اين قسمتها افزوده اند.مثلا در جاي شهر استخر ذکر ميشود و در جاي صطخر!! در بعضي حاها جهت هاي جغرافياي به غلط ذکر ميشوند! بسياري از قسمتها نيز بدلايلي کاملا نامعلوم و بسليقه نسخه برداران و افزايندگان حذف شده اند! بهمين دليل چنديست که پژوهندگان شاهنامه دست به تصحيح آن زده و به پاکسازي ان از اضافات مشغولند در اين ميان استاد خالقي مطلق ( آلمان) و استاد جنيدي( تهران بنياد نيشابور) پژوهشهاي گرانسنگي انجام داده اند .

در پايان شاهنامه تنها يک کتاب شعر يا تاريخ يا داستان رزم و بزم شاهان نيست بلکه آينه تام نماي فرهنگ ايران است که بدرستي بسياري از پژوهندگان تاريخ و فرهنگ ايران معتقدند اگر شاهنامه نبود شايد امروز زبان پارسي بدين شکل وجود خارجي نداشت. استاد توس تنها يک شاعر نبود بلکه مردي وطن دوست و در عين حال استراتژيست بود که ميدانست آنچه از ايران دفاع ميکند لشگر و سپاه نيست بلکه فرهنگ و زبان نگاهبان هميشگي ملت و سرزمين ايران خواهد بود.

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, August 28, 2005

داستان سرويس ما

آقا نميدونم کجا و چه گناهي مرتکب شديم که الان دو سالي هست که من وگروهي از همکاران که تو يک مسير هستيم به غضب و نفرين دچاريم و يک راننده سرويس آدم حسابي گيرمون نمياد!
ميگين چرا؟ الان خدمتتون ميگم:
اولين راننده سرويس ما يکمي احساسات فمينيستي داشت و کلي ما اقايون سر اين موضوع دچار مشکل بوديم! داستان از اين قرار بود که تو مسيري که ميومديم آگه خانمي سرجاش نبود آقاي راننده ترمز ميکرد و منتظر ميشد تا خانمه خرامان خرامان بياد و سوار شده و تا نآميد نميشد و جا داشت صبر ميکرد بعد از که ديگه دير ميشد راه ميافتاد تا اينجا اشکالي نداشت ولي نوعي ديگري از رفتارش با آقايون آزار دهنده بود اونم اين بود که تا جايي که ميتونست آقايون رو جا ميذاشت!! يعني اگه زماني که سرويس ميومد تو اونور خيابون بودي و با يکي دو ثانيه مکث راننده به سرويس ميرسدي پاش رو چنان رو گاز ميذاشت که حتما جا بموني!! اگه کسي از همکاران هم ميديد و صداش ميکرد سعي ميکرد خودش رو به نشنيدن بزنه و از اونجا رد شه!! وقتي هم اعتراض ميکردي که فلاني چرا صبح منو جا گذاشتي با غرولند مگفت که خوب کمتر بخواب مگه مجبوري؟! اگه کمي زودتر بلند شي مشکلت حل ميشه و اينحرفها!!
خلاصه اين راننده رفت و نفر بعدي که اومد همين مشکل به نوعي ديگه داشت يعني بين خانم وآقا فرقي نميذاشت و آگه از ريخت و رفتار کسي خوشش نميومد تا جايي که ميتونست طرف رو اذيت ميکرد !! که مثلا اينجا نايست برو جلوتر يا بهانه هاي ديگه، جا گذاشتن که عادي بود!
اين بابا هم رفت نفر بعدي اومد!! چشمتون روز بد نبينه راننده بعدي فکر کنم تازه اومده بود ايران و سر تيم راننده هاي ماشينهاي کمپاني مکلارن و فراري بود!! با چنان سرعتي حرکت ميکرد که براي سوار شدن بايد شهادتين ميگفتي و طي عمليات انتحاري ميپريدي جلو ماشين و تمام قد جلوش رو ميگرفتي وگرنه قطعا جا ميموندي!!! تازه اگه عمرت بدنيا بود و بخت يارت و سوار ماشين ميشدي تا زماني که بمحل کار برسي دو تا سکته و يک وعده دستشويي!!! از شدت ترس و وحشت رو شاخش بود!! خوابيدن که عمرا!! عجب توقعات بيجاي داريد شما! تازه بعضي از همکاران با مکانيک سر کوچه شون قرارداد بسته بودن براي سرويس و آچارکشي هفتگي! چون تصور کنيد با ميني بوس فيات با اون کمکاش و نحوه رانندگي راننده سرويس ما آگه دست و پاتون ميشکست عادي بود! با دوستان صحبت کرده بوديم حرکتي دوست و آشناي داره که مبتلا به سنگ کليه هستش بياد پيش ما تضميني سنگ رو دفع ميکنيم!!! يک بار ديگه من داغ کردم بهش گفتم اين چه وضعشه مگه ما تو مسابقه فرمول يک شرکت کرديم؟ جواب داد که من يک پولي ميگيرم تا صبح ساعت فلان از بهمان جا حرکت کنم و تو مسيري که مشخص کردم برم شرکت ، اگه کسي بود سوارش ميکنم اگه جا موند هم مشکل خودشه!‌ دير نبايد برسم ولي اگه زود رسيدم بهتر خودم!!!
با اين جواب منطقي آقايه راننده من عذر خواهي کردم ازش چون فکر ميکردم اين سرويس گرفتن که ما برسونه و و مهم رسوندن ماست نه دير زود شدن !! و کلي از اين طرز فکر غلط خودم شرمنده شدم!
بالاخره با توجه به اينکه هر اومدي رفتي هم داره اين يارو هم رفت و راننده ماماني جديد ما اومد ...
از اون مردهاي مسن دوست داشتني که هم رو دختر و پسر خودش ميدونه و ميخواد همه رو بسلامت بمقصد برسونه .... ولي يک مشکل هست ...
اونم اينه که کمي البته کوچولو اختلال حواس و نسيان يا فراموشي داره طوري که هر خانم و آقاي تو مسير ميبينه ميخواد سوار کنه و هي بايد بهش توضيح بديم که اين مثلا همکار ما نيست يا اون همکار ماست تازه مسير هم يادش ميره !! من موندم چطوري ميره خونشون!! بعد چند روز هي ميپرسه از اينور برم يا اونور!! تازه بعضي وقتا تو ذهنش چيزي جرقه ميزه و مثلا ميپرسه ما اون آقارو که فلان جا واميسته سوار کرديم؟ و خود طرف بايد از اينور بگه آره بابا من هستم!!!
بچه ها ميگفتن بريم اعتراض کنيم که عوضش کنن گفتم نه تو خدا!! به چند دليل مهم اول اينه که معلوم نيست با اين روند نفر بعدي چطوري باشه!! بعدم که با اين بابا حداقل از سرويس جا نميمونيم چون حداقل نگران هست که مارو سوار کرده يا نه!!!
خدا عاقبتمون بخير کنه!

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, August 23, 2005

داستان سرايش شاهنامه (۱)

به نام خداوند جان و خرد ****** كزين برتر انديشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جاى ****** خداوند روزى ده رهنماى‏
خداوند كيهان و گردان سپهر ****** فروزنده ماه و ناهيد و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است ****** نگارنده برشده گوهر است

فردوسي که بوده است؟
نامش حسن يا منصور فرزند علي و به ابوالقاسم فردوسي معروف بود است. او از طبقه دهگانان ( دهقانان) بوده است دهگان به گروهي از نجيب زادگان ايراني اطلاق ميشده که داراي املاک بوده اند واز محل درآمد آن ميتوانستند زندگي آبرومندي داشته باشند ، او احتمالا در ۱۳ ديماه سال ۳۲۳ يا ۳۲۹ بدنيا آمده است. در مورد معلومات او بنظر ميرسد زبان پهلوي را ميدانسته (به گفته خود شاهنامه) بدانشهاي زمانه خود از جمله حکمت وفلسفه و رياضي و نجوم و موسيقي آشنايي داشته و احتمالا تحت تاثير جنبشهاي فکري ايرانگرايانه زمانه خود گرفته است.

تاريخ سرايش شاهنامه
اولين بار در زمان اشکانيان و يا ساسانيان ( دقيقا مشخص نيست) کتابي بنام خوتاي نامگ که تاريخ شاهان بوده نوشته شده است بعدها در زمان خليفه عباسي منصور دوانيقي بدست روزبه دادويه معروف به عبدالله مقفع از پهلوي به عربي ترجمه شده تحت عنوان سير المولک فرس ( ظاهرا روزبه در ۳۸ سالگي بدستور خليفه بجرم زنديقي بطرز فجيعي اعدام شده است ).ظاهرا کساني ديگري به خداي نامه ها در همان زمان دسترسي داشته اند و در کتابهاي خود آنرا مورد استفاده قرار داده اند براي ذکر تاريخ باستان.
احتمالا در سال ۳۲۴ تا ۳۳۰ بنا به دستور ابومنصور محمد بن عبد الرزاق پور بابك خراساني حاکم توس ،ابو منصور معمري وزير شروع به جمع آوري خداي نامه ها ( خوتاي نامگ) ميکند در اين کار چهار موبد زرتشتي وي را ياري دادند شآخ ازهري از هرات ، يزدانداد از توس ، ماهوي خورشيد از نيشابور و شادان پورزين از سيستان .بيقين ميدانيم که منبع آنان خداي نامه هاي به زبان پهلوي يا اوستايي بوده است که به نثر دري برگردانده شده است و بنام شاهنامه ابومنصوري معروف است و امروزه فقط مقدمه اين شاهنامه بدست ما رسيده است. در حدود سال ۳۴۶ تا 350 جمع آوري اين شاهنامه به پايان رسيده است .
فردوسي در اين مورد در ابتداي شاهنامه ميگويد:
يكى پهلوان بود دهقان نژاد ****** دلير و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نخست ****** گذشته سخنها همه باز جست‏
ز هر كشورى موبدى سالخورد ****** بياورد و اين نامه را گرد كرد
بپرسيدشان از نژاد كيان ****** وزان نامداران فرّخ گوان‏
كه گيتى به آغاز چون داشتند ****** كه ايدون بما خوار بگذاشتند
چه گونه سر آمد به بد اخترى ****** بر ايشان همه روز گند آورى
در سال ۳۵۱ ابو منصور حاکم توس در جنگ با خاندان سيمجوري کشته شده و بعدها دقيقي در سال ۳۶۵ شروع به نظم کشيدن شاهنامه کرده است او که بشدت به آئين زرتشتي تعصب ميورزيده شاهنامه را از پادشاهي گشتاسب که همزمان با پيامبري اشو زرتشت آغاز کرده است ظاهرا وي بشدت مغرور و تندخو بوده و بهمين دليل در سال ۳۶۶ يا ۳۶۸ بدست غلامش کشته شده است ، فردوسي به اين مسئله اشاره کرده و براي او طلب آمرزش کرده است. دقيقي بيش از هزار بيت سروده که فردوسي آنها را در قسمت پادشاهي گشتاسب گنجانيده و مورد استفاده قرار داده .

ادامه دارد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, August 15, 2005

سيل در گلستان

در طي ساليان اخير اين دومين باريست که سيل منطقه گلستان را هدف آماج حملات بيرحمانه خود قرار ميدهد اگرچه اينبار مسئولين ستاد حوادث غير مترقبه از قبل هشدار داده بودند ولي با اين همه حدود چهل نفر از هموطنان ما جان خود را از دست دادند اما در مقايسه با سيل قبل تلفات و خسارات بمراتب کمتر بود. من حدود چهار سال از بهترين دوران جواني خود رو تو اين منطقه گذرونم و به خاطر رشته تحصيليم وجب به وجب منطقه رو متر کردم ، وقتي اخبار چندين حوادثي ميشنوم چيزي به ذهنم نميرسه جزو سو مديريت و بهره وري بيرحمانه از طبيعت! اگه با پوشش گياهي منطقه اشنا باشيد حتما ميدونيد اون منطقه بر خلاف برخي اظهار نظرها در گذشته اصلا سيل خيز نبوده و اصلا در حافظه مردم منطقه سيل به اين وسعت بخاطر سپرده نشده.
در طي ساليان اخير به خاطر ديد کاملا غير تخصصي به موضوعات مانند حفاظت خاک و مرتعداري و دفاع از حريم جنگلها و نگهداري اونها و آبخيزداري ، مديريت در حوضه هاي مورد نظر خيلي خيلي بدتر از افتضاح بوده!! کافيه پا در دل چند تن از پژوهشگراني (دکترکيابي و دکتر آقاخاني) که بطور دائم تغييرات رو در اين منطقه زير نظر دارن بشينين تا بيبنين فاجعه و افتضاح کلماتي نيستن که بتونن واقعيات رو بيان کنن!!! پارک ملي از نظر تنوع زيستي و بيومس هفتمين پارک طبيعي دنياست اما ميخوام بدونم مردم کشورمون چي در موردش ميدونن؟؟ مديرانمون چي؟؟ چي سياستهاي براي نگهداري از اين مناطق انجام شده؟؟ اصلا سياستي در مورد منطقه وجود داره؟؟ خيلي جالبه بهتون بگم جنگلها منطقه زماني جزو جنگلهاي انبوه محسوب ميشدن اما امروزه دچار عارضه کچلي شدن!!! چرا؟ چون دهها شرکت با گرفتن مجوز از نهادهاي که صلاحيت اظهار نظر در مورد جنگلها رو ندارن بدون توجه به اعتراضات سازمان محيط زيست و سازمان جنگلها و مراتع مشغول قطع بي رويه درختان هستن با از بين رفتن پوشش گياهي منطقه پوشش خاک هم بشدت آسيب پذير ميشه و با کوچکترين بارندگي بايد منتظر بروز سيل باشيم!!! با يک آمارگيري ساده ميشه به سادگي دريافت که در چند سال اخير تعداد حوادث ناشي از بروز سيل چندين برابر شده!! خشک سالي دهه هفتاد و بهره وري بدون برنامه و جايگزين سازي و چرا دام در منطقه فاجعه ايجاد کرده!! جالبه بدونيد براي ايجاد هر سانتي متر خاک حدود صد سال وقت لازمه! طبق پيش بيني هاي پژوهشگران در چند سال آينده چيزي بنام جنگل در ايران نخواهيم داشت !! قطع بي رويه و نوعي بيماري انگلي درختان و همچنين عارضه پير درختي که دامنگير جنگلهاي ماست در آينده ما رو از نعمت جنگلهاي طبيعي محروم خواهد کرد. البته ميدونم الان ممکنه کساني که اين مطلب رو بخونن بگن برو بابا دلت خوشه!! يا فکر نون کن که خربزه آبه!! البته اصولا از مردم تابع مد و سطح نگر امروزي ايران که وقعي به ميراث تاريخي و طبيعي خودشون نميزارن و مسئوليت اجتماعي تقريبا براشون بيمعني هستش انتظاري جز اين نميره! متاسقانه تا وقتي که مردم و بطبع اون مديران ما ياد نگيرن که توسعه همه جانبه بايد باشه و بتمام مسائل بطور متناسب با اون نپردازيم چيزي عوض نميشه!! البته من چند سالي هست ارتباطم با رشته ام قطع شده اما يادم مياد در گذشته هم تقريبا اکثر موارد تحقيقاتي در موضوعات اين چنيني توسط ايرانيان شاغل به تحصيل و کار در دانشگاهها و مراکز معتبر تحقيقاتي خارج از کشور انجام شده و اين مايه تاسفه!

يعني ميشه روزي بياد که مردم در حفظ و حراست از ميراث طبيعي و تاريخيشون احساس مسئوليت کنن؟؟

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, August 14, 2005

روز جهاني چپ دستها

ديروز روز جهاني چپ دستها بود من با يك روز تاخير فهميدم!
با اين حال ميگم چپ دستها روزتون مبارك!!!




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, August 09, 2005

احساس!!!

در جمعي دوستانه نشسته بوديم از يکي از دوستان که يازده ماه از شروع زندگي مشترکش ميگذره پرسيديم فلاني يک جمله و يا يک کلمه بگو که احساست رو در مورد اين يازده ماه بيان کنه، چند لحظه فکر کرد و گفت : فاجعه يازده سپتامبر!!!




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, August 06, 2005

Google Earth

شرکت گوگل در يک اقدام انقلابي و دشمن شکن نرم افزاري تحت عنوان Google Earth رو در اختيار کاربرانش قرار داده اين نرم افزار با عکسهاي ماهواره اي کره زمين رو به طور کامل پوشش ميده و در اغلب نقاط بخصوص آمريکا شما ميتونيد حتي خط کشي وسط خيابون ها رو ببينيد! البته در ايران وضوح زياد بالا نيست در ضمن يک دنيا اطلاعات در مورد مکانهاي عمومي در اختيار ميزاره! و بطور کلي آدم تحت تاثير قدرتش قرار ميگيره و ميشه گفت دفعه اول حتما دچار عوارض جانبي از جمله افتادگي فک يا ريختن موهاي بدن ويا مشکلات ديگه اي ميشين!!!
اطلاعات ديگرو ميتونيد از اينجا بگيريد.
من الان حدود ده روز که دانلود و نصبش کردم و هروقت که بتوننم باهاش کار ميکنم واقعا آدم لذت ميبره از کار کردن باهاش، بهتون توصيه ميکنم اگر پهناي باند بالاي ۱۲۸ کيلو بيت بر ثانيه داريد حتما امتحانش کنيد سه نسخه داره يکي رايگان و ديگري به قيمت بيست دلار و يک نسخه چهارصد دلار،در ضمن هموطنان محترم که اصلا از پرداخت پول براي نرم افزار دچار سوءهاضمه ميشد!! ميتوند نسخه پوليه کرک شده اش رو از اينجا دانلود کنيد.

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Thursday, August 04, 2005

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, August 01, 2005

پست فطرت

ميدونيد پست فطرت و فرومايه و... يعني چي؟
آگه خواستين من بهتون توضيح ميدم!

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home