-->
هشت پا





لينكدوني

بايگاني لينكدوني


فتوبلاگ

بايگاني فتوبلاگ
Wednesday, December 21, 2005

شب چله

امشب شب چله است ،طولاني ترين شب سال.
شبي که در درازاي تاريخ ايرانيها و کلا همه آريايها اون رو جشن ميگرفتن. شبي که اعتقاد داشتن با پايان يافتن اون و دميدن سپيده ايزد مهر يا ميترا زاده ميشود و روشبي بر تيرگي برتري ميگيرد.شب چله يکي از مهمترين آئين ايرانيست که در طي قرون با شدت و ضعف هميشه برگزار ميشده و جزو معدود جشنهاي ايرانيهاست که هنوز با حفظ روح اوليه بر پا ميشود. بسياري از آئين اصيل ايراني مانند جشن سده و مهرگان ويا تيرگان ديگه اون فراگيري سابق رو ندارن و کم کم در حال محو شدن هستن اما شب چله به مانند نوروز و چهارشنبه سوري همچنان با قوت تمام گرامي داشته ميشود . بجز در ايران در قفقاز و قسمتهاي از ترکيه ،تاجيکستان و افغانستان و بعضي مناطق پاکستان برپا ميشود و آئين اين جشن با کمي تفاوت تقريبا يکسان برگزار ميشود يعني در همه جاي ايران فرهنگي.
اوج برگزاري اين مراسم در هنگام حکومت اشکانيان بوده که آئين مهر پرستي در ميان ايرانيان رواج بسيار داشته و به توسط پارتي ها به ميان روميان رفت و قبل از ظهور مسيحيت در اروپا طرفداران بسيار داشته و بعدها در دين مسيحيت نفوذ کرده است. در دوران پيش از اسلام در چنين شبي مردم آتش روشن ميکردند و تا سپيده در کنار آن به رقص و پايکوبي ميپرداختند همچنين يک درخت به نشان زندگي و سبزي تزئين ميشده است بعدها اين آئين در ميان اروپائيان نفوذ کرد و با اينکه کليسا صريحا پنجم ژانويه را روز تولد مسيح ميداند اما جشن چله با نام روز تولد مسيح جايگزين آن شد با اين تفاوت که بر اثر يک اشتباه از ۲۱دسامبر به ۲۵ دسامبر منتقل شد و امروزه با نام جشن کريسمس با همان درخت سبز برپا ميشود. اين جشن با اين فرم از قرن چهارم ميلادي در ميان مسيحيان برگزار ميشود. نام يلدا از ريشه زبانهاي سرياني و به معني تولد است يعني همان تولد ايزد مهر. مهر يعني ايزد خورشيد و روشنايي وبه معناي عهد و پيمان است .در تمام حجاريها وقتي يک شاهنشاه مقام خود را به شاهنشاه ديگري تفويض ميکند و يا شاهنشاه مقام خود را از اهورمزدا دريافت ميکند به صورت حلقه مهر ميباشد. در طاق بوستان و نقش رجب اين مسئله به خوبي ديده ميشود.

شب چله و زاده شدن مهر و روشنايي بر شما خجسته باد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, December 19, 2005

بيست و سه سال گذشت...

صبح آن روز پاييزي پزشک پس از آخرين معاينه گفت شايد طلوع روز ديگري در کار نباشد، پدر خانواده ميدانست اما سکوت کرده بود چون چيزي براي گفتن نداشت. همه خانواده دور مادر جمع شده بودند ، فضاي دلتنگي حاکم بود همه رفتن را احساس کرده بودند، مادر اما از روزهاي قبل بهتر بود و لبخند از لبانش محو نميشد شايد او نيز ميدانست که آخرين روز است ،تمام اندام هايش از کار افتاده بودند حتي زبانش از گفتار باز ايستاده بود و فقط دست راستش روي کاغذ حرکت ميکرد و از ميان خطوط کلامش را بيان ميکرد.
درست در لحظه غروب آفتاب ، آفتاب زندگيش به آرامي غروب کرد و لبخند بر لبانش خشکيد.
او آرام و معصومانه در حاليکه سايه لبخند هنوز بر لبانش بود به خواب ابدي فرو رفته بود.
اين خشت اول ديوار بود...

از آن روز هرگز پاييز را دوست نداشته ام.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, December 17, 2005

دو مسافر

امروز دو تا مسافر داشتيم...
يکي اخوي اوسط که از ديار فرنگستان يعني بلاد بريتاني سوار برکشتي هوايي به ممالک محروسه بازگشته و ديگري ني ني کوچولوي که از اون دنيا اومده و هنوز براش اسم نذاشتيم و خلاصه کمي دوربرمون شلوغه ! در حال حاضر دنبال اسم برا اين ني ني خانم هستيم که با حرف پ شروع بشه، که هم زيبا و کوتاه باشه و هم اصيل و ايراني. بهر حال بازم عمو شدم و دارم کم کم پير شدن رو درک ميکنم!!!

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, December 12, 2005

روز بيست يکم آذر ماه ، روز نجات آذرابادگان

حدود ۵۹ سال پيش توطئه تجزيه ايران و جدا کردن آذرآبادگان با قيام مردم شهر تبريز و حرکت قواي دولتي خنثي شد و امثال خائنان و وطن فروشاني چون پيشه وري و غلام يحيي دانشيان و محمد بي ريا راه فرار به سمت کشور ارباب خود يعني شوروي پيش گرفتند. امروز نيز عده اي با اشاره و حمايت دشمنان ايران در اينسو و آنسو فعالند و چشم طمع به خاک ايران دوخته اند گاهي درقالب چهرگانها و گاهي در قالب تلويزيون گوناز خودي نشان ميدهند شايد بتواند از ناآگاهي و اختلاف و فرصتها سود ببرند اما تا زماني مردم به هويت تاريخي خود آگاه باشند چيزي جز شکست نصيبشان نخواهد شد پس تنها راه مبارزه با اين قماش خود فروختگان و وطن فروشان ، چيزي نيست جز آگاهي و اگاهي و آگاهي.
حالا بروند از امثال الهام علي اف ها و ديگران که منافع خود را در تجربه اين آب و خاک ميبينند پول و امکانات بگيرند و شب روز رو به قبله باکو و آنکارا نماز گزارند و زهتاب را تا حد پيامبري بالا ببرندو پشت افرادي مانند چهرگاني بياستند و تاريخ جعل کنند و داستان سرايي کنند اما بدانند تا خون ستارخان و باقرخان و بابک خرمدين در رگهاي ماست همانگونه پيشه وري ها و بي ريا ها و غلام يحيي ها آرزوي تجزيه آذرآبادگان را با خود به گور بردنند چهرگاني هاو زهتاب ها نيز به گور برده و خواهند برد.

پي نوشت
مطلب سال پيش با همين عنوان
مطلب دو سال پيش با همين عنوان
حدود و ثغور آذربایجان در دوره‌ی اسلامی
زبان آذربایجان

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Friday, December 02, 2005

راه را آغاز مي کنيم با اميدها و روياهايمان،
در حاليکه سرانجام
حقيقت از توقعات روياهايمان بسي فراتر ميرود...




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home