-->
هشت پا





لينكدوني

بايگاني لينكدوني


فتوبلاگ

بايگاني فتوبلاگ
Wednesday, December 29, 2004

يک هفته توپ

بابا عجب اين هفته خوش گذشته بمن!! از بس خوشم ميخوام سرمو بکوبم بديوار!!
نميدونم چيه داستان ، ولي وقتي ميخواد بدبياري ها شروع بشه انگار باهم مسابقه گذاشتن!!
تو همه جنبه ها و در شرايط مختلف اينهو آوار خراب ميشن رو سره آدم! پاک قاط زدم ، مخصوصا امروز که ديگه تصميم گرفتم بيخيال همه چيز شم و بعد از اينکه فکر آروم شد ببينم چه خاک بايد رو اين سر وامونده بريزم!
بخدا من اصلا آدم خرافاتي نيستم و اصلا به چشم اين خزبلات اعتقاد ندارم ولي به تجربه بهم ثابت شده بعضي از آدمها وقتي از آدم تعريف ميکنن پشت هم بلا هست که هوار ميشه! يکيش مادر دوستمه که همسايمون هم هست هرموقعه مبينه آدم و سلام ميکنه و پشتش يک ماشالله اضافه ميکنه من بدبخت ميشم!!چند وقته تو راه خونه مبينمش فرار ميکنم...البته همون يکبار ديدنشم بدبختي داره!
يکي ديگش يکي از دوستانه نزديکمه که وقتي از چيزي تعريف ميکنه بايد بيخيالش بشي !!
مثلا يکبار که عينک گرفته بودم تا ديد گفت به به عجب عينک شيکي گرفتي؟! بدو روز نکشيد که دو دستي تقديم دوستان راهزن کرديم!! البته با کمال افتخار ! يکبار اومده بود خونمون از دهنم درفت و گفتم يک هارد گرفتم ديروز و اون گفت بابا هارد ظرفيت بالا !! شبش هارد کرش کرد!!! يکبار ديگه تازه شلوارمو از خياط گرفته بودم ديد و گفت فلاني چقدر اين شلوار خوش دوخته کي دوخته؟ فردا سر کار شلوارم گرفت به جايي و جرواجر شد!!:(( ايندفعه هم منو جمعه ديد و گفت ميبينم که حسابي روبراهي و قبراق!! از شنبه دارم بدبختي ميکشم همش!!! اصلا ديشب داشتم فکر ميکردم هر چقدر هم بتصادف اعتقاد داشته باشه آدم مگه ميشه اينهمه بدبياري تو چند روز اونم تو چند مقوله کاملا بي ربط! باور کنين من به اين چيزا اصلا اعتقاد ندارم ولي...

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, December 20, 2004

شب چله

امشب شب چله است ،طولاني ترين شب سال.
شبي که در درازاي تاريخ ايرانيها و کلا همه آريايها اون رو جشن ميگرفتن. شبي که اعتقاد داشتن با پايان يافتن اون و دميدن سپيده ايزد مهر يا ميترا زاده ميشود و روشبي بر تيرگي برتري ميگيرد.شب چله يکي از مهمترين آئين ايرانيست که در طي قرون با شدت و ضعف هميشه برگزار ميشده و جزو معدود جشنهاي ايرانيهاست که هنوز با حفظ روح اوليه بر پا ميشود. بسياري از آئين اصيل ايراني مانند جشن سده و مهرگان ويا تيرگان ديگه اون فراگيري سابق رو ندارن و کم کم در حال محو شدن هستن اما شب چله به مانند نوروز و چهارشنبه سوري همچنان با قوت تمام گرامي داشته ميشود . بجز در ايران در قفقاز و قسمتهاي از ترکيه ،تاجيکستان و افغانستان و بعضي مناطق پاکستان برپا ميشود و رفتاري اين جشن با کمي تفاوت تقريبا يکسان برگزار ميشود يعني در همه جاي ايران فرهنگي.
اوج برگزاري اين مراسم در هنگام حکومت اشکانيان بوده که آئين مهر پرستي در ميان ايرانيان رواج بسيار داشته و به توسط پارتي ها به ميان روميان رفت و قبل از ظهور مسيحيت در اروپا طرفداران بسيار داشته و بعدها در دين مسيحيت نفوذ کرده است. در دوران پيش از اسلام در چنين شبي مردم آتش روشن ميکردند و تا سپيده در کنار آن به رقص و پايکوبي ميپرداختند همچنين يک درخت به نشان زندگي و سبزي تزئين ميشده است . در ميان اروپائيان بعدها نفوذ کرد و با اينکه کليسا صريحا پنجم ژانويه را روز تولد مسيح ميداند اما جشن چله با نام روز تولد مسيح جايگزين آن شد با اين تفاوت که بر اثر يک اشتباه از ۲۱دسامبر به ۲۵ دسامبر منتقل شد و امروزه با نام جشن کريسمس با همان درخت سبز برپا ميشود. اين جشن با اين فرم از قرن چهارم ميلادي در ميان مسيحيان برگزار ميشود. نام يلدا از ريشه زبانهاي سرياني و به معني تولد است يعني همان تولد ايزد مهر. مهر يعني ايزد خورشيد و روشنايي وبه معناي عهد و پيمان است .در تمام حجاريها وقتي يک شاهنشاه مقام خود را به شاهنشاه ديگري تفويض ميکند و يا شاهنشاه مقام خود را از اهورمزدا دريافت ميکند به صورت حلقه مهر ميباشد. در طاق بوستان و نقش رجب اين مسئله به خوبي ديده ميشود.

شب چله و زاده شدن مهر و روشنايي بر شما مبارک.






* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, December 15, 2004

ديشب که داشتم برميگشتم خونه سوار يکي از اين تاکسي خطي ها شدم تو مسير که داشتيم مي آمديم تو خروجي يکي از اتوبانها که وارد يک اتوبان ديگه ميشد ماشيني خراب شده بود و مرد ميانسالي به همراه يکي ديگه ده متر جلوتر ايستاده بود و به ماشينهاي که ميامدن علامت ميداد و اونها را به سمت چپ كه باز بود هدايت ميکرد. جلوي ما نيز يک ماشين پژو داشت حرکت ميکرد که يک سگ نسبتا درشت اندام شيانلو تو صندلي عقب ماشين آزادانه واسه خودش حرکت ميکرد در ضمن شيشه عقب ماشين سمت راست کمي باز بود طوري که حضرت آقا هر ازگاه بيرون رو سرک ميکشد و سيرسياحتي در اطراف ميکرد. بعد وقتي مرد ميانسال رو که گوشه اتوبان ديد حواسش جلب اون شد و همينجوري با دقت مشغول حرکات اون مرد شد و درست زماني که ماشين جلوي اون مرد رسيد و اون آقا هنوز متوجه سگ نشده بود وفاصله اش شايد به حدود کمتر از نيمتري رسيده بود ناگهان چنان پارسي کرد که اون مرده چند متر از جا پريد و در حاليکي قلبش رو گرفته بود رو زمين دراز کش شد!! دوستش به طرفش دويد و فوري گرفتش ، حضرت آقا در حاليکه به شاهکارش نگاه ميکرد ناگهان دوزاريش افتاد که چه گندي زده و مثل آدمي که ميخواد قايمشه سرش برد تو نشست به طوري که ديگه ديده نميشد!!! من به همراه ساير مسافران و راننده تاکسي مونده بوديم که بخنديم به کار آقا يا حواسمون به مرده باشه که چه قدر ترسيده بود! البته نظر ميرسيد مردميانسال زنده مونده بود و فقط شوک شده بود و رنگش اونقدر سفيد شده بود که تو اون نور ماشينها کاملا جلب توجه ميکرد!!!
بهرحال مواظب اين حضرات اراذل و اوباش که گوشه کنار خيابونها ميگردن باشين حالا چه بصورت آزاد يا اينکه به همراه صاحبشون چون ممکنه همينطور که شما از ديدن اين عزيزان احساساتتون به جوش مياد احساسات اوناهم به جوش بياد نکته مهم اينجاست که احساسات اونا با ما کمي تفاوت داره همين!!!

خوش باشيد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, December 11, 2004

بيست يکم آذر روز نجات آذرآبادگان

پارسال همين موقع مطلبي با عنوان فوق پست کردم که به نظرم امسال نيز شايسته است که مجددا يادآوري شود چون ظاهرا تجريه طلبان و دشمنان ايران به شدت براي تکه پاره کردن ايران فعالند و در اين راه بهترين وسيله شان تحريف تاريخ در جهت منافعشان است زيرا ناآگاهي و عدم علاقه مردم به بازخواني و مطالعه تاريخ فرصت مناسب برايشان در اين زمينه فراهم کرده است.
ديروز پيشه وري ها و امروز زهتاب ها و چهرگاني ها با پول بيگانگان و دشمنان ايران که منافعشان در ضعف و نابودي ايران است به شدت اين نيت پليد را که همانا تفرقه افکني بين اقوام مختلف ايران اين کهن زاد و بوم آريايست تعقيب ميکنند. ديروز در آران و بادکوبه کشوري با نام آذربايجان خلق کردند (۱۹۸۹) و امروز از تشابه گويش و زبان و اعتقادات مردم استفاده کرده و ميخواهند ضمن ترک خواندن مردم آذربايجان ، زمينه هاي جدايي آذربايجان ايران را فراهم آورند. چندي پيش فرصتي دست داد که صحبتهاي يکي از اين حضرات گوش دهم. نام ايشان چهرگاني ميباشد و بشدت در زمينه تجزيه طلبي فعال است. ايشان ضمن تبليغ نوعي از پان ترکيسم و پيچيدن آن در لفافه بنام پان آذريسم ملغمه اي عجيب و غريب تحويل ميدهد که خواندش خالي از لطف نيست.
او متعقد است ؛که ما آذربايجانها از هون ها ميباشيم و جد اعلاي ما گرگ سفيد است و ما خودمان نيز از رده ترکهاي سفيد ميباشيم که گونه اي ديگر از ترکها ميباشند و بنام ترکان غربي معروف اند و هيچ ربطي به ترکان شرقي که از نژاد زرد ميباشند ندارند !! او منعقد است زبان آذرآبادگان پيش از اسلام نيز ترکي بوده است و بابک خردمدين را ترک ميداند و ميگويد بابک پسري داشته بنام اوکتاي ( يا چيزي شبيه به اين) و نام اسبش نيز يک نام ترکي بوده بنام قره... (يا چيزي شبيه به اين) . او اتيلا را يکي از نياکان معروف خود ميداند که از رده همين ترکان غربي و هونها بوده که امپراتوري روم غربي را در اوسط قرن پنجم ميلادي فتح کرد.
اينکه چيزي تحت عنوان ترکان غربي وجود دارد محل مناقشه جدي است و هيچ مدرکي دال بر حضور ايشان در آذرآبادگان پيش از اسلام وجود ندارد جمله مورخان در مورد قوميت منطقه تا قرن چهارم بعد از اسلام هيچ گزارشي نميدهند و اولين گروه ترکان که به منطقه وارد شده اند ترکان سلجوقي يا غز ميباشند در مورد نژاد هم باز جمله مورخين مردم منطقه را مادي ميدانند و اصولااز آذز آبادگان بنام ماد کوچک يا ماد کوهستاني نام برده ميشود. در مورد زبان هم همه زبان مردم منطقه را مخلوطي از پهلوي و آذري باستان و تاتي مينامند که هنوز هم زبان تاتي در بعضي از قسمتهاي آنجا وجود دارد.زبان امروزي مردم آذرآبادگان نيز مخلوطي از لغات پهلوي و تاتي و فارسي امروزي و لغات ترکي با گويش ترکمني اما با دستور زبان ترکي با گويش ترکمني ميباشد. نام آذر آبادگان نيز برگرفته از نام يکي از سرداران داريوش سوم هخامنشي است که استاندار ماد نيز بوده است .ابتدا نام منطقه ماد کوچک يا کوهستاني بوده است در زمان داريوش سوم بعد از اينکه داريوش سوم عليرغم کوششها و دلاوريهاي که در جنگ گوگمل که در منطقه اربيل عراق امروزي رخ داد و نتوانست الکساندر مقدوني را شکست دهد براي تجديد قوا به همدان يا هگمتانه عقب نشست ظاهرا در اين نبرد سرداري بنام آتورپات که استاندار ماد بوده است در کنار او بوده و بهمراه او ميجنگيده است که پس از اين شکست از داريوش جدا ميشود و ديگر از او حمايت نمي کند و بعدها با الکساندر مقدوني صلح ميکند و خود دولت در منطقه آذربايجان امروزي تشکيل ميدهد بعد از مرگ الکساندر که سرداران او متصرفاتش بين خود تقسيم ميکنند اما خودمختاري ماد را تحت حکومت آتورپات به رسميت ميشناسند از ان به بعد نام منطقه به تدريج بنام آتروپاتکان معروف ميشود جالب اينجاست که يونانيان هرگز قدرت و حکومت را در اين منطقه بدست نميگيرند و کمترين نفوذ را دارند. بعدها نيز خاندان آتورپات در زمان اشکانيان به انان ملحق ميشوند و همچنان قدرت را تا اوسط دوره اشکانيان بدست دارند در اين محدوده تاريخي کمترين اطلاع را از وضعيت اجتماعي منطقه داريم و فقط نام پادشاهان ذکر شده که اغلب نام اردشير و داريوش در ميانشان تکرار ميشود مذهب منطقه نيز زرتشتي بوده و تحت نفوذ مغان مادي قرار دارد.نام آتورپاتکان در طول تاريخ به ترتيب آذرپادگان و آذر پايگان و بعد از اسلام معرب شده و آذربايجان ناميده ميشود.
در زمان ساسانيان بنام جايگاه آتش يا نگهبان آتش معروف بوده (همان آذرپادگان) بعلت وجود بزرگترين آتشکده ايران بنام آذرگشنسپ که امروزه خرابه هاي ان باقيمانده است که در زمان خسرو پرويز بدست هراکليوس امپراتور روم شرقي ويران شد و بعدها به علت حمله اعراب به ايران و برافتادن ساسانيان هرگز احياء نشد اما تا زمان صفويه همچنان رونق داشته تا سرانجام صفويه آن نابود کرد. در مورد حدود آذربايجان نيز هميشه منظور منطقه امورزي و جنوب رود ارس بوده و هرگز به شمال ارس نام آذربايجان اتلاق نشده و اولين بار در ۱۹۲۰ توسط بلشويکها اين نام به شمال ارس نيز اتلاق شد شاهد اين ماجرا گزارش تمام مورخان و جغرافيدانان بعد از اسلام است.حتي در عهدنامه هاي ننگين گلستان و ترکمان چاي نيز منظور از آذرآبادگان همان جنوب ارس ميباشد نه شمال آن. اما در مورد ترک بودن بابک خرمدين که بنظر من بيشتر شوخي است تا حرفي قابل اعتنا!! نام بابک که ايراني است و آئين که او بدان متعقد بوده خرمديني ميباشد که نوعي از انشعاب يا نگرشي متفاوت از ائين زرتشتي است که فقط و فقط در ميان ايرانيان رواج داشته نه ترکان. در مورد هون ها که در تاريخ ايران بنام خيون ها معروف هستند هرگز گزارشي در مورد ورود آنان به ايران وجود نداردو تنها در اوايل حکومت ساسانيان گزارشي از دست اندازيهاي آنان به فرارودان وجود دارد که با شکست روبرو شده و آنان مهاجرت خود را ادامه داده و بعد از عبور از شمال درياي مازنداران و درياي سياه با حدود صد سال فاصله به اروپا حمله کرده اند.

حال حضرات بروند رو به قبله باکو و آنکار نماز بگذارند و زهتاب را تا حد پيامبري بالا ببرندو پشت افرادي مانند چهرگاني بياستند و تاريخ جعل کنند و داستان سرايي کنند اما بدانند تا خون ستارخان و باقرخان و بابک خرمدين در رگهاي ماست همانگونه پيشه وري ها و بي ريا ها و غلام يحيي ها آرزوي تجزيه آذرآبادگان را با خود به گور بردنند چهرگاني هاو زهتاب ها نيز به گور برده و خواهند برد.

خوش باشيد.

پي نوشت:
مطلب سال گذشته با همين عنوان
حدود و ثغور آذربایجان در دوره‌ی اسلامی
زبان آذربایجان




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, December 05, 2004



زيباوجذاب دوستداشتني وظاهرا معصوم و نجيب!!
اما يادتون باشه كه گول اين ظاهرو نخورين!! چون ممكنه يك لقمه چپش بشين!
اما با اينحال شرافت داره به اشراف مخلوقات كه با اعمالش داره دنيارو به گند ميكشه.

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, November 28, 2004

ايران براي همه ايرانيان

بمب گوگلي منفجر شد و چند روز هم کار کرد آيا نتيجه لازم گرفته شد؟ بايد کار همينجا خاتمه يافته بدونيم؟ يا تازه شروع راهه؟ فکر ميکنم تعمق بيشتري در اين مورد لازمه و ما بايد با روشهاي مختلف اعتراض خودمون رو در دنيا منعکس کنيم تا ديگه کسي جرات نکنه به اين راحتي به حقوق ملي ما تجاوز کنه . بايد از مسئولين کشور هم خواسته بشه تا برخورد جديتري بکنن و فقط جلوي ورود نشريه رو گرفتن کافي نيست. نمونه اي مشابهي که در اين چند روزه اتفاق افتاده اعتراض نمايندگان مجلس يونان به صحنه اي از فيلم الکساندر مقدوني که در آن همجنسبازي او را با يکي از دوستانش به وضوح نشان ميدهد جالب اينجاست که اين امر واقعيت داشته و همجسبازي در يونان باستان رواج فراوان داشته و يکي امور عادي و روزمره به شمار ميرفته است! تازه فرق ما با اونها اينه که ما ميخواهيم واقعيت بيان بشه ولي اونها از بيان واقعيت وحشت دارن چون اسطوره و قهرمان مليشون زير سوال ميره!

بحث ديگري که با يکي از دوستان که لطف کردن و نظرشون را بيان کردن روي داد اين بود که آيا حفظ يکپارچگي کشور مهمه يا رسيدن به دمکراسي؟ و آيا تو شرايط ما اينا با هم تضاد دارن و يا هر دو باهم امکانپذير هستن؟ صرفنظر از اينکه ما آزاديم که هر کدام نظر خودمون رو داشته باشيم و موظف هستيم عقايد خودمون رو به ديگران تحميل نکنيم اما بايد بدنيم بعضي از مسائل از اختيار ما خارجه و اراده جمعي با ديدي همه جانبه نگرانه بايد در موردش قضاوت کنه قضاوتي که نه از روي احساس بلکه خرد جمعي بايد باشه بطوري که نسل آينده گريبانمون رو نگيرن بخاطر اعمالمون.بحث من اينکه آزادي و رعايت حقوق شهروندي همه اقشار باحفظ يکپارچگي کشور در تضاد نيست و اگر مشکلي در اين مورد وجود داره ناشي از عملکرد و نگرشهاي غلطه نه عدم امکان اجراي اون.چيزي که بايد در نظر گرفت اينکه يک نسخه رو برا همهجا نميشه پيچيد و روشهاي که در اروپا منجر به ايجاد دمکراسي شدن ممکنه در ايران ناکارامد باشن و اين روشها رو بايد با حفظ اصول و در نظر گرفتن مباني بومي کرد يعني روح فرهنگي و تاريخي اون ملت رو درونش تزريق کرد.مشکل ما اينه ايران را مساوي فارس قرار ميدن و بعد ميگن هرکس فارس نيست اقليت پس بزور جزو ايران شده! مثلا کرد و آذريها که جزو اصيلترين ايرانيان هستن! چطور ميشه کرد را غير ايراني دونست؟؟ تمام تبليغات دشمنان ايران جا انداختن همين اشتباهه که ايراني يعني فارس!!! و اين بزرگترين جفا و ستم به ملت و تاريخ وفرهنگ ماست. سالهاست روشنفکران غرب زده و همچنين چپگرايان هر کدام با نيتي اين اشتباه رو به عمد يا غير عمد تبليغ ميکنن! کساني که ذره اي با فرهنگ و تاريخ اين کشور باستاني آشنا نيستن چطور ميتونن براش نسخه بپچين.
بهر صورت ملت ايران همونجوري که تا حالا راهش رو پيدا کرده و در درازاي تاريخ پايدار بوده به گمان من همچنان پايدار خواهد بود.
يادمون باشه وقتي دشمنان بخوان به ما ضربه اي بزنن اول يک واقعيت رو ورارونه نشون ميدن و مدتها همون رو تکرار ميکنن بعد که اون جا افتاد با استناد به همون مسئله هدفشون رو پيش ميبرن.بيخود نيست امروز ميگن خليج عربي ويا جزيره لاوان رو شيخ شعيب و يا ميگن جزاير اشغالي و اروند رود تاريخي ما رو شط العرب ميخون! پشت اين اسمها اهدافي نهفته شده بياييد اون اهداف رو ببينيم . يادمون باشه يک ميليون شهيد و جانباز در جنگ با سردار به اصطلاح قادسيه براي دفاع از همين چيزها به ميدان رفتن و رفتن که امروز ما سربلند باشيم.
بعضي از روشنفکرنمايان ميگن اروند رود اسمي جعليه که رژيم گذشته به عراق تحميل کرده در حاليکه با مراجعه به شاهنامه در قسمت پادشاهي شاپور دوم صريحا از اروند رود نامبرده ميشه!
امروز خيليها دارن ميگن خليج عربي در حاليکه اولين بار جمال عبدالناصر اين اسم مجعول رو بيان کردو بعدها سرهنگ عبدالکريم قاسم ديکتاتور نظامي عراق اون رو تکرار کرد و تا الان که سعي در جا انداختن اين اسم دارن.

اتفاق جالب ديگري که رخ داد اين بود که جناب زهري هم لطف کردن و نظرشون رو بيان کردن که من ازش سپاسگزارم بهر حال ايشون از رده روشنفکران هستن و همينکه وبلاگ منو که قطعا از طبقه عوام و پايينترين لايه هاي جامعه از نظر سوادو فرهنگ قرار دارم لايق دونستن که نظر بدن مايه مباهت منه. اما مشکل از اينجا شروع شد که ايشون در مطلب مربوط به لينک خليج عربي نظر دادن ولي در مراجعه بعدي کامنت هاي مطلب قبل از لينک خليج عربي رو که در مورد عملکرد موسسه نشنال جئوگرافيک بود رو نگاه کردن و چون کامنت خودشون رو نديدن با خشم کامنت ديگري گذاشتن که چرا نظر منو پاک کردي!! ابتدا ميگم که کسي کامنت شما رو پاک نکرده قربان و بعدهم من از نظر ديگران نميترسم چون اگر ناسزا و فحش باشه که شعور نويسنده رو ميرسونه و مسئوليتي متوجه من نيست و اگر ثابت ميکنه که من اشتباه ميکنم که به معلومات و سواد من اضافه ميکنه و من سخت استقبال ميکنم که اگه نکنم خرد و نگرشم رو که بهش ايمان دارم زير پا گذاشتم . همونطور که خانم ندا نظراتشون رو بيان کردن و من بسيار آموختم . اما جناب زهري از شما توقع بيشتري ميره چون شما روشنفکر ها مسئوليت هدايت عوامي مثل مارو به عهده داريد، شايسته نيست که با عجله و خشم قضاوت کنيد و آيا هميشه با خشم و عجله قضاوت ميکنيد؟؟

خوش وخرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, November 24, 2004

خليج العربي ، arabian gulf ( این یک صفحه خطای معمولی نیست) :::

The Gulf You Are Looking For Does Not Exist. Try Persian Gulf.
The gulf you are looking for is unavailable. No body of water by that name has ever existed. The correct name is Persian Gulf, which always has been, and will always remain, Persian





خليج هميشه فارس
ايران هميشه جاويد


ظاهرا اينروزها همه در تدارک تکه پاره کردن اين گربه نشسته بر ديوار آسيا هستن. آمريکايها در اوايل دهه نود طرحي مطرح کردن با عنوان دمکراسي موزائيکي!! يعني ايران قدرتمند در کنار کشورهاي کوچک و بدون هويت سياسي و تاريخي جدي که اغلب داراي هويت مجعول هستند که حاصل سياستهاي استعمار پير در اوايل قرن بيستم در منطقه ميباشد مثل کويت ،عراق ،بحرين و قطر و ساير شيخ نشين ها و حتي جمهوري هاي تازه استقلال يافته اي مانند ارمنستان ، جمهوري مجعول آذربايجان و ترکمنستان و... خطريست جدي،چون تمام کشورهاي منطقه زير چتر تمدن پرسابقه ايران هستن و عملا در طولاني مدت ميتونن در ايران هضم بشن و اين بر خلاف سياستهاي استعمار اروپائيان و آمريکاست و حتي روسيه و چين نيز بشدت از اين امر ميترسند .در اين طرح ايران به چهار يا پنج کشور کوچک تبديل ميشود که ظاهرا دمکراتيک هستن اما در واقع به علت ضعف مفرط وابسته به غرب خواهند بود و بنابر اين خطري براي آنها نخواهد داشت. از طرفي رفتارهاي هم که در کشور ما صورت ميگيره در اين امر بي تاثير نيست به عناون مثال نوعي رفتار ضد فرهنگي که در بين ما امروز بيش از هر چيزي رواج داره اونم مرکز گرايي بيش از حد و توهين به تمام اقوام ايراني به عناوين مختلفه مثل جوک هاي که ساخته ميشه... تو اين ضد فرهنگ آذريها به غلط ترک خطاب ميشن اونم ترک خر!! کردها وحشي و آدمکش و متعصب هستن!! لرها احمق و عقب افتاده و گنگن اصفهانيها خسيسن و شماليها بيغيرت و شلن و مشهديها آدم فروش و دزدن! پس کي آدم درستيه؟؟؟ متاسفانه دربرنامه هاي صدا و سيما هم به نوعي ديده ميشه !! اين ضد فرهنگ از حدود صد سال پيش در ايران رواج پيدا کرده وهدفش از بين بردن همبستگي بين اقوام ايراني يعني همون سيماني که موزائيکهاي ايران رو به هم وصل ميکنه و در طول بيش از سه هزار سال اون در مقابل تمام حوادث و تهاجمات بيمه کرده و نگه داره اون بوده. خيلي جالب منطقه در قفقاز که هميشه جزو ايران بوده و در تمام تاريخ در همه جا از اون بنام اران و بادکوبه و گنجه نام برده ميشه ناگهان از ۱۹۲۰ به اينسو نامش ميشه آذربايجان و در سال ۱۹۸۹ با همين نام تبديل به يک کشور بهمين نام ميشه و از اون جالبتر اينکه دستگاه سياستگزاري امور خارجي ما هم اونو به همين نام به رسميت ميشناسه!! در حاليکه يونان هرگز حاضر نشده جمهوري مقدونيه رو به رسميت بشناسه!! حالا کار به جايي رسيده که حضرات در باکو نشستن و به آذربايجانيها ايراني ميگن ما شما رو آزاد ميکنيم!!! ميگن شما سالها توسط فارسها تحقير شدين و ما به شما هويت ميديم!!! اون وقت در همون زمان آذربايجانيهاي اصيل ايراني بعنوان ترک مورد استهزا و تمسخر ساير هموطنان خود هستن!!! در حاليکه ترکها زرد پوستن و تنگ چشم با قد متوسط و چهره هاي مربعي که آذريهاي ايراني هيچکدوم از اين ويژگيها رو ندارن.زبون آذريها ترکيبي از فارسي دري امروزي و فارسي پهلوي ميانه يا همون آذري باستان و ترکي با لهجه ترکمني هستش و اصلا شباهتي به ترکي اصيل نداره و نه آذريها ترکي رو ميفهمن و نه ترکها آذري رو.
يادتون هست در سال ۱۳۵۸ عراق نقشه هاي چاپ کرد که توش اهواز رو با نام الاهواز و خرمشهر رو با نام محمره و خوزستان رو بنام عربستان ناميده بود!! درست بعد از يکسال سردار قادسيه با حمايت تمام کشورهاي عربي به ايران لشگر کشيد!؟
امروز هم طرحي مشابه شايد براي ايران خواب ديده باشن. بهوش باشيم براي کردستان ما هم خواب ديدن اول خودمختاري بعد جدايي ، در حاليکه کردها جزو اصيلترين ايرانيها هستن و شرايطشون با عراق و سوريه که کشورهاي عربي هستن و ترکيه که ترک هستن فرق ميکنه و تازه مناطق کرد نشين اونها هم ميبايست جزو ايران باشه که از مام ميهن جداش کردن.
مطمئنا اين حرکت موسسه نشنال جئوگرافيک بدون چراغ سبز منابع قدرت نميتونه باشه .
بعضي از هموطنان براي اعتراض به اين کار راهي رو پيشنهاد کردن به نام بمب گوگلي که لگو ماهي و دوستانش اون رو توضيح دادن و ميشه با اين روش به تمام دنيا اعتراضون رو نشون بديم و لازمش فقط يه لينکه :
گوگل بمب چیه؟
به زبود ساده: اگه تعداد زیادی لینک از صفحات مختلف به یک وبسایت خاص و با استفاده از یک عبارت خاص داده بشه، رده بندی اون سایت تو فهرست گوگل میاد بالا و اگه لینک ها به اندازه ی کافی زیاد باشه، حتی به رده ی اول میرسه. مثلا: اگر تعداد زیادی از ما وبلاگ دار ها با عبارت انگلیسی arabian gulf لینک بدیم به یک وبسایتی که درمورد خلیج فارس هست، هر کسی که تو گوگل عبارت arabian gulf رو جستجو کنه اولین نتیجه ای که میگیره اون صفحه ی مربوط به خلیج فارس خواهد بود. در گذشته وبلاگر ها از این برای اعتراض های مشابهی استفاده کردند. کاری هست که فقط با همبستگی میسر میشه و برای همین وسیله ی خیلی خوبیه برای ابراز همبستگی همه ی ما ایرانی ها در مورد این مساله و همچنین اعتراض به استفاده از اسم مسخره ی خلیج عربییکی

نقل از لگو ماهي

بيائيد ما وبگردها لااقل يک کار مثبت و موندگار بدور از هر طرز فکر و جهت گيري سياسي براي دفاع از زادگاهمون انجام بديم.
مبادا که ايران ويران شود
کنام پلنگان و شيران شود

خرم باشيد.

پي نوشت:
مطلب لوگو ماهي
petition پرشين بلاگ
از وبلاگ ابطحی ۱
از وبلاگ ابطحی ۲
مطلب هودر






* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Thursday, November 18, 2004

Don't Leave Me Now

آه ، عزيزم!
الان، تركم نكن
نگو كه پايان زاه است
گلهايي كه برايت هديه آوردم، به ياد بياور
نيازمند توام
تا تو را پيش دوستانم له كنم

آه ، عزيزم!
الان، تركم نكن
چگونه ميتواني بروي؟
وقتي كه ميداني نيازمند توام.
تا شنبه شبها مچاله ات كنم

آه ، عزيزم!
چگونه ميتواني با من چنين كني؟
ميگذاري و ميگذري
نيازمند توام.
آه عزيزم
چرا مي روي؟




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, November 15, 2004

کريمخان زند

بعد از سقوط سامانيان تا ظهور صفويه (برخلاف نظر برخي مورخين که آنان را تاتار ميدانند ايشان داراي نصب ايراني بودند) و بعد از آن زنديه هيچ دولت ايراني در ايران پا نگرفت و ايران يکسره در ميان اقوام مهاجم از ترکان غوز گرفته تا قبچاقها و مغولان و تاتارها دست بدست ميشد بنابر فرهنگ ايراني رو به اضمحلال رفت و حاکمان که در واقع مهاجمان و غارتگران ديروز بودند چيزي از حکومتداري بجز غارت و کشتار و تجاوزبه نواميس نميدانستند. صفويه نيز به علت تعصب مذهبي به اقليتهاي قومي و ديني بشدت فشار مي آوردند بخصوص شاه اسماعيل بنيانگذار صفويه و پسر شاه طهماسب اول بنام اسلام و گسترش مذهب شيعه از هيچ گونه ستمکاري و جنايتي فروگزار نبودند تا اينکه کم کم در زمان شاهان بعدي کم کم اوضاع تعديل شد بطوري بعدها شاه عباس کبير بنا به مصالحي حامي ارامنه و مسيحيان در ايران شد.
در ميان شاهان و فرمانروايان اين دو سلسله ايراني تنها کسي به داد گستري شهره شد وحتي حاضر نشد خود را شاه بداند کريمخان زند بود که خود را وکيل الرعايا ناميد و ميتوان او را جزو معدود حاکمان مردم دوست ناميد که خلق در زمان او در آرامش بودند کريمخان به پيروي از شاه عباس که با لباس مبدل به ميان مردم ميرفت تا از احوال آنان باخبر شود در ميان مردم رفت و آمد ميکرد و به امور آنان رسيدگي ميکرد با اين تفاوت که او با هويت واقعي خود به ميان مردم ميرفت.
گفته ميشود روزي کريمخان زند با وزيرش که حاج ابراهيم کلانتر ( اين شخصيت عجيب تاريخي که کمتر در مورد او صحبت ميشود در زمان دو سلسله يعني زند و قاجاريه به شغل وزارت رسيد از جمله کريمخان و آغا محمد خان و فتحعليشاه ) به بازار رفته بود ، آنسال زمستان سردي بر شيراز حاکم بود در ميان بازار پيرمرد کفاشي ديد که مشغول تعمير کفشي بود،کريمخان بطرف او رفت و از او پرسيد:
زماني که دراز بودي چرا به فکر کوتاهي نبودي؟
او پاسخ داد که که وکيل بر فقرايي مثل ما درازي يا کوتاهي فرقي ندارد و هميشه احوال ما به همين گونه است.
کريمخان کمي سکوت کرد و گفت : مرغي برايت ميفرستم او پر کن!
در هنگام بازگشت حاج ابراهيم که معني حرفهاي آندو را نفهميده بود در فکر بود.
خان از او پرسيد که به چه مي انديشي؟ او پاسخ داد که به حرفهاي شما فکر ميکنم چون منظور شما را نفهميدم!
خان با تعجب گفت : تو چطور وزيري هستي که نفهميدي؟ ما را ببين که چه کسي را به وزارت خود انتخاب کرديم! اگر تا فردا معاني حرفهاي مرا نفهمي ميدهم تو را يکصد ضربه تازيانه بزنند و از شغل وزارت نيز برکنار خواهي شد.
حاج ابراهيم که سخت ترسيده بود به دست و پا افتاد و از تمام اطرافيان در اين مورد سوال کرد ولي کسي نتوانست به او پاسخ بدهد بنابر اين به پيش همان کفاش رفت و از او سوال کرد.
کفاش پاسخ داد که اين گفتاري بود ميان من و وکيل و کسي نبايد آنرا بداند. حاج ابراهيم گفت به تو درم و زر ميدهم ، کفاش قبول نکرد او گفت ده سکه زر ميدهم باز نپذيرفت ، آنقدر اصرا کرد که سرانجام کفاش پذيرفت تا هزار سکه زر بگيرد وسر کلام بگويد.
او گفت کريمخان به من گفت زماني که تابستان بود و روزها دراز چرا به فکر زمستان که در آن روزها کوتاه ميشود نبودي؟ من گفتم يا وکيل براي ما فقرا زمستان و تابستان فرقي ندارد و وکيل گفت برايت مرغي ميفرستم تا پوست او را بکني و او ترا فرستاد و من پوست ترا با گرفتن هزار سکه کندم!!!

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Thursday, November 11, 2004



ياسر عرفات معروف به ابوعمار ۱۹۲9-۲۰۰۴


امروز بالاخره روح مجاهد پير به جهنم پرواز کرد!
نميدونم حکمتش چيه که دشمنان ايران زمين يکي پس از ديگري به تير سرنوشت دچار ميشن! اولش از طالبان شروع شد بعد نوبت صدام شد وهمين چند روزه شيخ زائد که ظاهرا تظاهر بدوستي ايران ميکرد و در باطن منتظر زمان مناسب براي تجزيه قسمتي از خاک ايران بود وديروز نوبت ياسرعرفات شد...
کسي که به عنوان اولين مهمان انقلاب به ايران آمد و سفارت اسرائيل شد سفارت فلسطين و بعدها اين دوست به ظاهر چريک خائن از کار درآمد و نمايندگان او در ايران جاسوسان صدام تکريتي از کار درآمدند!! امروز تاريخ گزارش دقيقي از عملکرد تفرقه افکنانه او در حوداث سالهاي ۵۸ و ۵۹ در خوزستان و سرانجام شروع جنگ ارائه ميدهد. ياسر عرفات به دولت انقلابي ايران پشت کرد ودست بيعت به صدام داد و در جنگ تحميلي ياور و متحد هميشگي او باقي ماند او حتي در حمله سال ۱۹۸۹ به کويت از صدام حمايت کرد...
ابوعمار در سال ۱۹۲۹ در قاهره بدنيا آمد و در يکي از رشته هاي مهندسي در دانشگاه الفاروق قاهره تحصيل کرد. ياسر عرفات در جنگ ۱۹۵۸ به عنوان افسر در ارتش مصر خدمت کرد وبعدها به ترتيب دبير اجرايي سازمان آزاديبخش فلسطين شد و رهبر جنبش الفتح شاخه نظامي سازمان ساف و در دهه نود بعد از مذاکرات نروژ در زمان بيل کلينتون رئيس اولين دولت خودگردان فلسطين شد.
حاصل فعاليتهاي سياسي او چيزي جز شکست در عرصه سياسي وفساد مالي خانواده اش نتيجه اي در برنداشته است.
ميدونم که خوشحالي از مرگ ديگران کار خوبي نيست اما بخودم اجازه ميدم که از مرگ يکي از دشمنان اين مردم واين آب وخاک خوشحال باشم،کسي در ضايعاتي که در اثر جنگ در ايران بوجود آمد و مرگ يک ميليون نفر از هموطنانم قطعا مسئول بود. من نميدونم چرا بعضي از هموطنانم با اينکه همه به سياهکاريهاي او واقف هستن اينجوري از او ستايش ميکنن و در مرگ او زجه ميزنن ،با خودم فکر ميکنم زماني جوانان اين آب وخاک در زير بمبهاي شيميايي صدام متحد عزيز ابوعمار بودن آيا ايشان خم به ابروشون حتي آوردن؟ يا ميتونن درد و رنجي که مجروحان شيميايي و جانبازان جنگ سالهاست تحمل ميکنن لحظه اي درک کنن؟ چرا جنبش به اصطلاح چپ ما اينقدر بيگانه پرست و بي حب وطنه؟ چرا اين مردم حافظه تاريخي ندارن؟
بله مجاهد پير ،کسي که زماني الگوي نيروهاي جنبش چپ و مليشاي ايران بود با کارنامه اي سياه به تاريخ پيوست.

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, November 10, 2004

ما ايرانيان

وقتي خبر موفقيت دوست عزيزم کاپيتان رو شنيدم شاد وصف نشدني وجودم فرا گرفت، از اون اول که شناختمش ميدونستم اگه اتفاق غيرقابل پيش بيني رخ نده حتما راهش پيدا ميکنه و حالا که حرکتش ميبينم ميفهمم که اشتباه نکردم واقعا ميخوام بگم به پشتکار و ارادش ايمان آوردم و گاهي موجب حسادتم ميشه!
شايد کسي که از بيرون نگاه کنه ميگه خب حالا مگه چيکار کرده؟ شاخ غول رو نشکونده که!
اما من ميخوام بگم از اونم بالاتر رو انجام داده ، چرا تو ايران کار تحقيقاتي عشق و اراده آهنين رو باهم ميخواد!
نميدونم مشکل کجاست ،ولي ميدونم تو ايران کسي واسه اينکار تره هم خرد نميکنه چراش رو خيلي وقته ميخوام درک کنم اما نتونستم.
مردم ما فقط سراغ کارهاي ميرن که پول يا پرستيژ اجتماعي مناسب که اونم به پول بايد ختم بشه داشته باشه وگرنه فايده نداره ، يادمه از همون اول وقتي ازم ميپرسدن که چي ميخوني عزا ميگرفتم که جواب چي بدم چون اول پزشکي بود و امثالهم بعدشم ميرسيد به مهندسي و اگه کمي تخفيف داشت به مديريت با کمي خجالت ختم ميشد. اما علوم پايه و باقي اصولا برا مسخره کردن و بس. وقتي ميگم از موفقيت دوستي خوشحالم بايد بتونين شرايط منو درک کنين تا بفهمين چي ميگم!
نميدونم مشکل کجاست که ما ايرانيها همش براي ديگران و حرف مردم زندگي ميکنيم نه خودمون!
الان اگه کسي بگه مثلا من دارم يک زبان باستاني ميخونم همه پيش خودشون ميگن برو بابا ول معطلي!!يادمه وقتي داشتم کتاب يکي از استادهام ميخونم در مقدمه خوندم که اولين بالا يک سوئدي براي شناساي خزندگان ايران در حدود سالهاي ۱۸۲۰ ميلادي به ايران اومده و به دقت تحقيق کرده و رفته و بعد از اون صدها مورد مشابه تا به امروز اتفاق افتاده ولي حتي يک مورد تا دهه هاي اخير وجود نداره که خود ايرانها کار در اين مورد کرده باشن!اگه امروزه يک کارهاي انجام ميشه بيشتر از سر رفع تکليف نه تحقيق ! جالب اينجاست بعد از انقلاب تصويب شد که هيچ خارجي حق کارهاي تحقيقي رو نداره در ايران مگر اينکه حتمايک دستيار ايراني داشته باشه و مجوز هم گرفته باشه! اما در اوايل سالهاي هفتاد شمسي يک سوئدي از طريق پاکستان مخفيانه به ايران اومدو در ارتفاعات لاله زاري کرمان در مورد يک گونه مشکوک از مارمولکها مطالعه کرد وپس از چند سال موفق يک گونه جديد بنام لسرتا لاله زاري شد و بنام خودش در جهان ثبت کرد!! در همون موقع ما مشغول مسخره کردن دانشجويان رشته هاي تحقيقاتي بوديم!! که برو بابا توهم با اون رشته که ميخوني!!!چي بود؟! آبياري گياهان دريايي شاخ افريقا!!!!
در طول حدود ۲۰۰ سالي که از تولد جديد رشته بيولوژي در ايران ميگذره هزاران آمريکاي و اروپائي بدون داشتن هيچ چشمداشت مادي اومدن و تو ايران کارهاي تحقيقي انجام دادن و رفتن اما ما چي؟؟ يا حجره داري کرديم و يا دلالي و بساز بفروشي!!‌يا به اصطلاح روشنفکرمان مشغول جنگ بر سر حقانيت مارکس يا لنين يا چگوارا بودن!!!
فقط اين موضوع به رشته ما ختم نميشه! تمام زبانهاي باستاني ايراني رو تو همه جا غربيها خوندن و برا کشف رمز بعضي ها حتي چهل سال وقت گذاشتن کاري که عمرا ما ايرانها نميکنيم! مگه بلا نسبت شما خريم!!!!
وضع تا اونجا خرابه که تاريخ و فرهنگ مارو خارجي ها بهمون ياد دادن و خب هر جا که تونستن حقايق رو وارونه نشون دادن که مارو تحقير کنن!! تمام تاريخ باستان مارو اساسا غربيها نوشتن چراکه ما معتقديم تاريخي نداشتيم!! تمام کرسيها مربوط به فرهنگ ايران در دانشگاههاي معتبر در اشغال غربيهاست، جالبه از تمام دنيا بران آشنايي با فرهنگ ايران بخصوص فرهنگ باستان سرو دست ميشکنن اما خودمون مگه بيکاريم دنباله اين اراجيف بريم؟!
انروز مشغول وبگردي بودم و به طور تصادفي به يکسري سايتهاي امريکايي برخورد کردم که پروژه هاي داشتن در مورد درست کردن فونت هاي زبانهاي باستاني ايراني از جمله ميخي و ايلامي و پهلوي و اوستايي و حتي انواع دين دبيره!!! اون وقت ما تو حل کردن مشکل فارسي خودمون مونديم!
بهرصورت شما اين حرفها ول کنين و بچسپين به پول ، که از هر چي که بگذريم سخن پول خوشتر است!!

خوش باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, November 02, 2004

بوش يا کری مسئله اينست !


فعلا که خيلی بهم نزديک هستن و 262 کری و 261 بوش فردا معلوم ميشه
خرم باشيد.

پي نوشت : سايت الکترال کالج

تكميل : تمام شد بوش ۲۸۶ به ۲۵۲ برد.
البته آرا آيوا با ۷ راي الکترال ونيو مکزيکو با ۵ راي الکترال هنوز نهاي نشده و طبق آمار بوش با اختلاف ناچيزي برنده شده. اما دعواي اصلي تو اوهايو هست با ۲۰ راي الکترال که بوش ۵۱ به ۴۹ برده اونجارو ولي دمکرات اعتراض کردن و گروهي از وکلاي زبده رو روانه اونجا کردن ولي بعيده که نتايج عوض شده و فردا رسما نتايج اعلام ميشه و چهار سال ديگه جمهوريخواهان تو کاخ سفيد موندگار شدن.

آخرين خبر : همين الان اعلام شد که جان کري رسما پيروزي بوش را پذيرفته وبهش تبريک گفته است .




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Thursday, October 28, 2004

آينه گر عيب ترا بنمود راست
خود شکن آينه شکستن خطاست




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, October 19, 2004

هرکه چون تيغ مدارش کژي خونريزيست
خلق عالم همه گويند که جوهر دارد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, October 17, 2004



الکساندر کبير يا اسکندر گجستک...


اما بشنويد از رفتار قهرمان فيلم الکساندر به اصطلاح کبير!
فيليپ پدر الکساندر بسياري از دولتهاي يوناني را مطيع خود کرده بود.الکساندر در نوزده سالگي بر عليه پدر توطئه کردو او را کشت در اين هنگام بسياري از دولت شهرهاي يوناني از فرصت استفاده کرده و سر به شورش برداشتند از جمله شهر تب بود که رسما خود را تابع شاهنشاه ايران خواند واز داريوش سوم کمک خواست اما چون وي سرگرم دفع مخالفان داخلي بود نتوانست سپاهي براي کمک بفرستد و فقط پول فرستاد .مردم شهر در مقابل الکساندر به شدت مقاومت کردند اما سرانجام شکست خوردند ،الکساندر بعد از فتح شهر دستور داد همه را از دم تيغ بگذرانند و بناها را ويران کنند و خاک آنرا به اطراف پراکنده کنند سپس او بعد از سرکوب بقيه مخالفان در يونان حدود سال ۳۳4 ق.م از داردانل گذشت و وارد آسيا شد و در مسير تمام شهرهاي که مقاومت مي کردند ويران کرد گروهي نيز که مرعوب قدرت او شده بودند تسليم وي ميشدند، اختلافات داخلي و فزوني طلبي بعضي از حکام زمينه پيروزي سريع الکساندر را فراهم ميکرد.
ابتدا در گرانيک با سپاهيان شاهنشاه ايران روبرو شد و آنان را درهم شکست و بسياري از فرماندهان ايران کشته شدند. در اين هنگام فرمانده نيروي دريايي ايران منون از راه دريا به سمت يونان حرکت کرد تا با همکاري پادشاه اسپارت مقدونيه مورد حمله قرار دهد تا شايد الکساندر به يونان برگردد و فرصت براي جمع آوري سپاه بيشتر براي ايرانيان فراهم شود که در راه به علل نامعلوم درگذشت. الکساندر در شمال سوريه و لبنان در منطقه بنام کيليکيه اردو زد وبه دروغ شايع کرد که بيمار شده است داريوش سوم وقتي خبر را شنيد تصميم گرفت بر او بتازد و او غافلگير کند از طرفي چون با توطئه هاي داخلي روبرو بود خانواده سلطنتي و جواهرات سلطنتي را با خود براداشت تا در صورت بروز اتفاقي بتواند بار ديگر نيرو گردآوري کند. داريوش سوم براي اينکه الکساندر را غافلگير کند تصميم گرفت از تنگه ايسوس عبور کند ظاهرا در اين امر خائناني که از پيش با الکساندر توافق کرده بودند دست داشته اند. بهر صورت زماني داريوش با سپاهيانش وارد تنگه ايسوس شد از طرف يونانيان که در کمين بودند مورد حمله قرار گرفت و به سختي شکست خورد ولي توانست بگريزد اما تمام خانواده سلطنتي از جمله مادر و همسر و دختران شاه اسير شدند. سپس الکساندر به سمت سوريه حرکت کرد و تمام شهرها يکي پس از ديگري غارت و ويران کرد و بعد وارد لبنان شد شهر صور در مسير بسيار مقاومت کرد اما سرانجام به سرنوشت ديگران دچار شد بعد از آن فلسطين و مصر فتح شد در مصر مردم هيچ مقاومتي نکردند اما الکساندر در آنجا از هيچ جنايتي فروگذار نکرد سپس روبه سوي ميانرودان نهاد و در ناحيه بنام اربيل به داريوش روبرو شد در دو مرحله نبرد ايرانيان توانستند بر يونانيان پيروز شده و تلفات سنگيني به آنان وارد کنند بنابر اين در روز سوم الکساندر تصميم گرفت داريوش را بکشد به گفته پلوتارک مورخ يوناني او به ارابه شاه حمله برد و نگهبان شاه را به ضرب زوبين خود کشت شاه به زير ارابه افتاد وهمه گمان کردند شاه کشته شده است هزميت در ميان ايرانيان افتاد با فرا رسيدن شب شاه که زنده مانده بود به اردو بازگشت و تصميم به عقب نشيني گرفت و به همدان عقب نشست . الکساندر به سمت بابل حرکت کرد و پس از کشتار مدافعان شهر وارد آن شد و دستور غارت صادر کرد و بعد به سمت شوش حرکت کرد وآنجا را نيز فتح کرد و دستور کشتار مردم را صادر کرد سپس به سمت استخر پايتخت پارس حرکت کرد در راه آريوبرزن سردار ايراني راه را بر او بست و بشدت مقاومت کرد چون جنگ طول کشيد به راهنماي ارسطو نيروهاي يوناني از کوه گذشتند و او را محاصره کردند اما بازهم اريو برزن و سربازانش تا اخرين نفر جنگيدند و کشته شدند داستان مقاومت او را پلوتارک باديده احترام نقل کرده است بعد از آن الکساندر چون شهر هيچگونه حصاري نداشت به راحتي وارد شهر شد و دستور تمام مردم را از دم تيغ بگذرانند و تمام بناها را ويران کنند سپس خود شخصا با گارد خويش وارد کاخ آپادانا شد و آنرا آتش زد.داريوش به باختر حرکت کرد در آنجا با اردشير چهارم روبرو شدو توسط وي به اسارت درآمد وقتي الکساندر خبر را شنيد به سمت باختر حرکت کرد و به اردشير چهارم حمله کرد او که توان مقاومت نداشت گريخت ظاهرا ارابه حامل داريوش سوم بدست وي افتاد بهرصورت يا قبل از الکساندر يا در همان زمان او که به شدت بيمار شده بود درگذشت.الکساندر دستور داد او را با احترام دفن کنند سپس خود را رسما جانشين داريوش سوم خواند و وانمود کرد که ميخواهد انتقام او را بستاند پس به شرق لشگر کشيد و هرات را فتح کرد بعد از آن متوجه بلخ شد در جنگ اردشير چهارم اسير شد بعدها او را در همدان به دستور الکساندر به دو نيم کرده و کشتند در اين هنگام سرداران وي که از اعمال الکشاندر به خشم آمده بودند تصميم به قتل او گرفته بودند که خبر از طريق سربازي که معشوق يکي از سرداران بود(همجنسبازي در ميان يونانيان رواج داشته و يکنوع فضيلت شمرده ميشده است) و به جان خويش بيمناک شده بود به اطلاع الکساندر رسيد و او آنان را قتل عام کرد بعد ها او روبسوي هند نهاد و ملتان را ويران کرد اما ظاهرا از هنديها شکست خورد و به پارس بازگشت و در آنجا رسما بنام جانشين داريوش سوم تاجگذاري کرد گفته ميشود در اين مرحله از ويران کرد شهر استخر و کاخ آپادانا اظهار پشيماني کرده است ! سپس به همدان رفت و دو تن از دختران داريوش را به همسري برگزيد و همچنين دختر حاکم پارت را که بسيار زيبا نيز بوده بنام رخشانک به ازدواج خود درآورد همچنين بسياري از دختران خانوادههاي بزرگ را ميان سرداران خود قسمت کرد سپس به بابل رفت و در آنجا با توطئه يکي از سردارانش مسموم شد و مرد اين رويداد به سال ۳۲۳ ق.م رخ داده است البته روايات ديگري در مورد مرگ وي وجود دارد از جمله تب نوبه و اينکه به علت افراط در ميگساري و شهوتراني مرگ وي رخ داده است.
الکساندر خود را خدا ميدانست و ميگفت يک شب زئوس خداي خدايان از بالاي کوه المپ به زير آمده و با مادر وي همبستر شده است و او زاده شده است او مجسمه خود را بر بالاي همه خدايان قرار داد.
زرتشتيان ايران به واسطه جناياتي که او در ايران مرتکب شده است وي را اسکندر گجستک مينامند يعني نفرين شده. فردوسي اسکندر را جزو معدود کساني قرار داده که مرتب او به بدي ياد ميکند.بسياري از تمدنها از جمله بابل ،فنيقيه و مصر که تمام مدت سلطنت شاهان ايران با عظمت و شکوه فراوان حيات داشتند و در حفظ آيين و ودين وزبانشان آزاد بودند بعد از حمله اسکندر يا از بين رفتند مانند بابل و فنيقيه ويا کاملا يوناني شدند مانند مصر .
حال مقايسه کنيد بين ايرانيان و يونانيان صاحب تمدن!
اينهم داستان واقعي قهرمان فيلم اليور استون!

خرم باشيد.

پي نوشت:
ايران در عصر شاهان نوشته دکتر خنجي
داريوش سوم و حمله اسکندر به نقل از کاپوچينو




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, October 13, 2004



الکساندر کبير يا اسکندر گجستک...

اينروز ها هياهوي در مورد آخرين ساخته اليور استون اين فيلم ساز شهير و صاحب سبک هاليودي برپاست. آخرين ساخته او که الکساندر کبير نام دارد و با شرکت جمعي از ناموران عالم سينما از آن جمله :کولين فارل ، وال کيلمر و آنجلينا جولي و سرآنتوني هاپکينز بزرگ به زودي بر روي پرده سينماها خواهد رفت. اما چيزي از هم اکنون باعث نگراني واعتراض جمعي از ايراندوستان و بخصوص زرتشتيان را فراهم آورده است استفاده از نشان فروهر براي الکساندر در تيزر تبليغاتي فيلم است. البته بعد از اعتراض زرتشتيان و پارسيان هند ، دفتر اليور استون طي نامه اي اعلام کرد که از اين اشتباه متاسف است و آرم فروهر را از تيزر حذف خواهد کرد.اما اين اشتباه عمدي يا غير عمدي نشان دهنده مشکل ديگري در اين فيلم است و آن همانا تحريف تاريخ به نفع قهرمان فيلم يعني الکساندر است. غربيها همواره خود را مديون الکساندر ميدانند و وانمود ميکنند اگر او نبود يونان متمدن در زير فشار شرقيهاي وحشي از ميان ميرفت و شايد امروز خبري از دنياي متمدن نبود!در حاليکه واقعيت کاملا متفاوت با آنچيزي هست که در غرب نشان داده ميشود! هخامنشيان و در کل ايران ملتي با فرهنگ ، پيشرفته و رفتاري کاملا مسالمت آميز با ملل مغلوب داشتن و صلح دوستي چه از نظر سياسي و چه فرهنگي در مناطق تحت نفوذشان برقرار بوده است. نمونه اش رفتار کورش کبير يا داريوش شاه و خشايار شاه در سرزمينهاي فتح شده بوده است.هيچ گزارش تاريخي از غارت و تاراج و کشتار در مناطق فتح شده توسط ايرانيان از جمله بابل و مصر وجود ندارد بلکه تمام شواهد حکايت از سازندگي و ترميم خرابيها و آباداني و احترام به اديان و اعتقادات ملل مغلوب دارد که نشان از فرهنگ بسيار والا ايرانيان آنهم در مقطع تاريخي مي باشد.کتبيه کوروش در مورد حقوق بشر دليل بسيار مهمي بر اين مدعاي تاريخيست. گزارش يونانيان در مورد ويران شدن آتن به دست خشايار شاه بسيار متزلزل و قابل ترديد است چرا که اگر آن شهر ويران شد چه طور دوباره ساخته شده و مجدد قدرت اول را کسب کرده است!؟ادامه دارد...
خرم باشید.

پی نوشت:
خبر بي بي سي در اين مورد
سايت رسمي فيلم




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, October 03, 2004



جنگ ادشير ساساني با اردوان اشکاني و کشتن او

به روايت استاد سخن فردوسي که ترجمه اي دقيق از کارنامه اردشير بابکان است و براستي نشان از کار بزرگ استاد سخن فردوسي ميباشد .اين قسمت از شاهنامه بدرستي نشان ميدهد که فردوسي شاهنامه را از خود نسروده (بر خلاف برخي هوچي که ميگويند او براي زر وسيمي که سلطان محمود غزنوي قولش را داده بود ) بلکه او در اينکار از منابعي که وجود داشته استفاده کرده وکار او ترجمه اي به زبان شعر است و در اين راه نه بيتي افزوده و نه کم کرده است.

چـــــو آگـــــاهـــــي آمــــــد ســــــوي اردوان**** دلـش گــشـــت پـــر بـــيـــم و تـــيـــره روان
چــنــيــن گــفــت كــايــن راز چــرخ بــلــنـــد****هــمــي گـــفـــت بـــا مـــن خـــداونـــد پـــنـــد
هــر آن بــد كــز انــديــشــه بــيــرون بـــود****ز بـخـشـش بــه كـوشــش گــذر چــون بــود
گـــمـــانـــي نـــبــــردم كــــه از اردشــــيــــر****يـكــي نــامــجـــوي آيـــد و شـــهـــرگـــيـــر
در گــــنــــج بــــگــــشـــــاد و روزي بـــــداد****سـپــه بـــرگـــرفـــت و بـــنـــه بـــرنـــهـــاد
ز گــيــــل وز ديــــلـــم بــيــــامـــد سپـــــاه****هــــــمــــــي گـــــرد لـشـــگر برآمــد به ماه
وزان روي لـــــــشـــــــگر بــــــيــــاورد شاه ****ســـپــــاهــــــي کــــه بــر بـاد بـربـست راه
خــروشـــان ســـپـــاه و درفـــشـــان درفـــش****سـرافـشـان دل از تــيــغ هـــاي بـــنـــفـــش
چـهـل روز زيــن ســان هــمــي جــنــگ بــود****بـر آن زيـردسـتـان جــهــان تــنـــگ بـــود
ســـرانـــجـــام ابــــري بــــرآمــــد ســــيــــاه ****بــشـــد كـــوشـش و رزم را دســــتــــگــــاه
يـــكـــي بـــاد بـــرخـــاســـت از بــــــو مـــهـن****دل جــنــگــيــان گــشـت ز آن پــر شـــكـــن
بـــتـــوفـــيـــد كـــوه و بـــلـــرزيـــد دشــــت****خــروشش هــمـــي از هـــوا بـــرگـــذشـــت
بــــتــــرســــيــــد ز آن لــــشــــگــــر اردوان**** شــدنــد انــدريــن يــك ســخــن هـــم زبـــان
كـــه ايـــن كـــار بـــر اردوان ايـــزديـــســـت****بـديـن لـشگـر اكـنــون بــبــايــد گــريــســت
گــــرفــــتـــــار شـــــد در مـــــيـــــان اردوان****بــــداد از پــــي تـــــاج شـــــيـــريـــــن روان
چــنــيــن اســت كــردار ايــن چـــرخ پـــيـــر****چـــه بــــا اردوان و چــــه بــــا اردشــــيــــر
هــمـــه رزمـــگـــه پـــر ســـتـــام و كـــمـــر****پــر از آلـــت لـــشـــگـــر و ســـيـــم و زر
بـــفـــرمــــود تــــا گــــرد كــــردنــــد شــــاه ****بـبــخــشــيــد ز آن پــس هــمــه بــر ســپــاه
بـــرفـــت از مـــيـــان بـــزرگـــان بــــــنــــاک ****تــــن اردوان را ز خـــــون كـــــرده پــــــاك
خــروشــان بــــــبـــــــردش ز خـــاك نـــبـــرد****بــر آيــيــن شــاهــان يــكــي دخــمـــه كـــرد
بــه ديــبــا بــپــوشـــيـــد خـــســـتـــه بـــرش****ز كــافـــور كـــرد افـــســـري بـــر ســـرش
وز آن پـــس بـــيــــامــــد بــــر اردشــــيــــر****چــنــيــن گــفــت كــاي شــاه دانــش پـــذيـــر
تــو فــرمـــان بـــر و دخـــتـــر او بـــخـــــــواه****كـه بــا فــر و بــرزســت و بــا تــاج و گــاه
ازو پــنــد بــشــنــيــد و گـــفـــتـــا رواســـت****هــم انــدر زمــان دخــتـــر او بـــخـــواســـت

رحمت بر تربت پاک فردوسي باد
خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, October 02, 2004

جشن مهرگان
روز مهر از ماه مهر را روز مهرگان مي نامند. ايرانيان از دوران باستان اين روز را جشن مي گرفتند زيرا نشانه پايان يک فصل (تابستان) و شروع فصلي ديگر (زمستان) بود. اين رسم بعدها وارد آيين زردشتگري شد. اين جشن بعد از نوروز داراي بيشترين اهميت بوده است. مهرگان از روز مهر شروع ميشده و به مدت شش روز ادامه داشته است . گفته ميشود ايرانيان در چنين روزي به رهبري کاوه بر عليه ضحاک قيام کردند و بعد از شکست او فريدون را به پادشاهي برگزيدند.اين جشن در زمان هخامنشيان و پيش از آنها رواج داشته و در چنين زماني شاهان به زيردستان و پادشاهان محلي هداياي ميدادند.بعدها در زمان ساسانيان بر عظمت اين مراسم افزوده شد به طوري اهميت آن با نوروز يکسان شد. شاهنشاه ساساني در چنين روزي به ميان مردم مي آمد وبا آنان همسفره و همخوراک ميشد .بعد از ورود اسلام به ايران اين مراسم همچنان به قوت خود باقي بود بطوري که گزارشهاي مختلفي در مورد برگزاري اين مراسم در دربار سامانيان وجود دارد.با ورود مغول وبروز فقر وافسردگي و سپس رواج صوفگري در ميان ايرانيان از اهميت آن کاسته شد و با شکلگيري حکومت صفويه در ايران به کلي ز برگزاي آن ممانعت به عمل آمد زيرا سلاطين صفوي آن را از رسوم زردشتيان مي شمردندو خود را سلطان مسلمين ميدانستند .ظاهرا اين برخورد در زمان قجرها نيز به شدت دنبال ميشده است.اما امروزه ما ميدانيم که اين مراسم از ديرباز ميان ايرانيان چه پيش از اسلام و چه بعد از ان رواج داشته است و برگزاري آن توسط زردشتيان هيچ ربطي به آيين زردشتيگري ندارد.
خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, September 28, 2004

داريوش کبير و کانال سوئز


داريوش شاه بعد از سرکوب گوماتاي مغ ( بردياي دروغين ) به سرکوب شورشهاي مختلف در قسمتهاي مختلف شاهنشاهي پرداخت و بعد اتمام کار براي فرونشاندن نافرماني مصريان اعزام آنجا شد و ياغيان را منکوب کرد.سپس براي آسان شدن دسترسي و رفت وآمد ميان پارس ، پايتخت کشور ومصر اقدام به ساختن کانالي کرد که رود نيل را به دريايي سرخ متصل ميکرد و يک راه دريايي جديد و استراتژيک بوجود مي آمد.امروزه متاسفانه اينکار بنام اروپائيان که در قرن نوزدهم براي دسترسي راحتر به شرق ثبت شده است. ابتدا فرديناند دوله فرانسوي که در مصر بود بين سالهاي ۱۸۵۴ تا ۱۸۶۹ کانال را باز گشايي کرد و سپس بعدها اين کانال تکميل شد . جالب اينجا با اينکه اسناد کافي در مورد اينکه اولين بار اينکار توسط داريوش کبير ساخته شده است موجود است بازهم غربيها آنرا ناديده ميگيرند زيرا شرقيها وحشي که توسط يونانيان متمدن (بخوانيد الکساندر هلني مقدوني) مضمحل شدند هرگز داراي چنين تمدن پيشرفته اي نبوده اند که اينکار را انجام دهند!!! بسياري از فلاسفه معتقدند که اگر آتنيها و سپس هلني ها بر ايرانيان پيروز نمي شدند امروز ديگر از دنياي متمدن غربي خبري نبود!!!و اينک سند انکار ناپذير کتيبه داريوش کبير که در موزه قاهره نگهداري ميشود را مرور ميکنيم:
من پارسى ام. از پارس مصر را گرفتم. سپس فرمان دادم اين آبراه را بكنند. از رودى كه به نام نيل در مصر جارى است به سمت دريايى كه از پارس مى آيد. سپس اين آبراه كنده شد. آن چنان كه فرمان داده بودم و كشتى ها از مصر و از راه اين آبراه به سوى پارس روان شدند. آنچنان كه من مايل بودم.

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Thursday, September 16, 2004

گمان مبر که به آخر رسيد کار مغان
هزار باده نخورده در رگ تاکست




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, September 06, 2004

آزاد چون پرنده


آزاد چون پرنده
زين پس اين بهترين است چون پرنده آزاد بودن
صميمي ، پاک و بي پيرايه

چون پرنده اي جلد پر مي گشايم
چون پرنده اي گسترده بال
هر چه بر سر زندگي اي که روزگاري مي شناختيم آمده باشد
مي توانيم به راستي که بي يکديگر به سر بريم؟

کجا آن نزديکي را از کف داديم؟
که بريمان بس پربها مينمود

و همواره حس آزاد بودن را چون پرنده اي در من مي انباشت
زين پس اين بهترين است چون پرنده آزاد بودن
صميمي ، پاک و بي پيرايه

چون پرنده اي جلد مي گشايم
چون پرنده اي گسترده بال

هر چه بر سر زندگي اي که روزگاري مي شناختيم امده باشد
که هميشه حس آزاد بودن چون پرنده را در من مي انباشت

آزاد چون پرنده
زين پس بهترين است
آزاد چون پرنده بودن

آزاد چون پرنده
آزاد چون پرنده

شعر ترانه اي با همين نام از گروه بيتلز
کاري از جان لنون ، پل مک کارتني ، جرج هريسون و استارکي نام آوران بزرگ موسيقي راک

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, September 04, 2004

استراحت

به لطف یکی از دوستان قدیمی فرصتی دست داد تا برای تجدید قوا وتمدد اعصاب به همراه جمعی از یاران قدیمی سفری به شمال ممالک محروسه بکنیم یکی از همراهان لطف کرده و جریان رو به زبان طنز نوشته با سپاس از او به اینجا سری بزنید

خرم باشید .




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, August 16, 2004

شنيدی؟ ببخشيد اگه صداش اذيتتون کرد !
صدای چی بود؟ چيزه مهمی نبود فقط يه چیزی در درونم شکست ...




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, August 01, 2004

فوتبال
بقول فردوسي پور ما که سکته رو زديم تا ايران برد شما رو نميدونم!عجب بازي نفس گير و پرهيجاني بود. تيم ما يک تيمه نصفه و نيمه بود و يک دفاع درست حسابي نداشت و مثل آب يخ گل ميخورد! اما بچه واقعا گل کاشتن با گل زدن اين مشکل حل کردن و بالاخره ما پيروز شديم . سه نفر ديروز واقعا هنرمندانه و منياتوري بازي ميکردن اول از همه مهدوي کيا و بعد علي کريمي و کعبي .اما مهتر از همه مربي مقتدر و متفکر ما برانکو خوب تيم را رهبري کرد و ديروز يک روز سخت اما عالي بود.در آخر بچه ها متشکريم.

پي نوشت : تا کور شود هر آنکه نتواند ديد ( منظور کنفدراسيون و هئيت داوران آسياست )




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, July 25, 2004

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم يک کوچه ايم




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, July 20, 2004

تير ماه
 
اول ماه تابستان يعني تير ماه تموم شد و من عملا هيچ استفاده اي ازش نکردم وهيچکدوم از برنامه مو پيش نبردم!  تا ببينم دو ماه بعديش چي ميشه! البته دو هفته ازش رو صرف مهمونداري اونم از يکي از عزيزترين اعضاي خونواده که در ديار غربت بسر ميبره وهر چند سال به خونه برميگرده کردم.
تير ماه در فرهنگ وتاريخ ايران يکجور کارکرد ناسيوناليستي داره و سه تا مناسبت مهم درش هست که هميشه بايد مورد يادآوري قرار بگيره وبسيار هم مهمه.
اوليش يک جور جشن باستاني و ايراني هست که در روز تير از ماه تير انجام ميشه وبنام تيرگان شناخته ميشه و روز دهم تيرمصادف با جشن تيرگان ميباشد. جشن تيرگان در اوستا تشتريه و در پهلوي تشتر ناميده شده است. در گاتاها تشتر يا تير نام ايزد بانوي است که به باريدن باران کمک ميکندو همچنين در باور ايرانيان قديمي تشتر نام ستاره اي است که هنگامي که ظاهر ميشود مژده باريدن باران را ميدهد. همچنين گفته ميشود در دوران پادشاهي پيروز ساساني هفت سال تمام خشک سالي روي داده است و مردم در چنين زماني از سال رو به بيابان نهاده اند و براي باريدن باران نيايش کرده اند و سپس باران باريده است و بهمين مناسبت هر سال چنين روزي را جشن ميگيرند و بهم آب ميپاشندو شادي ميکنند.
دوم يادآور پهلواني اسطوره اي ميباشد بنام آرش کمانگير. گفته ميشود در زمان منوچهر پس از جنگ طولاني ميان ايرانيان و تورانيان سپاهيان افراسياب وارد خاک ايران شدند وايرانيان را در طبرستان (مازندران امروزي) به محاصره درآوردند و افراسياب براي توهين و تمسخر ايرانيان پيشنهاد کرد که کسي از ميان ايرانيان تيري بياندازد و هر جا که آن تير به زمين نشست مرز ميان ايران و توران باشد. در اين ميان آرش که جواني دلير و قوي هيکل دواطلب اينکار شد و گفت من براي اين امر برگزيده هستم . او به ميان ديگر جنگجويان رفت و جوشن وسپر ولباسهاي خود را از تن به دراورد و گفت اندام ستبر و تناور وبدون عيب مرا ببينيد و بدانيد که مرا هيچ کاستي و ضعف و بيماري نيست اما پس از پرتاب تير بر من کاستي وسستي عارض خواهد شد و سرانجام خواهم مرد اما چه باک اگر جانم فداي وطن شود. سپس تير را پرتاب کرد و هر چه تير پيشتر رفت او رنجورتر شد و پس از سه روز در حالي که تير در ساحل جيحون به تنه درختي کهنسال برخورد کرده بود جان خود را از دست داد و همين موجب پيروزي ايرانيان بر تورانيان و عقب نشيني افراسياب و سپاهيانش به آنسوي جيحون شد.
سوم بنا به يادآوري تاريخ اوسط تير ماه سالروز تولد رادمرد بزرگ ايران و فرزند آذرآبادگان بابک خرمدين است که در زمان مامون خليفه جبار عباسي علم استقلال  را برافراشت و به جنگ خليفه رفت و حدود بيست و پنج سال بر تمامي سپاهياني که از طرف خليفه براي سرکوبي او ميامدند پيروز شد وسرانجام به حيله و خيانت يک شاهزاده ايراني بنام افشين اخشيدي اسير و همراه خانواده اش به بغداد برده شد. خليفه عباسي معتصم بالله به او گفت اگر طلب بخشش کند از خون خواهد گذشت اما او پاسخ داد هرگز در مقابل يک تازي به خاک نخواهد افتاد خليفه دستور داد به زن و دختر او تجاوز کردند اما باز بابک طلب بخشش نکرد سپس دستان او را قطع کردند بابک خون دستانش را به صورتش ماليد و خليفه با تعجب از او علت را پرسيدو او پاسخ داد چون خون از بدنم بيرون ميرود رخسارم زرد گردد خونم را به صورتم ميمالم که زردي رخسارم در مقابل بوزينه اي چون تو معلوم نباشد ، خليفه دستور داد زبان او را از پشت گردنش بيرون کشيدند واو را بر دروازه اي بغداد بردار کردند. خليفه چنان از اين پيروزي خوشحال شده بود که افشين را به پاس اين پيروزي به مقام سپاهسالاري منصوب کرد و هنگامي که خبر اسارات بابک و يارنش را شنيده بود دستور داد شيپور بزنند و مردم به جشن و شادي بپردازند.البته بعدها افشين پاداش خود را دريافت کرد و در همان مکاني که بابک را به دار کشيده بودند به دار آويخته شد.گفته ميشود بابک معتقد به آيين خرمديني بوده است اين آيين بسيار به آيين مزدکيت نزديک بوده و اصولا آنها معتقد به شاد زيستن بودند وفکر ميکردند دنياي زماني سعادتمند خواهد بود که غم و درد ديگر در آن وجود نداشته باشد بنابر اين براي رسيدن به آن تلاش ميکردند آنها متعقد بودند که آيين زرتشت نيز در ابتدا به همينگونه بوده وبعدها توسط روحانيون زرتشتي به انحراف کشيده شده است .چون همگي لباس سرخ ميپوشيدند در تاريخ به سرخ جامگان نيز معروف گشته اند و گفته ميشود تا دو سه قرن بعد نيز در آذرآبادگان پيرواني فراواني داشته اند و کم کم اين جنبش رو به افول نهاده و از ميان رفته است. هرساله در هفته دوم تيرماه مردم در قلعه بز يا بژ که به قلعه بابک معروف است جمع ميشوند و نام و ياد اين فرزند قهرمان آذرآبادگان را گرامي ميدارند.
البته چنديست کساني که سوداي تجزيه ايران و جدايي آذرآبادگان را از مام ميهن دارند براي تاريخ سازي و جعل تاريخ براي استفاده سياسي بابک را ترک و حرکت او راترکي مينامند براي اسب او نام ترکي و براي خودش يک فرزند با نام ترکي (بابک هرگز فرزند پسر نداشته است) اختراع کرده اند!!! عجب!!! بابک را با نام ايراني (نام عربيش حسن بوده و او خود نامش را تغيير داده است) و آيين خردميني !! ترک ميخوانند!!! بعضي ها خيلي پررو هستند بخدا!!
خرم باشيد.





* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, July 14, 2004

فريدون فرخ فرشته نبود
ز مشک ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيکويی
توداد و دهش کن فريدون تويی




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, July 04, 2004



پدرخوانده به تاريخ پيوست

مارلون براندو هنرپيشه بزرگ و جاودان تاريخ سينما درگذشت. کسي بيشک فيلمهاي بزرگي چون زنده باد زاپاتا، ياغي،در بارانداز ، اتوبوسي بنام هوس و آخرين تانگو در پاريس و پدرخوانده را بدون نام او به خاطر نخواهد آورد. براندو از نسل بازيگران بزرگ و صاحب سبک اواسط قرن بيستم بود آن زمان که از جلوه هاي ويژه و ترفندهاي کامپيوتري کمتر خبري بود وبسياري از فيلمهاي بزرگ موفقيت خود را مرهون خلاقيتهاي بازيگران خود بودند.او کسي بود که از همان ابتدا ثابت کرد که هنرپيشه اي مقتدر است و پيروزهايش در سينما بيشتر مرهون خلاقيتهاي شخصيش مي باشد تا نقش آفريني در فيلمهاي بزرگ.
از شنيدن خبر درگذشت اين هنرمند بزرگ نارحت شدم چون خيلي دوسش داشتم ،متاسفانه هنرمندان واقعي سينما يکي يکي دارن ميرن و جاشون رو يک مشت بازيگرنما ميان که بيشتر خوش تيپ و خوش قيافه هستن تا هنرمند! و به کمک تبليغات دارن رشد ميکنن تا هنر بازيگري.ميشه از قياس مارلون براندو و همدوره هاش با دي کاپريو و همدوره هاش به اين قضيه پي برد!!!
يکي از صحنه هاي زنده باد زاپاتا رو خيلي دوس دارم ،اونم اونجاس که جمعي از دهقانان ناراضي که زاپاتا هم بينشون هست براي شکايت از مصادره زمينهاشون پيش استاندار محلي رفتن و اونجا وقتي حرفهاشون رو ميزنن اون استاندار اسم زاپاتا ازش سوال ميکنه اونم بخاطر گستاخي بيش از حد و اون جواب ميده زاپاتا ... اميليانو زاپاتا و بعدها عين همين واقعه برا خودش تکرار ميشه.
براندو در اواخر عمر دچار مشکلات زيادي شد از جمله خودکشي دخترش و به زندان افتادن پسرش به جرم قتل . براندو تمام ثروتش رو خرج کرد تا بتونه پسرش آزاد کنه اما موفق نشد.
سرانجام براندوي بزرگ در سن هشتاد سالگي و در اثر بيماري سينه پهلو درگذشت.
بدرود براندوي بزرگ...

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, June 26, 2004

بدترين شکل دلتنگی برای آن کسی است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Thursday, June 24, 2004

خيلي تلاش نکن Don't Try So Hard

اگر در جستجوي گمگشته اي هستي،
خيلي تلاش مکن
اگر احساس بيهودگي مي کني،
خيلي تلاش نکن
آنگاه که مشکلات به کوهي مي ماند،
و تو در جستجوي پاسخي،
آنها را به روزي ديگر واگذار
خيلي تلاش نکن...

اما اگر لغزيديو فرو افتادي،
همه چيز را تمام شده نيانگار
با هر شکست، زبان به گلايه مگشاي
وستارگان اقبالت را سپاس بگزار
فرصت ها را غنيمت شمار
لحظه ها را نيک بدار
و آن دم که طوفاني در زندگيت به پا ميشود،
محکم و پا بر جا بمان

آه ... خيلي تلاش مکن،
آه ... اندوهي به دل راه نده،
تنها ديوانگان اين گونه مي زيند،
خيلي تلاش مکن

روزي ، با غرور فراوان
سرکرده جمعي ميشوي،
وفرمان هاي احمقانه صادر ميکني
اما مراقب باش که خيلي تند نروي ...
مدال هايت را برق بيانداز
و چون بره اي آراسته باش، نه چون گوسفند
تو هرگز ناچار نبودي،
تا انزوا پيشه کني ...

آه، چه دنياي زيبايي
آيا اين زندگي از آن من است؟
آه، چه دنياي زيبايي
آري ، اين زندگي ساده از آن من است

آه ... خيلي تلاش مکن،
آه ... اندوهي به دل راه نده
تنها ديوانگان اين گونه مي زيند،
خيلي تلاش مکن
خيلي تلاش مکن

آهنگ Don't Try So Hard که شعر و آهنگ آن از کارهاي زيباي فرخ بولسار يا فردي مرکوري رهبر بنيانگزار گروه بزرگ کوئين است که بيش از دو دهه در آسمان موسيقي راک درخشيد و نام آن براي هميشه در تاريخ موسيقي ثبت شد و آهنگ حماسه کولي به عنوان ترانه برتر هزاره انتخاب شد.

خرم باشيد.

پي نوشت: اين شعر از کتاب مارش ملکه سياه که ترجمه تمام اشعار و ترانه هاي گروه کوئين به ترجمه سارا صفاتي مي باشد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, June 12, 2004

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, June 08, 2004

زمين لرزه

اينروزا اخبار متناقضي که در مورد زمين لرزه که خدايي نکرده قراره تو تهران اتفاق بيوفته ميرسه ، هر جا که ميري بحث داغ زمين لرزه در جريان هست و دائم مسئولان مربوطه ميان و بقول خودشون شايعات رو تکذيب ميکنن ، اما اگر کسي تو اين کشور زندگي کرده باشه ميدونه که شايعات رو بايد جدي گرفت چون اغلب رنگي از يک واقعيت پنهان تو خودشون دارن!! آدم هر قدر هم که بخواد خونسرد باشه و به اين مسائل اهميت نده بازم وقتي پاي جون در ميونه باشه ناخودآگاه اعصابش دچار تنش و فشار ميشه. کمتر کسي رو ميشه پيدا کرد که اطلاعات درست به آدم بده و حرفاش سنديت داشته باشه. کساني که تو اين قضيه مسئوليت دارن هرگونه پيش بيني زلزله رو غير ممکن ميدونن اما با توجه به اين که اغلب آقايون سواد دست حسابي ندارن و يا بعد از اينکه تحصيلات آکادميکشون رو تموم کردن مطالعه رو تعطيل کردن نميشه به حرفاشون زياد اعتماد کرد ، از طرفي کساني که در مورد قابل پيش بيني بودن حرف ميزنن يا منابعشون دست اول نيست يعني نقل قول ميکنن و يا اصولان خودشون صاحب نظر نيستن . بهر حال سالهاست که متخصصين داد ميزنن که تهران روي گسل بزرگي قرار داره و خطر زمين لرزه شديدي اين شهرو تهديد ميکنه اما کو گوشه شنوا!! آقاي احمدي شهردار محترم تهران بعد از تحولات اين چند روزه و بازار گرم شايعات ، تازه تو يک مصاحبه گفته بحث ايمني سازي مورد توجه قرار مي گيرد!! ميخواستم بگم به اين شهردار محترم و همکاران سابق ايشون طي ۱۵ -۲۰ ساله گذشته ، بابا خسته نباشين!! حالا بودين !! عجله برا چيه؟؟ يک ۲۰ سال ديگه صبر مي کردين!! آخه از قديم گفتن گر صبر کني ز غوره حلوا سازي!! چرا اون وقت که پول مي گرفتين و هوا رو ميفروختين به اين فکرا نبودين؟؟ هر ننه قمر بيسواد و عمله اي بدون دو زار سواد و وجدان کاري داره برج ميسازه !! طرف بيست سال پيش چوپان بوده حالا همه مهندس صداش ميکنن!!! نه نظارتي نه چيزي!؟ فقط به بهانه هاي مختلف شهرداري پول مي گرفت! مهندش ناظر هم که وضشون معلومه ساختمون نديده پاي برگه هاي نظارتيشون امضاء ميزدن!! تازه اگه ميخواستن گير بدن يارو بساز بندازه ميگفت که آگه گير بدي ميدم کسي ديگه امضاء کنه!!
خب ديگه وضع معلومه هر بچه ميدونه و لازم نيست من زياد توضيح بدم!!
خدا عاقبتمون رو بخير کنه!! خدا کنه هيچ وقت اون زمين لرزه مهيب اتفاق نيوفته اما بايد هميشه آماده باشيم.

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, June 06, 2004

آفرينش‌ زن
متن سانسکرِيت

امروز تو روزنامه اعتماد به مطلبی برخوردم ديدم بد نيست اينجا بزارمش:
در آغاز، آفريدگار جهان‌ چون‌ به‌ خلقت‌ زن‌ رسيد، ديد مصالح‌ سفت‌ و سخت‌ را در آفرينش‌ مرد به‌ كار برده‌ و ديگر چيزي‌ نمانده‌ است‌. در كار خود واله‌ گشت‌ و پس‌ از انديشه‌ بسيار چنين‌ كرد. گردي‌ رخسار از ماه‌، تراش‌ تن‌ از پيچك‌، چسبندگي‌ از پاپيتال‌، لرزش‌ اندام‌ از گياه‌، نازكي‌ از ني‌، شكوفايي‌ از غنچه‌، سبكي‌ از برگ‌، پيچ‌ و تاب‌ از خرطوم‌ پيل‌، چشم‌ از غزال‌، نيش‌ نگاه‌ از زنبور، شادي‌ از نيزه‌ نور خورشيد، گريه‌ از ابر، سبك‌ سري‌ از نسيم‌، بزدلي‌ از خرگوش‌، غرور از طاووس‌، نرمي‌ از آغوش‌ طوطي‌، سختي‌ از خاره‌، شيريني‌ از انگبين‌، سنگدلي‌ از پلنگ‌، گرمي‌ ازآتش‌، سردي‌ از برف‌، پرگويي‌ از زاغ‌، زاري‌ از فاخته‌، دورويي‌ از لك‌لك‌، و وفا از مرغابي‌ نر گرفت‌ و به‌ هم‌ سرشت‌ و زن‌ را ساخت‌ و به‌ مردش‌ سپرد.
پس‌ از هفته‌يي‌، مرد نزد خدا باز آمد و گفت‌: خدايا اينكه‌ به‌ من‌ داده‌يي‌ زندگي‌ بر من‌ تباه‌ كرده‌. پيشه‌اش‌ پرگويي‌ است‌. دمي‌ مرا به‌ خود وا نمي‌گذارد. آزارم‌ مي‌دهد. مدام‌ نوازش‌ مي‌خواهد. دوست‌ دارد هميشه‌ سرگرمش‌ كنم‌. بيخود مي‌گريد، تنها كارش‌ بيكاري‌ است‌. آمده‌ام‌ پس‌اش‌ دهم‌. زندگي‌ با او برايم‌ امكان‌پذير نيست‌. از من‌ باز ستانش‌.
خدا گفت‌: باشد و زن‌ را پس‌ گرفت‌. پس‌ از هفته‌يي‌ ديگر مرد دوباره‌ نزد خدا شد و گفت‌: خداوندا تنهاي‌ تنها شده‌ام‌. به‌ ياد مي‌آورم‌ چگونه‌ برايم‌ آواز مي‌خواند، مي‌رقصيد، از گوشه‌ چشم‌ نگاهم‌ مي‌كرد، با من‌ بازي‌ مي‌كرد، به‌ تن‌ام‌ مي‌چسبيد، خنده‌اش‌ گوش‌ام‌ را نوازش‌ مي‌داد، تن‌اش‌ خرم‌ و ديدارش‌ دل‌نواز بود. او را به‌ من‌ باز پس‌ ده‌.
خدا گفت‌: باشد و زن‌ را به‌ او پس‌ داد. پس‌ از سه‌ روز، ديگر بار مرد نزد خدا شد و گفت‌: خدايا نمي‌دانم‌ چگونه‌ است‌ اما گويا زحمت‌ او بيش‌ از رحمت‌ اوست‌. پس‌ كرم‌ كن‌ و او را از من‌ باز پس‌ گير.
خدا گفت‌: دور شو! بس‌ است‌ هر چه‌ گفتي‌. برو با او بساز!

خرم باشيد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, June 01, 2004

زمين لرزه


روز جمعه حدود عصر بود که نشسته بودم و داشتم فيلم مي ديدم که يک لحظه احساس کردم داره زمين تکون ميخوره بعد اين لرزش تموم شد و بعد از يک لحظه دوباره لرزش شروع شد ولي اينبار بسيار شديدتر بود و همراه با صداي خوفناک!! من که قضيه زمين لرزه بم و صداي مهيب اون تو ذهنم بود با خودم گفتم بالاخره اون زمين لرزه ۷ ريشتري تهران اومد!! در حالي که فرياد ميزدم زمين لرزه!! با سرعت نور سه طبقه ساختمون رو طي کردم و هنوز لرزش قطع نشده بود که به محوطه خيابون رسيدم!!! از سرعت عمل خودم تعجب کرده بودم و اينکه چرا اينهمه ترسيدم!!
شايد به خاطر فاجعه بم بود اما اعتراف ميکنم بعد از قضيه دزديده شدن اين يکي از بدترين ترسهايي بود که تجربه کردم.
از اهل محل اولين کسي بودم که وارد کوچه شدم!!! بابا شجاع الدوله ديلمي ببينيمت!!!!
از شوخي بگذريم اگر چنين زمين لرزه شديدي رخ بده تو تهران بايد خداي شانس باشي تا زنده بموني ، چون اگه زير آوار نميري حتما تو آتش سوزي و حوداث جانبي حتما ميميري!!! ميگن در تهران تلفات آتش سوزي بعد از زمين لرزه تا ۴ برابر تلفات مرگ بر اثر ريزش آوار خواهد بود!!
علاوه بر سيستم گازي کشي که چون بمب عمل خواهد کرد ، تمام اسفالت خيابانها چون مواد سوختي عمل خواهد کرد و اين يعني چي؟؟؟ خودتون تصور کنين!! تازه گازهاي سمي ناشي از آتش سوزي رو هم باهاش جمع بزنين فکر کنم نتيجه خوشمزه باشه نه؟؟؟مقاله اي بعد از زمين لرزه بم ميخوندم نويسنده معتقد بود اگه در اون لحظات اوليه زنده موندين به فکر کمک رساني نباشين چون حتما در اثر آتش سوزي به احتمال زياد مرگ در انتظارتون هست!! پس از نزديکترين راه به سمت خارج شهر حرکت کنين چون اگه شانس بيارين شايد اميدي به زنده موندنتون باشه!!!
تازه اگه زنده موندين بايد مشقات زيادي رو تحمل کنين ، مرگ عزيزان ، نبود آب و خوراک و بهداشت ، به احتمال زياد از دست دادن کار و زندگي و غيره ... که اين به معني صفر شدن و از نو شروع کردن اونهم بدون کمک و همراهي عزيزانتون! کمتر کسي ميتونه چنين شرايطي رو تحمل کنه و با توجه به نبود بهداشت رواني و شرايط بد عصبي رواني که اغلب مردم تهران دارن ميتونين بعدش رو تصور کنين...اگه چنين فاجعه پيش بين ابعادش تنها به تهران محدود نخواهد بود چون پايتخت و مرکز سياسي و فرهنگي تمام کشور آسيب جدي خواهد خورد. بعضي پيش بيني ميکنن که شايد با از بين رفتن مرکز سياسي دولت و حکومت سقوط کنه و کار حتي به تجزيه هم بکشه...
بايد اميدوار باشيم که چنين فاجعه اي پيش نياد اما کار تنها با اميدواري درست نميشه و تا دير نشده بايد خودمون رو آماده مقابله با هرگونه حادثه طبيعي از اين دست بکنيم.
پس بياييد تهديد را جدي بگيريم زيرا با برخوردهاي مقطعي و موضعي چيزي حل نميشود و اين روش فعلي که تنها با روي دادن زمين لرزه چند روزي صحبت ميشود و دست آخر بدون هيچ اقدام عملي همه چيز فراموش ميشود!!! روش فعلي سرانجام جز فاجعه نخواهد داشت.
دکتر عکاشه در اين مورد ميگويد که خطر در تهران جدي است چون اولا سه گسل بزرگ در شمال و جنوب شهر وجود داردو تهران در دامنه رشته کوه البرز قرار دارد که از ويژگيهاي آن زمين لرزه هاي کم با فواصل زماني بالا اما قدرت مهيب وتخريب شديد.
و در آخر اضافه ميکند که نسلي از مردم تهران به طور قطع اين فاجعه را درک خواهد کرد.



خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, May 23, 2004

دوست تنهايي من
ديشب وقتي با صداي رعد وبرق از خواب بيدار شدم بعد از ترس اولين چيزي كه به ذهنم آومد اين بود ؛ الان تو چه حالي هستي؟؟ آيا كسي هست كه تنهايت رو پر كنه؟ آيا كسي هست كه بهت بگه نترس من پيشتم و ازت حمايت ميكنم؟ ياد اون لحظاتي افتادم كه با صداي تندر تو خودت جمع ميشدي و چشماتو ميبستي و ناخودآگاه به بازوم چنگ ميزدي و با صداي ضيعف در حاليكه ميشد ترس رو لابلاش ديد مي گفتي من مي ترسم... اما من هميشه ميخنديدم و ميگفتم مگه ترس داره؟؟ و سربسرت ميذاشتم در حاليكه تو به حمايت احتياج داشتي... يادمه بهم مي گفتي ... پيشم ميموني تا رعدوبرق تموم شه؟؟ اما زمان به تندي گذشت و اون روزهاي خوب با تو بودن تموم شد... اما دوست تنهايي من كاش پيشم بودي با تمام قدرت بغلت ميكردم و با تمام وجود سعي مي كردم تو فضاي كه هستي امنيت رو پراكنده كنم... ميدونم هيچ وقت برات آغوش امني نداشتم... ميدونم هيچ وقت سنگ صبوري خوبي نبودم... ميدونم همشو ميدونم...
اما آيا كسي بهم آغوش امن بودن ياد داده بود كه من از تو دريغ كردم؟؟ آيا كسي سنگ صبورم بوده كه من با تو نكردم؟؟ ميدوني بعضي چيزا از دريغ كردن نيست ازنداشتنه...
اما امروز كه ميخوام اون چيزي باشم كه تو خواستي ديگه نيستي كه ببيني... اما چون بهت قول دادم... هنوز يادمه...
يادته كه اونروز وقتي درد نداشتنت رو حس كردم و باهم با اين درد گريه كرديم بهم گفتي : هميشه يادت باشه هميشه با اون آدمهاي كه خنديدي فراموش ميشن اما اونهايي كه باهاشون گريستي در آينه ذهنت هميشگي خواهند بود.
ميدوني تو هميشه در ذهنم جاودان خواهي بود چون مهربون بودن و دوست داشتن و عشق ورزيدن اونهم بدون هيچ انتظاري رو بهم ياد دادي...
دوستت دارم با تمام وجود در حاليكه ميدونم سهم من از تو در اين زندگي پوچ هيچ است و هيچ...








* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, May 17, 2004

روز جهاني خيام

امروز بيست هشتم اردبيهشت ماه و مصادف است با روز جهاني خيام که اين مناسبت توسط سازمان يونسکو انتخاب شده است.
حکيم خيام نيشابوري يکي از سخنوران وشاعران بنام است که همچنين از استادان بزرگ رياضي و نجوم به شمار ميرود. در مورد اين مرد دانشمند متاسفانه اطلاعات دقيق و درستي در دست نيست و دوران زندگي او در هاله اي از ابهام قرار دارد آنچه به دقت ميتوان گفت که او دستي در شعر داشته و رباعيات فراواني سروده است که متاسفانه اغلب آنها در غبار زمان مفقود شده و به دست فراموشي سپرده شده است ، بيشتر مورخان بر مباني گزارشات موجود توسط همعصران وي در مورد او صحبت ميکنند .ظاهران وي در ابتداي زمان ورود ترکان سلجوقي و پايان گرفتن نفوذ ترکان غزنه به دنيا آمده است يعني چيزي حدود ۳۰ تا ۴۰ سال بعد از مرگ فردوسي نگهبان بزرگ زبان پارسي. بيشتر رباعيات که به او منتسب است مورد شک و ترديد قرار دارد ، آنچه مشخص است اينست که وي تحت تاثير فرهنگ جاري در زمان سامانيان قرار داشته و فردي خرد گرا بوده که توسط شريعتگران اغلب به کفر و زندقه متهم شده است .دوران سامانيان دوران اوج فرهنگ وعلم در ايران بعد از اسلام به شمار ميرود که با ورود ترکان متعصب و تحت نفوذ خليفه بغداد اين عصر خاتمه يافته و ايران در سراشيبي سقوط افتاده است در اين مقطع تاريخي فرهنگ جاري بر ايران بسيار شبيه زمان ساسانيان بوده و بسياري از رسوم آن زمان که اينک متروک است رواج داشته است و ايرانيان در هر جاي که بوده اند در تلاش براي احياي ايران بزرگ بوده اند اما وقتي تاريخ به دقت نگاه ميکنيم در ۲۰۰ سال بعد آنچنان تحولات در جهت سقوط ايران و ايراني حرکت ميکند که ديگر اثري از آن روح دانشپرور و آزاده باقي نمانده است . به هر صورت خيام علاوه بر سخنوري رياضيدان و منجم زبر دستي بوده و او بوده که سالنماي جلالي را محاسبه کرده است که يکي از دقيقترين سالنامه ها به شمار ميرود که امروزه تاريخي هجري شمسي نيز بر مبناي آنست . در مورد زندگي خصوصي وي نيز اطلاعات دقيقي وجود ندارد و بنظر ميرسد که نام خيام در واقع کنيه پدرش بوده نه او.
خيام يکي مشاهير ماست متاسفانه در مورد وي ظلم شده و کمتر در کتب مدارس يا برنامه هاي تلويزيوني صحبت ميشود.


يک جرعه مي ز ملک کاووس به است
از تخت قباد وملکت توس به است
هر ناله که رندي به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است
***
اين کوزه چ من عاشق زاري بوده است
در بند سر زلف نگاري بوده است
اين دسته که بر گردن او مبيني
دستي است که بر گردن ياري بوده است
***
گويند بهشت وحور وکوثر باشد
جوي مي و شير وشهد وشکر باشد
پرکن قدح باده و بر دستم نه
نقدي ز هزار نسيه خوشتر باشد


خرم باشيد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Friday, May 14, 2004

مرگ

آيا مرگ لحظه اي رهايست؟؟؟




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Monday, May 03, 2004

دغدغه هاي ذهني


يک چند به کودکي به استاد شديم----- يک چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد----- از خاک بر آمديم و بر باد شديم

افسوس که بي فايده فرسوده شديم ----- و ز داس سپهر سرنگون سوده شديم
دردا و ندامتا که تا چشم زديم ----- نابوده به کام خويش ، نابود شديم

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Tuesday, April 27, 2004

نظامي و بانو آفاق قبچاقي ـ داستان يك عشق جاودانه

من از دوران بچگي عاشق خوندن تاريخ بودم ،چون هم شيرينه و هم عبرت آموز... و هم تو گوشه تاريخ چيزهاي ميشه پيدا کرد و تجربياتي رو ديد که همينطوري تو زندگي روزمره آدم امکان وقوعش نيست.متاسفانه به خاطر نگاه ايدولوژيکي که به تاريخ ايران ميشه هيچوقت مردم ما بدرستي باهاش آشنا نشدن و هميشه تاريخ ما پشت تبليغات اين گروه يا اون گروه گم بوده وتو کتابهاي مدرسه هم نگاه کلي و گنگ بوده بنابر اغلب مردم ما يا از خوندن تاريخ بيزارن يا براشون مهم نيست و يا فکر ميکنن که تاريخ رو بايد صرفا تو مدرسه خوند وبس و بعد از اون هم بايد فراموشش کرد چون کاربرد نداره و باهاش نميشه پول درآورد!!!اصولا اين مردم حافظه تاريخي ندارن چون کاردبرد نداره براشون .....امروز داشتم وبگردي ميکردم اين مطلب رو تو سايت ايران تاريخ که متعلق به دکتر حسين خنجي هست پيدا کردم ديدم بد نيست اينجا بزارمش.

آفاق يك كنيز زيباروي قفقازي بود كه حاكم دربند بعنوان تحفه به نظامي بخشيده بود. نظامي درآن هنگام در عنفوان جواني بود، و چونكه طلبه بود، منظومة مخزن‌الاسرار را سروده بود، كه عموما رنگ و بوي سخنان يك پير خردمند وكارديده را ميداد و سراسرش پند و اندرز حكيمانه بود. درهمان جواني هم بود كه نظامي به لقبِ «حكيم» ملقب گرديد. ولي اين كنيز زيباروي كه آفاق نام داشت، به يكباره فكر نظامي را تغييير داد و اورا به سرودن داستانهاي عشقي كشاند، و داستان زيباي خسرو و شيرين را آغاز كرد.
اما بتِ قفقازيِ او مهماني زودسفر بود و عمرش وفا نكرد و پيش ازآنكه نظامي منظومة خسرو و شيرين را به پايان رسانده باشد، از اين سراي فاني رخت سفر بربست، ونظامي را به سوگ نشاند. او براي اين بتِ زيبا مرثيه‌ئي نسرود، زيرا كه نميخواست كسي از راز عشق آتشينش به آفاق بوئي ببرد. ولي وقتي داستان خسرو وشيرين را به پايان مي‌رَسانَد، و زمان آن فرا ميرسد كه شيرينِ زيبا و دلرُبا در اوج زيبائي جان به جان آفرين تسليم كند، نظامي چنان است كه گوئي بربالينِ نعش شيرين ايستاده و به او مينگرد و در مرگ او جهاني اندوه را با خود دارد. او درآن لحظات پيكر بي‌جانِ آفاق را دربرابر ديدگان خويش مجسم ميكند و چنين ميسُرايد:

تو كاز عبرت به اين افسانه ماني | چه پنداري مگر افسانه خواني
در اين افسانه شرط است اشك راندن | گلابي تلخ برشيرين فشاندن
به حكمِ آنكه آن كم زندگاني | چو گل برباد شد روز جواني
سبكرو چون بتِ قبچاقِ من بود | گمان افتاد خود كآفاق من بود
همايون پيكري نغز و خردمند | فرستاده به من داراي دربند
پرندش دِرع و از دِرع آهنين‌تر | قباش از پيرهي تنگ‌آستين‌تر
سران را گوش برمالش نهاده | مرا در همسري بالش نهاده
چو تركان گشت سوي كوچ محتاج | به تركي داد رختم را به تاراج

نظامي هيچگاه عشق آتشينش به آفاق را فراموش نكرد، در هرفرصتي به كنايه يا اشاره از اين دلبرِ جانانه يادي برزبان راند و در منظومه‌هايش ويرا جاودانه ساخت. در اواخر عمرش كه منظومة اسكندرنامه را به پايان رساند، در ياد عشرتِ روزها و شبهائي كه در كنار آفاق گذرانده بود، چنين سرود:

چه فرخ كسي كاو به هنگام دي | نهد پيش خويش آتش و مرغ و مي
بتي نارپستان به چنگ آورَد | كه در نارِ بُستان شكست آورَد
ازآن ناربُن تا به گاهِ بهار | گهي نار گيرد كهي آبِ نار
برون آرَد آنگه سر از كنجِ كاخ | كه آرد برون سر شكوفه زشاخ
جهان تازه گردد چو خرم بهشت | شود خوب صحرا و بيغولـه زشت
بگيرد سر زلف آن دِل‌سِتان | واز آنجا خرامد سوي بوستان
گل‌آگين كند چشمة قند را | به شادي گذارد دمي چند را

اما بازيِ شگفت روزگار را ببينيم:
شهر گنجه كه اقامتگاه دائمي نظامي بود، در زمان صفوي به دست تركان مهاجم ويران گرديد، و بعدها درآن حوالي شهري ديگر به همين نام بنا شد. آرامگاه نظامي نيز قرنها متروك ماند و به ويراني و فراموشي گرائيد. پس از جنگ جهاني دوم، دولت باکو تصميم به بزرگداشت نظامي گرفت، و برآن شد كه بارگاهش را تجديد بنا كند. ادارة باستانشناسيِ شوروي در تلاش براي يافتن جسد نظامي به‌كاوش پرداخت. در اين كاوش جسد يك زن نوجوان از زير خاك بيرون آمد. در ادامة كاوش جسد مردي نيز يافت شد كه يقين كردند ازآنِ نظامي است. هردو جسد را در صندوق ويژه‌ئي نهادند و به جاي مطمئني انتقال دادند تا بعد از بناي آرامگاه آن را دوباره دفن كنند. جرياناتي پيش آمد كه بناي آرامگاه را به تعويق افكند، و صندوق حاويِ دوجسد چندبار جابجا شد. سرانجام وقتي آرامگاه آماده شد و صندوق را آورده گشودند، ديدند كه نقل و انتقال صندوق سبب شده كه استخوانهاي دو جسد در هم آميخته شود، به گونه‌ئي كه جداسازيِ آنها ممكن نبود. پس تصميم گرفتند كه هردو جسد را با هم در يك گور دفن كنند.

به اين ترتيب نظامي و آفاق پس از يك فراق نهصدساله دوباره به هم پيوستند، و دست در آغوش يكديگر آرميدند.

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, April 18, 2004

کرت کوبين
همزمان با دهمين سالمرگ اين خواننده بزرگ وبنيانگذار گروه محبوب و جاودانه نيروانا ، فيلمي در مورد زندگي وي جلوي دوربين خواهد رفت. اين فيلم در مورد کودکي و طلاق والدينش و همچنين ريشه هاي شکلگيري و صعود گروه نيروانا به قله هاي موفقيت خواهد بود. جسد کرت کوبين در سال ۱۹۹۴ در حاليکه با شليک يک گلوله به مغز خود به زندگيش پايان داده بود پيدا شد. روزي که کرت کوبين مرد روزي بود که موسيقي براي يک نسل مرد. به گزارش کانال بي بي سي اين فيلم از روي بيوگرافي پرفروش Heavier than Heaven به قلم چارلز کراس که در سال ۲۰۰۱ چاپ شد ساخته خواهد شد.( نقل به مضمون از روزنامه ايران)
در ادامه اضافه ميکنم نيروانا نام يکي تعاليم برگرفته از بودا به معناي گرايش به نيستي مطلق است اين يعني گسترش تمام ذرات وجودي در ذات طبيعت طوري که قابل تفکيک از آن نباشد.

پلنگ صورتي
امسال چهلمين سال آفرينش شخصيت کارتوني پلنگ صورتي ميباشد ، اين شخصيت بر مبناي تيتراژ فيلمي کمدي با همين موسيقي متن با هنرنمايي پيتر سلرز شکل گرفت.به همين مناسبت نمايشگاهاي در آمريکا و انگلستان براي يادبود آن برگزار ميگردد.

خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wednesday, April 07, 2004

هيچ

دنيا ديدي و هر چه ديدي هيچ است
وآن که گفتي و شنيدي هيچ است
سرتاسر آفاق دويدي هيچ است
وآن نيز که درخانه خزيدي هيچ است

دوران جهان بي مي و ساقي هيچ است
بي زمزمه ساز عراقي هيچ است
هر چند در احوال جهان مينگرم
حاصل همه عشرت است و باقي هيچ است

از رباعيات استاد عمر خيام نيشابوری
خرم باشيد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Sunday, March 21, 2004







نوروز باستاني بر همگان مبارک

سال نو و روز اورمزد ماه فروردين سال هزار سيصدو هشتادو سه خورشيدي و سه هزارو هفتصدو چهل ودو زرتشتي ايراني بر همه ايرانيان در سراسر گيتي مبارک.
براي همه هموطنان و دوستان عزيز سالي پر از موفقيت و بهروزي آرزو ميکنم.

بعد از حدود دو ماه سکوت وبلاگي به دلايل مختلف ، از اين پس بار ديگر وبلاگنويسي رو از سر ميگيرم.پس به قول فريدون فرح اندوز وبا صداي بلند ميگم با سلامي دوباره

پي نوشت: فايل فلشي رو که ابتدا اين پست گذاشتم از تو سايت ندارايانه برداشتم به نظرم مناسبترين چيز ي بود که ميشد ابتدا اين مطلب گذاشت.
خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Friday, January 23, 2004

قصه کوتوله ها و درازها

ايشان آدم واقع بيني بود وهميشه در مقابل آينه احساس ناراحتي ميکرد!
يک نفر اينقدر حرف ميزد که گوشش از شنيدن حرف ديگران ناتوان شده بود!
شانس آوردي که عشق چشمانت را کور کرد وگرنه مجبور بودي واقعيت کثيف زندگي را ببيني!
يک آدم بدبخت خوابهاي خوبي ديد و ديگه از خواب بيدار نشد!
کوتوله ها درازها رو گرفتن و انداختن تو زندون ، همه مردم نصفشون رفت زيرزمين!
يک نفر انقلابي بيست زندان بود و بعد از پيروزي انقلاب چون هيچکاري بلد نبود ، شد رئيس زندان!
يک عده کوتوله رسيدن به يک برج دراز يکشون گفت: اين چقدر درازه ،من قدم بهش نميرسه و برج سازي ممنوع کردن!!
يکي اسلحه کشيد و همه واقعيت را پذيرفتند!
يک نفر اينقدر سرموضعش ايستاد که از همه عقب موند!
مردم ، قهرمان رو از زندون درآوردن و روي شونه هاي خودشون گذاشتن. ديگه هر کاري کردن پايين نيومد!
يک نفر همه چيز رو عادلانه تقسيم کردو هيشکي هيچي گيرش نيومد!
يک نفر ميخواست معروف بشه ، دنيا رو به گند کشيد!
يک نفر از ترس اينکه بکشنش ، سکته کرد و مرد!

برگرفته از کتاب کوتوله ها و درازها اثر ابراهيم نبوي يکي از بهترين طنزنويسان معاصر قلمش منحصر بفرد اگرچه اينروزها اونم داره به علت افراطي شدن از دست ميده ولي من دوسش دارم اولين چيزي که ازش خوندم بدونه اينکه بشناسمش معاني آهنگهاي آلبوم ديوار پينک فلويد بود و تحليلي که روش کرده بود در ماهنامه گزارش فيلم.
به لطف يکي از دوستان اين کتابش بدستم رسيد ، از خوندنش بسيار لذت بردم حيفم اومد که قسمتي از کتاب رو اينجا نزارم.ياد دوران اوج روزنامه هاي دوخرداد بخير ، من هميشه روزنامه هاي که شمس الواعظين منتشر ميکرد دوست داشتم چون دوتا ويژگي مورد علاقه منو داشت يکي ستونهاي روزانه ابراهيم نبوي بود و ديگري ستون کامپيوتر واينترنت حسين درخشان بود.
خرم باشيد.




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Saturday, January 10, 2004



خانه اي در ماسه و مه....
فيلمي که اينروزها اکران سينماهاي آمريکاست با هنرمندي بزرگاني چون جنيفر کانالي و سر بن کينگزلي بزرگ ( حتمي شاهکار او را در نقش گاندي بياد داريد) و به کارگرداني يک کارگردان اوکرايني آمريکائي بنام پرلمن ، اما در کنار آنها يک نام آشناي ايراني به چشم ميخورد (( شهره آغداشلو )) . فيلم عنوان برگزيده انجمن منتقدان نيويورک و همچنين انجمن لس آنجلس را تواما به خود اختصاص ميدهد و خانم آغداشلو به عنوان هنرپيشه زن برگزيده انجمن منتقدان نيويورک هم انتخاب شده است. ميشود گفت اولين حضور جدي هنرپيشه زن ايراني درهاليوود و سينماي حرفه اي. گفته ميشود او همچنين جزو کانديدهاي اوليه اسکار نيز انتخاب شده است که از بين آنها کانديدهاي اصلي انتخاب خواهد شد.
داستان فيلم که از روي يکي از پرفروشترين کتابهاي آمريکا با همين نام انتخاب شده است روايات يک نسل مهاجران ايراني ابتداي انقلاب است. يک سرهنگ خلبان(بن کينگزلي) که از دوستان شاه بوده است زمان انقلاب از ترس جان خويش به همراه خانواده از ايران مي گريزد وبه اروپا واز آنجا به آمريکا ميرود.در آنجا در يک حراجي خانه اي را ميخرد که متعلق به يک دختر جوان (جنيفر کانالي)است که تازه ترک اعتياد کرده است و متعقد است که خانه اش به ناحق و به اشتباه فروخته شده است........
فکر کنم فيلم ديدني باشد و بايد همين روزها هم به اينجا برسد شايدم تا حالا رسيده!!!
راستي امروز هفتادو پنجمين سالروز تولد تن تن مي باشد من که در دوران کودکي از خوندن کتابهاي تن تن لذت ميبردم از شما چه پنهون الان هم دوست دارم بخونم!!! تو خبرها شنيدم به اين مناسبت سکه ده يوروي تو بلژيک ضرب شده با نقش تن تن و ميلو.
خرم باشيد




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Home